واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: تلخ و شيرين مقاومت جام جم آنلاين: يونس شريفي اهل هويزه است. وقتي جنگ شروع شد، جوان خوشقد و بالايي بود كه براي دفاع آستين بالا زد و مردانه پاي كار ايستاد. اين جملات را در اشاره كتاب «گزارش به خاك هويزه» ميخوانيم. سردار يونس شريفي در مصاحبهاي مفصل با سيد قاسم ياحسيني به بازگويي خاطرات خود از روزهاي آتش و خون در كربلاي هويزه پرداخته است. در اين نوشتار به بررسي اين كتاب كه انتشارات سوره مهر و دفتر ادبيات و هنر مقاومت آن را منتشر كرده است، ميپردازيم: هويزه يكي از بخشهاي شهرستان دشت آزادگان در جنوب غرب ايران و از شهرهاي استان خوزستان است. اين شهر كوچك در ابتداي جنگ تحميلي پس از مقاومت دليرانه مردم اين شهر و بخصوص دانشجويان پيرو خط امام(ره) به فرماندهي مجاهد نامدار اين عرصه سردار شهيد سيد حسين علمالهدي در ديماه 1359 سقوط كرد. ارتش متجاوز بعثي با ورود به اين شهر دست به كشتار و تخريب گستردهاي زد؛ به گونهاي كه ميزان تخريب در اين شهر كوچك را نزديك به 100 درصد گزارش كردهاند. سرانجام در ارديبهشت 1361، رزمندگان اسلام در عمليات پيروزمند بيتالمقدس با رمز «ياعلي بن ابيطالب» اين شهر را از اشغال دشمن آزاد كردند و آستان قدس رضوي در همان دوران جنگ، اين شهر را بازسازي كرد و به اين ترتيب قطعهاي آسماني از خاك اين سرزمين، بالندهتر از قبل به آغوش مام ميهن بازگشت. «گزارش به خاك هويزه» روايتي است از روزهاي آغازين جنگ و مقاومت سرسختانه مردم اين شهر در برابر دشمن؛ روايتي كه با نام و ياد شهدايي بزرگ گرهخورده است؛ سيد حسين علمالهدي، حسن قدوسي، ناصر زغيبي، اصغر گندمكار، اكبر پيرزاد، حسن بوعذار، رضا پيرزاده، سهام خيام، حامد جرفي، غفار درويشي و... . روايت يونس شريفي از قبل از انقلاب آغاز ميشود و پس از آن تا روزهاي پيش از جنگ و زماني ادامه مييابد كه درگيريهاي قوميتگرايانه و تحركات نهضتهاي موسوم به خلق عرب خوزستان را در آستانه جدايي از سرزمين مادري قرار داده بود. او با اين روايتها نشان ميدهد كه دشمن روي مساله قوميتها پيش از شروع جنگ تحميلي برنامهريزي و سرمايهگذاري كرده بود و نااميدي صدام و حاميان او از حمايت مردم عرب خوزستان از اين تحركات قوميتگرايانه باعث ورود آنها به فاز جنگ تمام عيار نظامي شد. يكي از روايتهاي خواندني كتاب «گزارش به خاك هويزه» تيزهوشي شهيد علمالهدي در اعزام گروههاي زيادي از عشاير عرب خوزستان به ديدار امام خميني (ره) و حماسهاي است كه آنان در اين ديدار آفريدند. اين ديدار نشان داد كه با همه تبليغات پر رنگ صدام درباره علاقهمندي اعراب خوزستان به انفكاك از ايران و وفادار نبودن آنان به انقلاب اسلامي و امام خميني(ره) با مردم اين سرزمين نيز مانند ديگر هموطنانشان خود را از صاحبان انقلاب و پيروان امام ميدانسته و ميدانند. شناخت يك شهيد در روايت يك كتاب يكي از مهمترين ارزشهاي كتاب، تصوير جامع و روشني است كه از تاثيرگذاري و شخصيت فرمانده شهيد سپاه هويزه، سيد حسين علمالهدي به مخاطب نشان ميدهد. «گزارش به خاك هويزه» روايتي است از روزهاي آغازين جنگ و مقاومت سرسختانه مردم اين شهر در برابر دشمن؛ روايتي كه با نام و ياد شهداي بزرگ گرهخورده استدر آينه روايتهاي سردار شريفي، ميتوان به بازخواني بخش هايي از ناگفتههاي شخصيت ايماني، عرفاني و در عين حال قدرت مديريت و فرماندهي علمالهدي دست يافت. در اين كتاب، علمالهدي نه در چهره شخصيتي هميشه ستوده بلكه در قامت انساني خود ساخته، آگاه و در عين حال توانمند ظاهر ميشود و به همين دليل ستايشهايي كه از علمالهدي شده است و خواهد شد، با خواندن ناگفتههاي سردار شريفي از اين شخصيت براي مخاطب عيني شده و دليل و علت مييابد. سردار در اين كتاب به نكتههاي كمتر گفته شدهاي از علمالهدي اشاره ميكند، نخستين مساله، توانمندي او در مديريت يك ارگان نظامي در آستانه اضمحلال است. او ميگويد كه علمالهدي پس از تصدي پست فرماندهي سپاه شهر هويزه، پاسداران را موظف به تمرينات نظامي، ورزش صبحگاهي و ماموريتهاي شناسايي كرد و نوعي نظم نظامي گمشده را بر مجموعه تحت امرش حاكم كرد. از سوي ديگر علمالهدي سعي در ارتقاي خودساختگي و تزكيه نفس خود و همرزمانش داشت. او در عبادات فردي بشدت به خود سخت ميگرفت كه نمونههاي جالبي از اين سختگيريها در كتاب آمده است. از جمله وسواسي كه يك فرمانده نظامي در شرايط جنگي براي خواندن نمازشب دارد. همچنين مظلوميت فرمانده سپاه هويزه را ميتوان در پيگيري روند جنگ و بازسازي ساختار سپاه اين شهر و در برابر انحلال سپاه اين شهر در سطر سطر كتاب مشاهده كرد؛ همچنين درگيري دائم ميان رئيسجمهور وقت با فرماندهان سپاه پاسداران از جمله علمالهدي در اين كتاب نمود دارد. نقطه اوج اين درگيري زماني است كه نيروهاي سپاه مستقر در خوزستان در عين مظلوميت اما شجاعت و توانمندي، با كمبود شديد سلاح ولي با اتكا به نيروهاي مردمي و ايمان رزمندگان توانستند مقاومت جانانهاي در رويارويي با ارتش مجهز صدام صورت دهند. راوي خاطرات، به صورت مشروح به عملكردها، ابتكارات و شيوههاي نظامي مورد استفاده گروه پاسداران هويزه ميپردازد و چيزي كه در اين ميان قابل توجه است و نياز به نگاهي دوباره و محققانه دارد، نقش مهم و البته مغفول مانده مردم محلي و عشاير عرب و بخصوص شيرزنان روستانشين در تقويت جبهه خودي و شناسايي راههاي نفوذ دشمن است. او ميگويد: يكي از زناني كه حاضر نشد برود «فهيمه جرفي» مادر حسن جرفي بود. اين خانم تا لحظه آخر كه ما در هويزه بوديم، در كنارمان ماند و با ماندنش به ما درس مقاومت و ايستادگي آموخت... آن موقع از اهواز براي ما نان خشك ميآوردند، در آن اوضاع خوردن نان گرم و تازه نعمتي فراموش نشدني بود. وقتي ميپرسيديم نان را چه كسي پخته و به سپاه آورده، معلوم ميشد فهيمه خانم مادر حسن اين كار را كرده است. با پول خودش آرد خريده بود و در حالي كه از لحاظ سوخت در مضيقه بود، تنورش را روشن كرده و به قول خودش براي بچههاي پاسدارش نان پخته بود... بعد از مدتي كه تعداد بچههاي سپاه هويزه به بيش از 50 نفر رسيد و آردهاي اين خانم نيز تمام شد، ما خودمان آرد تهيه كرديم و در اختيار او قرار داديم تا برايمان نان بپزد. تعداد ما خيلي زياد بود و آن زن به تنهايي نميتوانست براي صبحانه و ناهار و شام 60 50 نفر نان بپزد. اين بود كه چند نفر از زنان هويزهاي را كه هنوز مانده بودند، جمع كرد و گروهي تشكيل داد. آردها را روزانه بين خانمها تقسيم ميكرد و نانهاي پخته شده را به مقر سپاه ميآورد. هيچ مزدي هم هرگز از ما طلب نكرد. نكته تلخي كه در اين گفتگو به آن اشاره مفصلي شده است، روايت شهادت مظلومانه گروه علمالهدي است كه بر اثر ناهماهنگي ميان نيروهاي سپاه و ارتش در محاصره دشمن ماندند. از جمله تكاندهندهترين صحنههايي كه سردار يونس شريفي آن را تشريح ميكند و نويسنده نيز بخوبي از پس بيان صحنه برآمده است، يافتن پيكر شهيد علمالهدي است كه مانند خود آن شهيد مظلوم بود. در اين كتاب، سردار شريفي از جنايت سربازان بعثي سخن ميگويد كه حتي به جنازه علمالهدي رحم نكردند و از شدت خشمي كه به اين سردار جوان امام خميني(ره) داشتند، با تانك پيكر او را له كردند. به هر روي اين كتاب، روايتي جالب اما عبرتانگيز از مرداني است كه در سختترين روزها با وجود نامهربانيها و مشكلات، مردانه در برابر دشمن خارجي ايستادند و ذرهذره از خاك پاك سرزمين مادري دفاع كردند. روايت اين ناگفته ميتواند منبعي قابل توجه براي نويسندگاني باشد كه در حوزه دفاع مقدس به توليد آثار ادبي مشغولند؛ روايتهايي ناب از مقاومت، شهادت و بندگي به خدا. آرش شفاعي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1495]