واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: كدام هوش؟ كدام هـيجـان؟
هوش هيجاني نوع ديگري از هوش و مشتمل بر شناخت احساسات خويشتن و استفاده از آن براي تصميمگيريهاي مناسب در زندگي است. عاملي كه به هنگام شكست در شخص ايجاد انگيزه و اميد ميكند.
IQدر بهترين حالت خود فقط عامل 20درصد از موفقيتهاي زندگي است. 80 درصد موفقيتها به عوامل ديگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسياري از موارد در گرو مهارتهايي است كه هوش هيجاني را تشكيل ميدهد. ما براي قبولي در دانشگاه نيازمند IQ هستيم ولي براي موفقيت در زندگي فردي وشغلي به هوش هيجاني نياز داريم. در محيط كار هوش هيجاني نقش بارزتري در داشتن عملكرد مطلوب ايفا ميكند. در واقع هيجان در موارد مختلف بر آنها مديريت ميكند. IQ از طريق ژنتيك اما EQ از طريق آموزش ايجاد ميشود و هر چند هوش هيجاني با هوش بهر ارتباط دارد ولي از لحاظ مفهوم نظري و عملكرد. كاملا با آن متفاوت است.
يكي از راه هاي پيشنهادي براي پرورش هوش هيجاني، ايجاد يك محيط امن عاطفي است؛ به گونه اي كه كودكان بتوانند با آزادي و امنيت خاطر درباره احساسات شان با والدين گفت وگو كنند. اولين بار در سال 1990 روانشناسي به نام «سالوي» ، اصطلاح هوش هيجاني را به كار برد. درحقيقت اين هوش مشتمل بر شناخت احساسات خويش و ديگران و استفاده از آن براي اتخاذ تصميمات مناسب در زندگي است.
به عبارتي عاملي است كه به هنگام شكست، در شخص ايجاد انگيزه مي كند و به واسطه داشتن مهارتهاي اجتماعي بالا منجر به برقراري رابطه خوب با مردم ميشود. مهارت هاي هوش هيجاني در منزل و با تعامل خوب والد و كودك شروع مي شود. والدين به كودك ياد مي دهند كه هيجان هاي خود را تشخيص داده و آنها را نامگذاري كنند. به عنوان نمونه، من الان ناراحت هستم، خوشحالم، عصباني ام. يكي ديگر از راه هاي پيشنهادي براي پرورش هوش هيجاني، ايجاد يك محيط امن عاطفي است به گونه اي كه كودكان بتوانند با آزادي و امنيت خاطر درباره احساساتشان با والدين گفت وگو كنند. پس بايد به احساسات آنها توجه شده و نظريات آنها با صبر و حوصله شنيده شود. حتي اگر نظريات كودكان مورد قبول والدين نيست، بهتر است با استدلال آنها را توجيه كنند، و اگر اشتباهي از جانب والدين رخ داد، با عذرخواهي عملاً بياموزند كه پذيرش اشتباهات امري طبيعي است. موضوع ديگر هوش هيجاني مقابله با بحران است. ديده شده افرادي وجود دارند كه به طور مداوم در مقابله با نتايج منفي دچار مشكل هستند. در مقابل افرادي وجود دارند كه حتي پس از غم انگيزترين تجارب به حال اوليه برميگردند و حتي به جلو ميروند.
اين موضوع مربوط به قابليتهاي هيجاني است و به اين صورت فرآيند مقابله را تشريح مي كند: ابتدا لازم است آنچه را احساس ميكنيم، درك كنيم و لذا براي ايجاد ارتباط با احساسات خود به دو طريق كلامي و غير كلامي عمل كنيم. از آن گذشته، لازم است احساسات ديگران را نيز درك كنيم و با آنها همدلي كنيم.
تاثير هوش هيجاني(هوش عاطفي) بر موفقيت انسان
هوش عاطفي مجموعه اي از مهارت ها و شاخص هايي است كه در زير توضيح داده مي شود: 1) شناخت احساس خود؛ فرد بايد قادر به شناخت و پيش بيني احساسات خود در موقعيت هاي مختلف باشد . اشخاص زيادي هستند كه يا از احساسات مختلف خود آگاهي ندارند . يا ريشه آنها را نميفهمند. به مثالهاي زير توجه كنيد:
* نمي دانم چرا از فلاني بدم مي آيد.
* نمي دانم چرا عليرغم اينكه خواهان موفقيت در كنكور هستم ولي هنگام مطالعه بي انگيزه هستم.
* نمي دانم چرا احساس پوچي و كلافگي مي كنم.
2) كنترل احســاس خود؛ شناختن احساس هايي چون تنفر ، عصبانيت ، افسردگي ، اضطراب ، غم و .... و هزاران احساس ديگر به تنهائي كافي نيست ، بلكه بايد آنها را تحت كنترل بگيريم. راننده خوب نه تنها جاي ترمز ماشين را ميشناسد، بلكه به هنگام لزوم آن را در اختيار مي گيرد و بر آن مسلط است.
3) بر انگيختن و به هيجان در آوردن خود؛ افرادي كه هوش عاطفي بالا دارند ، با انديشيدن به عواقب احتمالي يك عمل، نسبت به انجام دادن يا ندادن آن برانگيخته مي شوند.
اين افراد قدرت دارند كه اهداف متعالي خود را تجسم كنند ، برنامه بريزند و براي رسيدن به آنها انرژي بگذارند. پشتكار و اراده نشانه برانگيخته شدن آنهاست و اين كاري است كه كمتر از هوش عقلاني بر ميآيد. 4) شناخت احساسات ديگران؛ افرادي با هوش عاطفي بالا ، هرگز در لاك خود فرو نمي روند تا فقط اسب خود را برانند. آنها تعاملات گسترده اي با اجتماع دارند و مي توانند دنيا را از منظر ديگران هم ببينند. 5) تنظيم روابط با ديگران؛ پس از شناخت احساسات ديگران ، نوبت به روابط با آنها مي رسد. در اينجا تعادل و تعامل حرف اول را مي زند. افرادي با هوش عاطفي بالا ، هرگز در دوستي ها و روابط بين فرديشان افراط و تفريط ندارند.افراد با هوش عاطفي بالا از هر كس انتظاري متناسب با خودش دارند. آنها مي دانند كه تمام آدمها شخصيت كاملي ندارند.
لذا توقع ندارند همه افراد همانطور عمل كنند كه درست است، يا همانطور عمل كنند كه آنها دوست دارند. در واقع مردم را همانطور كه هستند، مي پذيرند و اگر تلاشي براي تغيير شخصيت ديگران در جهت اصلاح آنها انجام ميدهند، توقع ندارند كه حتما به نتيجه رضايت بخش ختم شود.
* نكته آخر: هوش هيجاني در حد بالاتري از هوشبهر قابل تغيير، اصلاح و ارتقاء است.
شنبه 9 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 114]