واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:
دوران تیره و تار بنیانگذار سلسله پرفریب و بیداد پیشه اُموى،با مرگ معاویه به پایان رسید، و فرزند مغرورش یزید نامه اى به فرماندار مدینه نوشت کهاز مردم آن سامان، به ویژه از حسین (علیه السلام) براى او ـ به عنوان پیشواى اسلام ـبیعت بگیرد! در آن نامه دستور داد که: اگر او از بیعت سرباز زد، بی درنگ گردنش رابزن و سرش را به سوى من گسیل دار; " اِنْ أَبى عَلیْکَ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ وَابْعَثْإِلَّى بِرَأْسِهِ." [19]
فرماندار، پیشواى آزادى را به فرماندارى دعوت کرد و ازاو خاست تا با یزید به عنوان رهبر امّت بیعت کند، امّا حسین (علیه السلام) با منطق ومدارا روشنگرى فرمود که: به کف گرفتن قدرت ملّى و امکانات جامعه با نهان کارى و بدونحضور مردم نشاید، از این رو بیعت خواستن ـ آن هم از انسانى همانند من ـ باید شفاف ودر حضور مردم انجام پذیرد، نه نهانى و در پشت درهاى بسته; بر این باور هنگامى کهمردم را براى بیعت فراخواندى، مرا نیز دعوت نما تا دیدگاه خویش را در حضور همگاناعلام دارم; " أیُّهَا الْأَمیرُ، إِنَّ الْبَیْعَةَ لاتَکُونُ سِرّاً، وَلکِنْ إِذادَعَوْتَ النّاسَ غَداً فَادْعُنا مَعَهُمْ."
«مروان» ـ که از مهره هاى کهنه کاررژیم اموى بود و خود عنصرى تجاوزکار و نیرنگ باز، و در آن نشست حضور داشت ـ رو بهفرماندار کرد که: سخن او را نپذیر، و اگر دست بیعت نمی دهد گردنش را بزن! حسین (علیهالسلام) از آتش افروزى مروان خشمگین شد و ضمن نکوهش سبک زورمدارانه او[20]، رو بهفرماندار کرد، و با شهامت و صداقتى وصف ناپذیر، در ترسیم موضع عزّت آفرین وآزادمنشانه اش، خود را فرزند وحى و آموزگار قرآن و ذلت ناپذیر وصف نمود وفرمود:
" أیُّهَا الْأَمیرُ! إِنّا أَهْلُ بَیْتِ النُّبُوَّةِ، وَ مَعْدِنُالرِّسالَةِ، وَمُخُتَلَفُ الْمَلائِکَةِ، وَبِنا فَتَحَ اللّهُ، وَبِنا خَتَمَاللّهُ، وَ یَزیدُ رَجُلٌ فاسِقٌ، شارِبُ الُخَمْرِ، قاتِلُ النَّفُسِالْمُحَرَّمَةِ، مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ لَیْسَ لَهُ هذِهِ الُمَنْزِلَةِ، وَ مِثْلىلایُبایِعُ بِمِثْلِهِ ... .»[21]
"هان اى امیر! تو نیک می دانى که ما، خاندانپیامبر و گنجینه رسالت هستیم; خانه ما محلّ آمد و شد فرشتگان و جایگاه فرود قرآن ورحمت خداست. خدا، اسلام را به وسیله خاندان ما آغاز کرد و سرانجام نیز به وسیله ماجهان گستر خواهد ساخت; امّا یزید در منش و روش، عنصرى است گناه پیشه، می گسار،خونریز، برده و ذلیل هواى دل، که بی هیچ پروایى به جنایت و بیداد دست مى زند و مرزمقررات خدا را می شکند و خود را به زشتى و گناه آلوده می سازد؛ از این رو فردى چونمن با این ریشه و تبار پرافتخار و خاندان درخشان و سبک و منش عادلانه و بشردوستانه،با عنصر خودکامه و تبهکارى چون یزید ـ که مدیریت دنیاى وجود خود را به کششهاىحیوانى سپرده است ـ دست بیعت نخواهد داد."
بامداد همان شب، آن حضرت براى آگاهىاز روند رخدادها بیرون آمد و بر سر راه خویش، "مروان" را دید. او با زبان تطمیع وتهدید از او بیعت خواست، اما پیشواى آزادى با تلاوت آیه اى از قرآن، به ترسیم جلوهدیگرى از ذلّت ناپذیرى و مبارزه مسالمت آمیز و عادلانه خویش با قدرت فاسد واستبداد پیشه پرداخت و فرمود:
"اِنّا للهِِ وَإنّا إلیه راجعونَ، وَعَلَىالإِسلامِ السَّلامِ إِذْ قَدْ بُلیَت الاُمَّةُ بِراع مِثْلَ یَزید، وَلَقدْسَمِعتُ جَدّی رَسولَ الله یَقولُ: الخِلافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلى آلِ أبی سُفیان ." [22] ...
"آن گاه که عنصر آلوده اى به سان یزید، با آن منش زشت و ظالمانه، زمامامور جامعه را به کف گیرد و مردم به زمامدارى چون او گرفتار آیند، باید فاتحه اسلامو رشد جامعه را خواند. سپس افزود: من از نیاى گران قدرم پیامبر شنیدم که می فرمود: مدیریت و زمامدارى جامعه بر خاندان ننگین ابوسفیان، به دلیل تاریک اندیشى و منشذلّت بار و برده ساز آنها حرام است ." ...
مروان از استبداد ستیزى و آزادی خواهى وبزرگمنشى آن حضرت سخت در خشم شد، واز او جدا گردید.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 59]