تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 6 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):بخشنده ترین شما پس از من کسی است که دانشی بیاموزد آنگاه دانش خود را بپراکند. ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

بهترین وکیل تهران

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

کرکره برقی تبریز

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

سایت ایمالز

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1812799850




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

راز حضور آن کبوتر


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: راز حضور آن کبوتر

نیمه‌های تابستان بود، تابستان 73، بچّه‌ها در گرمایی طاقت‌سوز، عاشقانه به دنبال بقایای پیکر شهدا بودند. از صبح علی الطلوع کار را شروع کرده بودند.نزدیکی‌های غروب بود که بچه‌ها خواستند قدری استراحت کنند. راننده‌ی بیل مکانیکی که سرباز زحمت‌کشی بود به نام «بهزاد گیج‌لو» چنگک بیل را به زمین زد و از دستگاه پیاده شد. بچه‌ها رو خاکریزی نشسته و مشعول استراحت و نوشیدن آب شدند. در گرمای شدیدی که استخوان‌های آدم را به ستوه می‌آورد ناگهان متوجه شدیم که یک کبوتر سپید و زیبا، بال و پر زنان آمد و روی چنگک بیل نشست و شروع کرد به نوک زدن به بیل!! بچّه‌ها ابتدا مسئله را جدّی نگرفتند ولی چون کبوتر هی به بیل نوک می‌زد و ما را نگاه می‌کرد این صحنه برای بچّه‌ها قابل تأمّل شد. یکی از رفقا کلمن را پر از آب کرد و در کنار خودمان روی خاک‌ریز قرار داد. اندکی بعد کبوتر از روی بیل بلند شد و خود را به کناز ظرف آب رساند. لحظاتی به درون کلمن آب نگاه کرد و دوباره به ما خیره شد. بدون این که ترسی داشته باشد. مجدداً پرید و روی چنگک بیل نشست و باز شروع به نوک زدن کرد. دقایقی بعد از روی بیل پر کشید و در امتداد غروب آفتاب گم شد! منظره‌ی عجیبی بود. همه مات و مبهوت شده بودند. هر کس چیزی می‌گفت: در این میان «آقا مرتضی» رو به بچّه‌ها کرد و گفت: «بابا! به خدا حکمتی در کار این کبوتر بود...!» سایر بچّه‌ها هم همین نظر را دادند. و در حالی که هم‌چنان در مورد این کبوتر حرف‌های تازه‌ای بین بچه‌ها رد و بدل می‌شد شروع به کار کردیم. جستجو را در همان نقطه‌ای که کبوتر نوک می‌زد ادامه دادیم. با اولین بیلی که به زمین خورد سر یک شهید با کلاه‌آهنی بیرون آمد. در حالی که موهای سر شهید به روی جمجمه باقی بود و سربند «یا زیارت یا شهادت» نیز روی پیشانی شهید به چشم می‌خورد! ما با بیل دستی بقیه خاک‌ها را کنار زدیم. پیکر شهید در حالی که از کتف به پایین سالم به نظر می‌رسید از زیر خاک نمایان شده بچّه‌ها با کشف پیکر گلگون این شهید غریب، پرده از راز حکمت‌آمیز آن کبوتر سفید برداشتند. شهید حاج علی محمود وند.   خاطرات 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 345]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن