واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: زود منطقه جنگي را ترك كردند!
گذشت دو دهه از دوران جنگ هنوز طبع ناآرام محمدرضا سهرابينژاد را رام نكرده و او هنوز هم در پي صيقل دادن تصويرهايي است كه از زمان جنگ روي مدار حافظهاش باقي ماندهاند، گويي كه هنوز جنگ در ذهن او ادامه دارد. زبان مختصر و عاري از واژههاي اضافه و علامتگذاريهايي كه از وقايع تلخ دوران جنگ ميكند حاصل تلاشهاي او در سالهاي اخير است. گرچه او از ابتداي سرايش شعر، قالب رباعي را كه كوتاهترين و كوچكترين قالب براي بزرگترين حرفهاست انتخاب كرده بود و با خلق آثاري در اين زمينه يكي از بنيانگذاران رباعي بعد از انقلاب شد.
سهرابينژاد اما در تازهترين مجموعه شعر خود با عنوان «برشانههاي رود، درياها شناورند»، به پرداختي تازه از تصوير پردازي زمان جنگ رسيده است. او دوست دارد براي هر يك از خاطرات تلخ و شيرين زمان جنگ، شاهد و دليلي عارفانه و به دور از تحركات فيزيكي حاضران در صحنه جنگ ارائه دهد. او در اكثر شعرهاي كوتاه اين مجموعه براين موضوع اصرار ميورزد كه جنگ تنها مقابله با يك دشمن حملهور شده به مرزهاي كشور نيست، آنجا كه ميگويد:
شيشه شكسته
تيز ميشود
خنجر ستيز ميشود
(قطعه 7)
و يا آنجا كه در ايستگاه قطار با همه عزيزانش كه انگار هنوز هم عازم جبههاند، وداع ميكند:
شيهه كشيد قطار
ناگهان
ـ هو، هو... چيچي
خم ميشوم
«عينكش» را
برميدارم
و عينك او را كه عازم شده است، برميدارد و به روي چشمهايش ميگذارد تا آنچه او ميبيند، شاعر هم ببيند.
انتشار دفتري حاوي 132 قطعه شعر كوتاه از محمدرضا سهرابينژاد در وهله اول نشانگر آن است كه خلق آثار خوب و بزرگ هنري تنها به زمان و محدوده جنگ منتهي نميشود و صاحبان حسناب، به راحتي ميتوانند پيامبران لحظه به لحظة خاطرات زمان جنگ به نسلهاي بعدي ميباشند و دست كم ميتوان مدعي شد كه بادهاي ناموافق در دو دهه گذشته هنوز نتوانستهاند غبار جبهه و جنگ را از سر و روي دوستداران ادبيات مقاومت بروبند و آنها كه ميخواهند در ادبيات مقاومت مقاوم بمانند، در هر شرايطي ميتوانند به سير و سياحت عارفانه خود در كنه تمام لحظات جنگ ادامه دهند. آنها به خوبي ميدانند كه با يك بازگشت سادة كوچك به روزهاي جنگ ميتوان سرود:
قوطي كنسرو را
به آب انداخت
ماهيها
شوريدند!
و يا اين قطعه كوتاه كه در صفحه 102 كتاب آمده است:
پيراهنت را
كه لمس ميكنم
دست و دلم
پر از تمشك ميشود!
امروز محمدرضا سهرابينژاد به خوبي حس كرده است كه جبهههاي مقاومت لبريز از ناگفتهها مانده و شاعران خيلي زود منطقه جنگي را ترك كردهاند. او اما قصد دارد در اين منطقه اطراق كند و همچنان بسرايد:
يكي خون ميخورد
و يكي
بالا ميآورد
ديگري
موجيست
نعره ميزند و
سماع ميكند
اين قطع نخاع است
با چند نشان سرخ بر سينه
و آن
نفسش
سوت خمپاره را تداعي ميكند
اين يكي هم
همه چيز را به يك چشم ميبيند
لبهايش خاموش است و
يادش، فراموش
پر از دردهاي مزمن و
استقامتهاي «ايوبي» است
بيمارستان «ساسان».
پنجشنبه 23 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 346]