تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ساقدوش کیست ؟ | وظیفه ساقدوش در مراسم عقد و عروسی چیست ؟
قایقسواری تالاب انزلی؛ تجربهای متفاوت با چاشنی تخفیف
چگونه ویزای توریستی فرانسه را بگیریم؟
معرفی و فروش بوته گرافیتی ریخته گری
بهترین بروکر برای معاملات فارکس در سال 2024
تجربه رانندگی با لندکروز در جزیره قشم؛ لوکسترین انتخاب
اکسپرتاپ: 10 شغل پردرآمد برای مهاجران کاری در کانادا
بهترین سایتهای خرید تیک آبی رسمی اینستاگرام در ایران
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1815713571
ميان درست و نادرست
واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: ميان درست و نادرست
اشاره: "جرج جرداق" نويسندهي مسيحي و از پژوهشگران بنام لبنان با نگارش كتاب وزين "الامام علي صوتالعداله الانسانيه" عشق و علاقهي خود را به شخصيت اين امام و زندگي و انديشهي او ابراز كرده است.
وي در اين كتاب پنج جلدي كه "هادي خسروشاهي" از ايران آن را در سال ۱۳۴۴با عنوان "امام علي (ع) صداي عدالت انساني" ترجمه و چاپ كرده است، عاشقانه به تفكر انساني و دوران زمامداري نخستين امام شيعيان پرداخته است.
علي و حقوق بشر، علي و انقلاب فرانسه، علي و سقراط، علي و عصر او، علي و مليت عرب پنج جلد كتاب "صوت العداله الانسانيه" است كه جرج جرداق مسيحي بهترين سالهاي جوانياش را صرف تحقيق و نگارش آن كرده است.
جرداق كه اكنون پيرمرد ۷۹ساله و ساكن بيروت است هر روز به ساختمان ۱۴ طبقهي راديو "صداي لبنان" در منطقهي اشرفيه شرق اين شهر ميرود و ۱۵دقيقه مطالب و نكات آموزنده را براي شهروندان لبناني ميگويد.
وي كه موهاي سرش ريخته و دستانش لرزان شده در حالي كه پشت صندلي دفتر كارش درخت كوچك كاج و نقشهي لبنان قرار داده است از مهمانان به گرمي احوالپرسي ميكند.
اين نويسندهي مسيحي كه دو بار به عراق و دو بار به ايران سفر كرده است ميگويد كه "ايرانيان را بسيار دوست دارم و نه من كه بيشتر لبنانيها بويژه ساكنان جنوب، ايران را دوست دارند".
جرداق كه متولد سال ۱۹۲۶در شهرك مرجعيون در جنوب لبنان است اضافه مي كند كه ابتدا برادرم "فواد جرداق" از شاعران معروف عرب كتاب نهجالبلاغه را به من داد و به مطالعهي عميق آن تشويقم كرد.
به تعبير وي " نهجالبلاغه كه خواندم عاشق و گرفتار ادبيات، حالات، شخصيت و انديشهي امام علي(ع) شدم و پس از آن به تحقيق و مطالعهي هر كتابي از نويسندگان اهل سنت و شيعه پرداختم كه درباره ي ايشان نوشته بودند".
پژوهشگر مسيحي ميگويد كه " با مطالعهي اين كتابها مجذوب انسانيت امام علي (ع) و توجه و اعتناي او به حقوق انسان شدم و تصميم گرفتم كتاب صوت العداله الانسانيه را بنويسم".
جرج جرداق كه در دانشگاههاي بيروت ادبيات عرب و فلسفه تحصيل و تدريس كرده است خاطرنشان ميكند كه اول، مسيحيان كتاب يادشده را چاپ كردند و "ميخاييل نعيمه" از نويسندگان معروف مسيحي در بررسي و نقد كتاب " صوت العداله الانسانيه"، امام علي را "بزرگترين مرد عرب پس از پيامبر" خوانده است.
اين نويسندهي مسيحي كه پدرش سنگ تراش و خطاط بوده ميگويد كه وي روزي سنگي را بر سر در خانهمان در مرجعيون آويخت كه بر روي آن اين عبارت عميق و دقيق نوشته بود: لا فتي الا علي لا سيف الا ذوالفقار.
در ايام شهادت آن سرسلسله عاشقان و قافله سالار پيشوايان شيعيان، سعي مي كنيم هر شب به اجمال بخشي از اثر سترگ و ارزشمند اين نويسنده مسيحي را در اختيار بازديد كنندگان محترم قرار دهيم.
باشد كه مشمول دعاي خير شما و رضايت آن صورت آفرين اسوه ي حلم و پرهيزگاري واقع شويم.
بخش اول: ميان درست و نادرست
آنهايي كه اين اعتراضات را به علي(ع) ميكردند، كارهاي او را با معيارهايي ميسنجيدند كه در حساب سياست و اصول آنها، امانت، راستگويي و كارهايي كه با وجدان سازش داشته باشد، وجود نداشت!
پيش از آن كه داستان خوارج و امام را بيان كنيم، ضروري است كه به دو حادثهاي كه در جنگ صفين به وقوع پيوست و به گمان ما بهترين معني پيروزي و بلكه حقيقت پيروزي است و نشانههاي آن را به همراه دارد، اشاره كنيم. اگر دوستداران امام (ع) و ارزيابان اعمال آن حضرت نميگفتند كه امام(ع) در اين دو قضيه به مصلحت خود رفتار نكرده است و ميتوانسته بدون جنگ به نتيجه برسد و يا با جنگي جزئي كار را پايان بخشد و راه ديگري را در پيش گيرد، من اين موضوع را عنوان نميكردم!
نخستين حادثه، همان ماجراي قطع آب است كه علي(ع) پس از اين كه شاميان آن حضرت را از آب منع كردند و به او گفتند كه «قطرهاي هم نميدهيم تا از تشنگي بميري!» و پس از اين كه معاويه در هنگام اشغال نهر فرات گفت: «اين نخستين پيروزي است» و سوگند شديدي ياد كرد كه نگذارد دست عراقيان به آب برسد. و هنگامي كه علي(ع) آنها را از آبراه بيرون راند و اجازه داد كه دشمنانش همچون سربازانش از آب استفاده نمايند.
حادثه دوم، چشمپوشي و گذشت او از قتل عمرو بن عاص به هنگام جنگ پس از دستيابي بر او بود. خلاصه اين كه وقتي علي(ع) ديد تلفات از هر دو طرف سنگين شده است. بر فراز بلندي رفت و با فرياد رسا گفت: اي معاويه! و معاويه پاسخ امام را داد. علي(ع) فرمود: چرا مردم كشته شوند؟ به جنگ من بيا و مردم را رها كن. هر كه پيروز شد زمام امور در دست او باشد. عمرو بن عاص به معاويه گفت: اين سخن از روي انصاف است! معاويه خنديد و گفت: تو هم در حكومت طمع كردهاي؟! مقصود معاويه اين بود كه اگر به نبرد علي(ع) برود حتماً كشته ميشود و عمرو بن عاص به آرزوي خلافت ميرسد. عمرو بن عاص گفت: به خدا سوگند، فكر نميكنم كه علي(ع) دست از تو بردارد، مگر اين كه مهيّاي نبرد با او گردي. معاويه گفت: به خدا سوگند كه اين مزاح است، همگي به جنگ او ميرويم! مقصود معاويه اين بود كه افراد، حاضر نيستند كه تك تك به نبرد او بروند، بلكه بايد به صورت دسته جمعي به جنگ بروند!
نقل ميكنند كه عمرو بن عاص به معاويه گفت: آيا از علي(ع) ميترسي و مرا در نصيحت به خودت متهم ميكني؟ به خدا سوگند،به جنگ او ميروم، گر چه هزار بار كشته شوم.
عمرو بن عاص به جنگ علي(ع) رفت و لحظهاي نگذشت كه نيزه بر بدن عمرو بن عاص فرود آمد و او را به زمين افكند و شمشير علي(ع) همچون شعله آتش، بالاي سرش درخشيد. اما عمرو بن عاص پيراهن عربي را بالا زد و عورت خود را بر ملا ساخت و بدينگونه خود را نجات داد، زيرا علي(ع) چهره خود را از او برگرداند و از وي دست برداشت تا براساس حيا و جوانمردي خود به عورت عمرو بن عاص چشم نيفكند!
عدّهاي از علاقهمندان علي(ع) و عاشقان پيروزي او ميگويند كه علي(ع) در اين دو قضيه به مصلحت خود عمل نكرد. اگر به مخالفين خود اجازه آب بردن نميداد، دو دليل داشت:
اولاً قانون نظامي به او اجازه ميداد و چنين اقتضا ميكرد كه دشمن را از آب باز دارد، تا اين كه يا تسليم شود و يا از جنگ دست بردارد و يا كاري انجام دهد كه او را به پيروزي نرساند. معاويه اين مطلب را ميدانست، از اين جهت وقتي بر آب مسلط گرديد، گفت: «اين نخستين پيروي است.» دليل دوم ــكه قانوني نظامي استــ اين بود كه چون علي(ع) آب را با قوّه نظامي از دست شاميان گرفت، و آنان هم قبلاً آب را از آن حضرت منع كرده بودند، حق داشت كه با شاميان براساس آيين نظاميشان رفتار كند و به آنها اجازه ندهد به آب دست يابند!
همچنين آنگاه كه از عمرو بن عاص، فرمانده نيرومند و سياستمدار مكّار و محرّك گروه خصم صرفنظر كرد و او را نكشت، به مصلحت خود عمل ننمود، زيرا علي(ع) ذوالفقار را بر مغز عمرو بن عاص گذاشته و با نيزه شكمش را دريده بود و اگر او را به قتل ميرسانيد، سه دليل موجه داشت: دليل اول، نظامي خالص است و آن اين كه كشته شدن عمرو بن عاص يعني به لرزه افكندن اركان لشكر معاويه و گشودن راهي گسترده براي نابودي دست راست معاويه و كشته شدن سر دسته حيلهگران او و نابودي سخنور متنفّذي در ميان انبوه سپاهيان معاويه.
دليل دوم اين است كه عمرو بن عاص فرمانده لشكر طغيانگراني بود كه سرپيچي كردهاند و ريختن خون علي(ع) و يارانش را در نبردي طولاني و خطرناك آرزو داشتند.
دليل سوم اين است كه علاوه بر همه اينها عمرو بن عاص، علي(ع) را به مبارزه دعوت كرده بود كه به ميدان جنگ بيايد كه يا عمرو را بكشد و يا كشته شود. اگر عمرو همرزم علي(ع) بود و قدرت مييافت كه شمشيري بر فرِ علي(ع) فرود آورد، آيا علي(ع) را رها ميكرد؟ بنابراين اگر علي(ع) اين دشمن خطرناك را ميكشت، سرزنشي نداشت.
اين كه علي(ع) در اين دو حادثه جنگي به پيروزي خود لطمه وارد كرد، گفته خبرگان جنگ است و شايد قضاوتشان از جهتي درست باشد.
ولي آيا آن علي(ع) به عنوان يك فرمانده كل، همان علي(ع) در تمامي ابعاد است!
آيا تاكنون ديدهايم علي(ع) داراي شخصيّتي دوگانه باشد. آيا هنگاميكه او از ديدگاه انساني به همه جهان و موجودات و ارزشهاي آن مينگرد، باز نظرش محدود ميشود و نتيجه نزديك را ميبيند و علاقه به پيروزي، او را وادار ميكند كه دست از تمامي مسائل جهان بشويد و به تمام ارزشها پشت پا بزند؟!
علي(ع) در هر حال صفات كامل و پايههاي شخصيّت و اصول اخلاقي خود را به همراه داشت. علي(ع) در نبرد صفين، همان علي(ع) در جنگ جمل است و آن علي(ع) كه به دشمنان خود اجازه ميداد آب بنوشند، دشمناني كه خون او را مباح ميدانستند و او را از نوشيدن آب منع ميكردند تا از تشنگي بميرد، همان علي(ع) بود كه ميگفت: «برادر خود را با احسانت سرزنش كن و با نيكيت بازگردان» و «بهترين خوبيها به بدي ميكشد.» و «نسبت به دشمن خود، بزرگواري را برگزين، زيرا انتخاب اين راه شيرينترين نوع پيروزي است.»
آن علي(ع) كه عمرو بن عاص را رها كرد و او را نكشت، همان علي(ع) است كه قبلاً گفته بود: «آن مجاهدي كه در راه خدا شهيد شود، پاداشش بيشتر از آن كسي نيست كه با وجود قدرت عفو كند. آدم عفيف و با گذشت، گويا فرشتهاي از فرشتگان است!» و «سزاوارترين مردم به عفو و گذشت كساني هستند كه قدرت كيفر دادن بيشتري دارند.» او همان علي(ع) است كه بعدها به مردم درباره قاتل خود ميگويد: «و ان تعفوا اقرب الي التقوي!» (اگر او را عفو كنيد به تقوي نزديكتر است.) علي(ع) قهرمان اين دو حادثه، همان مرد بزرگي است كه براي كشتگان دشمن خود در جنگ جمل گريست!
* * *
آري، مرز شخصيّت بزرگ علي(ع) در آن حدودي نيست كه برخي از دوستانش انديشيدهاند. شخصيّت علي(ع) در حدود فرماندهي كه تمام وجودش را پيروزي بر دشمن احاطه كرده و حسابي براي ارزشهاي انساني مهمتر از پيروزي نگشوده، نيست كه قوانين جنگي و اجتماعي نميتواند آنها را دريابد، بلكه تنها وجدانهاي پاك و اخلاق بزرگ ميتوانند آنها را هضم كند.
آري حدود شخصيّت علي(ع) برتر از آن است كه او را وادارد كه انسانها را، گرچه دشمنش باشد، از آب بازدارد. هرچند منع آب باعث پيروزي علي(ع) و شكست دشمنش باشد و هرچند كه قوانين صلح و جنگ بشر چنين تدبيري را مجاز بشمارد، علي(ع) اين كار را نميپذيرد، چون او براي زندگي و زندگان احترامي بالاتر از قوانين وضعي قائل است! مرزهاي شخصيّت علي(ع)، والاتر از آن است كه با معيارهاي خشك حسابگرانه ارزيابي شود. گرچه براي علي(ع) آسان بود كه به ناله عمرو بن عاص در زير شمشير اعتنا نكند و او را بكشد! ولي شرم و بزرگواري علي(ع) بيش از آن است كه چنين كند؛ كاري را كه افراد عفيف و بزرگوار زير بار آن نميروند!
علي(ع) در اين دو حادثه تاريخي، صفحاتي از كردار «جوانمردي» را نقش ميزند كه تمامي آن، زيبايي و ارزش است. البته شمول جوانمردي بيش از شجاعت است، زيرا اين كلمه، تمام امتيازات شجاعت به اضافه شرافت نفس و اخلاق شايسته و نيكي به زندگان را دربر دارد و همين ويژگيهاست كه افراد را در رديف سروران انسانيّت كه در هر مقياسي داراي ارزش و اعتبار هستند، قرار ميدهد.
اگر فردشجاع به سرعت عمل و غلبه اكتفا ميكند، جوانمرد به اين دو اكتفا نميكند، بلكه اين دو عمل را در شرايطي از عفت، حلم، مهرباني و از خودگذشتگي قرار ميدهد. و اگر شجاعت، ارزشها را در چگونگي چيرگي و پيروزي ناديده ميگيرد، جوانمردي اين ارزشها را اساس هر پيروزي و چيرگي ميداند. و بر اين اصل است كه مرگ در نظر جوانمرد، آسانتر از آن است كه پيروزياي به دست آورد كه اخلاق شايسته و صفاي وجدان در آن نقشي نداشته باشد. و اگر ويژگيها و برتريهاي جوانمردي در كسي جمع شده باشد، اين شخص تنها علي بن ابيطالب(ع) است.
شگفتا! آيا علي بن ابيطالب(ع) مردم را، هر كه باشند، از آبي كه پرندگان، گياهان و حيوانات زمين استفاده ميكنند، محروم ميسازد؟ آيا علي(ع) مردي را كه تنها اميدش اين است كه زنده بماند و به خورشيد و ماه نظر افكند، نان بخورد و آب بياشامد، به قتل برساند؟!
اين دو حادثه جنگ صفين را، دوستان علي، با ديگر اعتراضاتي كه متنفذين بر او داشتند در ارتباط ميبينند، زيرا ميگويند كه چندين بار در سياست خود اشتباه كرد؛ يكي در عزل معاويه و ديگر رفتاري كه با طلحه و زبير كرد، و ديگر آن كه نسبت به فرمانداران و كارگزارانش سختگيري نمود و دستشان را در حكومت بازنگذاشت تا در اموال مردم تصرّف كنند و در مقابل به او وفادار بمانند.
اما به نظر من، آنچه آنان ضعف علي در سياست ميدانند، ارزشهايي است كه از احساس لطيف و سرشت پاك وي سرچشمه ميگرفته است. اينها كه به علي(ع) اعتراض ميكنند، اعمال علي(ع) را با معيارهاي زمانهاي بعد كه امانت و راستي و آسايش وجدان در اصول و مباني سياست راهي ندارد، ميسنجند.
علي(ع) در مهارت و قدرت سياسي هوشيارانه به حدّي رسيده بود كه هرگز هوشياران عرب و سياستبازانشان به آن حد نرسيده بودند. علي(ع) در انديشه عميق و پيشبيني دقيق سياسي و جنگ، و در آزمودن مردم و شناسايي افراد ناپاك و در بهدست آوردن نتايج، قبل از رسيدن به آن و در آگاهي از اميال و طمعهاي مردم و روشهاي حيلهگرانه، آنقدر توانا بود كه نه معاويه بن ابوسفيان و نه عمرو بن عاص و نه هوشياران و سياستمداران ديگر عرب، چنان توانايي نداشتند، ولي علي(ع) از حيلهگري دوري ميكرد و از آنچه مردم آن را فرصت طلبي مينامند و باعث شرمندگي مردم ميشود، خشمگين بود.
علي(ع) حاضر نبود حيله و نيرنگي به كار برد، گرچه براي او پيروزي ميآورد و پيوسته ميكوشيد كه صراحت و راستگويي را از دست ندهد.
مگر علي(ع) درباره آنچه در زمانش درباره زيركي و هوش معاويه شايع شده بود و اين كه علي(ع) در سياستمداري از معاويه عقبتر است،نگفت: «به خدا سوگند معاويه زيركتر و سياستمدارتر از من نيست، بلكه او خيانت ميكند و گناهكار است و اگر كراهت از خيانت نبود، من سياستمدارترين افراد عرب بودم؟» به اين بخش، چه به طور مستقيم و چه غيرمستقيم كاملاً پرداختهايم و ديگر نيازي به تكرار آن نيست، ولي در اين جا به خاطر دو حادثه جنگ صفين، به آن ميپردازيم. تا ببينيم كه چگونه بعضي از دشمنان و يا دوستان علي(ع)، در شناخت درست و فراگير شخصيّت برگزيده او ناتوان بودهاند. اينها علي(ع) را متهم ميكنند كه در زمينههاي سياسي مقصر است و براي از دست رفتن اين دو فرصت نظامي تأسف ميخورند. همگي اينها در شناخت شخصيّت علوي اشتباه ميكنند. زيرا مفاهيم سياسي و قوانين نظامي در نظر امام(ع) فقط از يك منشاء سرچشمه ميگيرد و آن شخصيّت علوي و يا روح علوي است كه همه تصميمگيريهاي وي بايد با آن روح تطبيق كند. در نظر او معياري بالاتر و بزرگتر از وجدان سالم و اخلاق شايسته نيست كه هر قانون و قاعدهاي در سايه آن كمرنگ ميشود!
مطلب لازم ديگري را هم در اين مورد يادآور ميشويم و آن اين كه يكبار دوستي از دوستان اديب من كه به مسائل اسلامي علاقه داشت، گويا از زبان ديگران ميگفت: اين كه ميگويي علي(ع) در امور سياسي و مردمداري خبره بوده و هوش سياسي داشته است، مرا قانع نميكند.
از دوستم پرسيدم: اگر عبدالرّحمن بن ملجم نتوانسته بود علي(ع) را به شهادت برساند و يا اين كه فرض ميكنيم كه اوضاع در همان صبحي كه علي(ع) به قتل رسيد، به طور ناگهاني تغيير كرده بود و عدّهاي از يارانش از آن ضربت دردناك جلوگيري كرده بودند و از اين توطئه جان سالم بهدر برده بود و سپس آن حضرت تصميم خود را درباره تأديب معاويه عملي كرده بود و در مبارزه نظامي بر سپاه شام پيروز شده بود! و يا اين كه فرض ميكنيم داستان «حكميّت» در جنگ صفين عدّهاي از ياران علي(ع) را از جنگ باز نداشته بود و آنها به نبرد ادامه داده و بر معاويه و عمرو بن عاص پيروز شده بودند و جنگ صفين هم مانند جنگ جمل پايان يافته بود و با تمام اين فرضيّات، علي(ع) همانگونه كه بر طلحه و زبير غلبه يافته بود بر معاويه هم غلبه مييافت، در اين صورت درباره سياست علي(ع) چه ميگفتي؟ و چه عيبي در شايستگي او ميديدي؟! همچون ديگران نميگفتي كه علي(ع) علاوه بر بلاغت، حكمت، شرف، و صفاي وجدان، سياستي برتر از سياست معاويه داشت و داراي نيرويي برتر از عمروعاص در رويارويي با حوادث و رفع مشكلات بود؟ معترضين درباره علي(ع) در اين مورد كه معاويه و ديگر كارگزاران عثمان را عزل كرد، چه ميگويند؟ اوضاع زمان و سياست عثمان با او سازگاري نداشت و با اخلاق سالم و درك عظيم و شايستگي خالص علي(ع) هماهنگي نداشت كه بگذارد آنها با مال و ثروت ملّت و مفاهيم انساني بجنگند.
مردم و مورّخان و محقّقان عادت كردهاند كه اوضاع زمان علي(ع) را با اوضاع زمان خود مقايسه كنند و بر اساس آن داوري نمايند و پيشاپيش همه اينها ارزش مبارزات افراد را با مقياس پيروزي و شكست ميسنجند. بدون آن كه به روشي كه در راه بهدست آوردن پيروزي وجود دارد و به احتمالات زيادي كه وجود دارد، توجّه داشته باشند. گاهي اين احتمالات مربوط به اخلاق است كه نشيب و فرازهايي دارد و زماني هم مربوط به تصادفات و مقدّرات است كه هيچ كس ــ چه سياستمدار و چه نيرومند ــ نميتواند آن را تعويض كند و يا آن شرايط را به وجود آورد و به عنوان سلاح كارساز از آن بهره گيرد.
به هرحال، اين معترضين از علي(ع) ميخواهند كه در سياست خود خيانت نمايد و از وسايل مختلفي در جنگ و به نفع خود استفاده كند، ولي روح بلند علي(ع)، هرگز چنين اعمالي را نميپسندد.
آنها ميخواهند كه علي بن ابيطالب(ع) معاويه بن ابوسفيان شود. در حالي كه او علي بن ابيطالب است!
نظرات كاربران:
شنبه 30 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[مشاهده در: www.iribnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 49]
-
گوناگون
پربازدیدترینها