واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: سياست - وضعيت موجود وضعيت مطلوب و يك انتخاب
سياست - وضعيت موجود وضعيت مطلوب و يك انتخاب
بابك حقيقيراد: احزاب و گروههاي سياسي در كشورهاي توسعهيافته غربي و حتي بسياري از كشورهاي در حال توسعه با بهرهگيري از پايگاه اجتماعي و طبقاتي خود در جامعه و بهطور مشخص در كشورهاي غربي با تجربه چندين 100ساله مشاركت اجتماعي و سياسي در حوزه عمومي، نيروهاي اصلي شكلدهنده ساختار قدرت بوده و از طريق معرفي كانديداهاي آموزش ديده و حرفهاي خود كه بهگونهاي تشكيلاتي و برنامهريزي شده براي مديريت بخشهاي مختلف نظام سياسي در چارچوب دولت، پارلمان يا ساير نهادهاي قانونگذاري و اجرايي و رقابت با ساير احزاب و گروهها در فضايي دموكراتيك، به توزيع قدرت و اداره نظام سياسي و كشور ميپردازد. فرآيند دموكراتيزاسيون ديرپا، مستمر و پايدار در طول تاريخ كشورهاي غربي سبب شده است كه مردم با شناخت كافي از امكانات، پتانسيلها و اهداف و برنامههاي احزاب كه در نتيجه فعاليتهاي منظم، منسجم و تشكيلاتي خود احزاب شكل ميگيرد، از طريق مقايسه جريانهاي سياسي رقيب و با توجه به منافع فردي گروهي و طبقاتي خويش؛ دست به انتخاب زده و حزب سياسي حاكم يا پيروز را در عرصه انتخابات تعيين كنند. اما وضعيت در كشوري چون ايران با ويژگيهاي تاريخي و اجتماعي چون حاكميت استبداد هزارانساله بدون وجود تجربه پايدار دموكراسي و حكومت قانون مبتني بر راي مردم كاملا متفاوت است. عدم روحيه مشاركتپذيري در ميان ايرانيان و همچنين عدم شكلگيري حوزه عمومي مبتني بر مشاركت جمعي در عرصههاي مختلف فعاليتي اعم از سياسي، اجتماعي و فرهنگي و انقياد تاريخي در برابر سلطه مطلقه پادشاهان و نظام پاتريمونياليستي و در نتيجه عدم امكان شكلگيري طبقات اجتماعي مستقر در جامعه ايران همگي سبب شدهاند كه توسعه سياسي به معناي گسترش مشاركت و رقابت گروههاي اجتماعي در زندگي سياسي نتواند با بهرهگيري از مكانيسمهاي اصولي در چارچوب نهادهاي مدني همانند احزاب، سازمانهاي غيردولتي و اتحاديههاي صنفي، شكلي پايدار به خود بگيرد. احزاب سياسي در ايران به جز حزب توده كه آن هم توسط كشوري خارجي (كميته مركزي حزب كمونيست شوروي) هدايت ميشد، هيچگاه نتوانستهاند كاركردي مشابه يا نزديك به احزاب غربي با تعريف كلاسيك مورد نظر داشته باشند. احزاب در دوران پس از انقلاب اسلامي نيز با وجود ايجاد فضاي دموكراتيك در چارچوب قانون اساسي جمهوري اسلامي در شرايط فقدان پايگاه اجتماعي و طبقاتي لازم در حوزه عمومي و عدم پذيرش تمام عيار در ساختار سياسي نظام جمهوري اسلامي، تنها توانستهاند خود را بهعنوان تشكلهاي سياسي مشتمل بر جمعي از فعالان سياسي همفكر با حداقلي از تشكيلات، در سطح جامعه معرفي بنمايند. اين تشكلها به دليل فقدان روحيه مشاركت اجتماعي در قالب مدرن از ايجاد تشكيلاتي، منسجم جهت سازماندهي فعاليتهاي انتخاباتي نيز ناتوان هستند. در اين ميان تنها حزب موتلفه اسلامي به جهت تجربه كار تشكيلاتي اسلاف همفكرشان در فدائيان اسلام و پايگاه اجتماعي پايدار در بازار سنتي، از ثبات نسبي در كادرسازي و بازتوليد تشكيلات و توانايي سازماندهي نيروهاي عضو و هوادار برخوردار است. كمتر از يك سال تا انتخاب رياستجمهوري دهم زمان باقي است. در شرايط غياب احزاب قدرتمند، بهطور مشخص دو جريان سياسي رسمي در ايران يعني اصلاحطلبان و محافظهكاران (يا اصولگرايان كه به لحاظ نظري مفهومي نادرست در ادبيات سياسي است، چون هر جريان سياسي خود داراي اصولي است كه اعضاي آن بدان پايبند هستند) در اين انتخابات به رقابت خواهند پرداخت. اصلاحطلبان پس از شكست در انتخابات مجلس هفتم و پس از آن تعدد و تفرق كانديدها و بنابراين شكست در انتخابات رياستجمهوري نهم، به ضرورت ائتلافي را ايجاد كردند كه نخستينبار و بهطور مشخص در انتخابات شوراهاي اسلامي سوم ورود پيدا كرد و نمايش نسبتا قابل قبولي را از خود بهجاي گذاشت، اگرچه عدم حضور حزب اعتماد ملي به رهبري كروبي بهعنوان يكي از افراد باسابقه و تاثيرگذار جريان اصلاحات آسيبهايي را به ائتلاف اصلاحطلبان وارد كرده و ميكند. توفيق نسبي ائتلاف اصلاحطلبان در انتخابات شوراها و عدم توفيق قابل توجه در انتخابات مجلس هشتم، زنگ خطري را براي اصلاحطلبان به صدا درآورده است كه در صورت محوريت عقلانيت در تصميمات و جهتگيريهاي ائتلافي بايد الزاما به افزايش وحدت و كاهش اختلاف در اظهارنظرها و رفتارهاي سياسي اعضاي ائتلاف منجر شود. آنچه مسلم است، اصلاحطلبان نسبت به جريان رقيب داراي قوتي هستند كه تعيينكننده مزيت نسبي آنها نسبت به رقيبت در يك انتخابات آزاد و با كمترين ميزان تخلف و تقلب است. 1- ناكارآمدي آشكار دولت نهم كه از جريان محافظهكار سربرآورده و در طول سه سال اخير كشور را با سوءمديريت و عدم بهرهگيري از ديدگاههاي كارشناسانه و تخصصي در حوزههاي مختلف اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي دچار بحرانهاي عديدهاي كرده است كه براي حل آنها شايد سالها زمان مورد نياز باشد، 2- اقبال نسبي مردم و بهويژه طبقه متوسط شهري به ايدهها و روشهاي پيشرو اصلاحطلبان و امكان بسيج آراي خاموش از طريق كاربرد روشهاي تبليغاتي مدرن در انتخابات، 3- نارضايتي شديد طبقات پايين از اوضاع نابسامان اقتصادي و تورم لجامگسيخته كه در ارتباط مستقيم با گزينه اول قرار دارد، 4- افزايش اختلافات در ميان محافظهكاران به دليل رفتارهاي افراطي حاميان احمدينژاد در دولت نهم در تخريب جايگاه روحانيت شيعه و عدم توجه به تذكرات بزرگان اين جريان به انحرافات روشي و بينشي حاميان دولت و ناكارآمدي در اداره كشور با به حاشيه راندن كارشناسان و مديران توانمند، كه مجموعه اين عوامل به ايجاد تقابل معناداري ميان محافظهكاران سنتي و مدرن با حاميان دولت نهم منجر شده است. در كنار نقاط قوت فوقالذكر، اصلاحطلبان در اين دوره نيز مانند دورههاي قبل با موانع سختي مواجهاند، اگرچه با توجه به شرايط حساس كشور امكان تغيير مواضع نهادهاي مذكور و نرمش قابل توجه آنها در برخورد با اصلاحطلبان دور از ذهن نيست. در آستانه انتخابات رياستجمهوري دهم، بسياري از شخصيتهاي شناخته شده و ناشناخته منتسب به جريان اصلاحات براي كانديداتوري اعلام آمادگي كردهاند، در اين ميان نام خاتمي و كروبي بيش از همه مركز توجه رسانهها، جريانهاي سياسي و مردم بوده است. هر دو شخصيت به لحاظ سابقه مديريتي و اجرايي در نظم جمهوري اسلامي و محبوبيت در جامعه داراي جايگاه خاص خود هستند. اينكه هنوز پس از گذشت سه دوره رياستجمهوري مجموعه احزاب اصلاحطلب در ايران نتوانستهاند گزينههايي غير از خاتمي و كروبي كه اولي دو دوره رئيسجمهور بوده و دومي كانديداي پرحاشيه رياستجمهوري دوره نهم بوده است، را براي انتخابات دهم معرفي كنند؛ تاسفبرانگيز و تاييدكننده عدم كاركرد حزبي و تشكيلاتي احزاب اصلاحطلب است كه بدان اشاره شد. وضعيت مطلوب آن بود كه احزاب اصلاحطلب بهطور انفرادي و پس از آن در قالب ائتلافي فراگير با برنامهريزيهاي مدون به پرورش و معرفي چهرههاي شاخص و توانمند كه در ميان اصلاحطلبان نيز كم نيستند، بپردازند و با تدوين استراتژيهاي پويا به صحنه انتخابات حساس رياستجمهوري دهم وارد شوند اما وضعيت موجود كه با شرايط مطلوب فاصله زيادي دارد، داراي مشابهتهاي هستيشناسانه با شرايط پيش از انتخابات رياستجمهوري 76 است كه در آن نيز خاتمي به دليل وضعيت اجتماعي- سياسي خاص آن دوره در نتيجه بسيج تودهها در فضايي پوپوليستي مطرح شده و با آراي بالا به پيروزي رسيد. كوتاه سخن اينكه، ائتلاف اصلاحطلبان بايد با بهرهگيري بهينه از زمان اندك باقيمانده تا انتخابات به سرعت بر سر يك گزينه مشترك كه تمامي احزاب اصلاحطلب بر آن اجماع دارند، به توافق برسند يكي از مهمترين پيششرطهاي اين اجماع اين است كه آقايان خاتمي و كروبي بهعنوان دو شخصيت برجسته جريان اصلاحات با يكديگر به گفتوگو نشسته و با بررسي مجموعه شرايط و با تاكيد بر عقلانيت سياسي و محور حفاظت از منافع ملي كه منافع حزبي و گروهي همه احزاب اصلاحطلب را نيز در برميگيرد، به معرفي يكي از ميان خود به نتيجه برسند. اگرچه كانديداهاي بالقوه ديگري نيز ممكن است مطرح شوند كه حتي از اين دو بزرگوار كاراتر باشند اما بهنظر ميرسد، در زمان باقيمانده و با توجه به عدم فرآيندهاي سيستماتيك حزبي، اجماع و ائتلاف بر روي شخصيتي چون خاتمي با توجه به ميزان محبوبيت او در ايران و جامعه بينالملل، عقلانيترين انتخاب بوده و خاتمي در مقايسه با ساير گزينههاي بالقوه يا بالفعل كانديداتوري در رياستجمهوري دهم داراي مزيت نسبي است.
شنبه 30 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 333]