واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: کتاب - مطالعه الهی از کتاب الشفا میکرد، چون به فصل واحد و کثیر رسید، خلال دندان طلایی را که با آن دندان پاک میکرد، در میان اوراق موضع مطالعه نهاد و گفت مرا که جماعت را بخوان تا وصیت کنم.... رونمایی از قلم یادبود خیام و نیز کتاب «می و مینا» که حاصل آخرین پژوهشهای خیامشناسی است، با حضور آیدین آغداشلو، غلامحسین ابراهیمی دینانی، بهاءالدین خرمشاهی و پروفسور کارلوح چرتی در هفتاد و هفتمین شب از شبهای مجله بخارا برگزار شد. به گزارش ایسنا، مجله بخارا تا کنون در عرصه شعر فارسی، شبهای مولانا، حافظ، سعدی و از شاعران معاصر، شب ملکالشعرای بهار و فریدون مشیری را برگزار کرده است. رونمایی از قلم یادبود خیام غروب روز گذشته (دوشنبه، 9 اسفندماه) در سالن اجتماعات ورشو صورت گرفت. در این مراسم نخست علی دهباشی که کتاب «می و مینا» به کوشش او منتشر شده است، از آخرین روزهای عمر حکیم عمر خیام چنین سخن گفت: «مطابق آخرین تحقیقات، عمر خیام در پنجشنبه 12 محرم سال 526 در سن 83 سالگی در نیشابور درگذشت. امام محمد بغدادی ـ داماد خیام ـ مرگ وی را چنین حکایت میکند، «مطالعه الهی از کتاب الشفا میکرد، چون به فصل واحد و کثیر رسید، خلال دندان طلایی را که با آن دندان پاک میکرد، در میان اوراق موضع مطالعه نهاد و گفت مرا که جماعت را بخوان تا وصیت کنم. چون اصحاب جمع شدند و به شرایط وصیت قیام نمودند، به نماز مشغول شد و از غیر اعراض کرد تا نماز [خفتن بگذارد و روی بر] خاک نهاد و گفت: اللّهم انّی عرفتک علی مبلغ امکانی، فاغفرلی، فان معرفتی ایاک وسیلتی الیک. یعنی خدایا به درستی که من به اندازه توانم تو را شناختم، پس مرا بیامرز، که معرفت من به تو تنها وسیله آمرزش من است به سوی تو. و جان تسلیم کرد. خیام را در نیشابور به خاک سپردند، در محلی که خود پیشبینی کرده بود که «هر بهاری شمال بر من گلافشان میکند.» گزارش نظامی عروضی از زیارت گور خیام بهترین خاتمه است بر این مقاله. این گزارش را یک بار دیگر میخوانیم. «در سنه ست و خمسمائه ـ 506 ـ به شهر بلخ در کوی بردهفروشان در سرای امیرابوسعد جره، خواجه امام عمر خیامی، و خواجه امام مظفر اسفزاری نزول کرده بودند، و من بدان خدمت پیوسته بودم. در میان مجلس عشرت از حجةالحق عمر شنیدم که او گفت: «گور من در موضعی باشد که هر بهاری شمال بر من گلافشان میکند!» مرا این سخن مستحیل نمود، و دانستم که چنویی گزاف نگوید. چون در سنه ثلاثین ـ 530 ـ به نیشابور رسیدم، چهار سال بود که تا آن بزرگ روی در نقاب خاک کشیده بود، و عالم سفلی از او یتیم مانده و او را بر من حق استادی بود. آدینهای به زیارت او رفتم و یکی را با خود ببردم که خاک او به من نماید. مرا به گورستان حیره بیرون آورد، و بر دست چپ گشتم. در پایین دیوار باغی خاک او دیدم نهاده، و درختان امرود و زردآلو سر از آن باغ بیرون کرده، و چندان برگ شکوفه بر خاک او ریخته بود که خاک او در زیر گل پنهان شده بود؛ و مرا یاد آمد آن حکایت که به شهر بلخ از او شنیده بودم. گریه بر من افتاد، که در بسیط عالم و اقطار ربع مسکون او را هیچ جای نظیری نمیدیدم. ایزد تبارک و تعالی جای او در جنان کناد، بمنّه و کرمه.» سپس دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی با برشمردن اهمیت خیام در فلسفه و ادبیات و شعر، مروری داشت بر دنیای فلسفی خیام و در بخشی از سخنرانی خود گفت: «خیام یک نظریهپرداز نیست و به هماهنگی میان نظر و عمل و ضرورت آن در زندگی که فقط با صدق و راستی شکل گیرد، میاندیشد. شک نیست که خیام یک ریاضیدان برزگ بوده و در علم بر مرتبهای بالا دست یافته است. اما خیام فیلسوفی است که اهل ادب هم بوده است. خود انتخاب وزن رباعی نشان میدهد که خیام میخواسته اندیشههای فلسفی و تفکراتش را در قالب یک ژانر ادبی بیان کند. من خیام را متفکری بزرگ میدانم. ذات او و فکر او طرح پرسش است. پرسش به قدری در پرسش مهم است که میخواهم بگویم: نترس و بگو تفکر، یعنی پرسش. کار اصلی خیام طرح پرسش است و کوشش برای یافتن پاسخ. و نتیجه هم چنین بود. او هم پرسش میکند و پرسشگر است.» دینانی در بخشی دیگر از سخنان خود افزود: «در آشنایی با تفکر خیامی حقارتهای انسانی شکسته میشود. خیام حقارتها را میشناسد؛ انسانِ نگران و انسانی که در شکستهای کوچک غوطهور است، همینجاست که ما در برابر خیام سر تعظیم فرود میآوریم؛ چون متوجه میشویم او چقدر بزرگتر از ماست؛ بنابراین تا زمانی که دردمندی خیام از انسان نباشد، درک خیام مشکل است. خیام قاعده نیست، اصلاً در متفکران بزرگ ما نمیتوانیم قاعده درست کنیم. در واقع تقلید از زندگی و اسلوب خیام خوشایند نیست؛ اما اگر کسی به دردمندی خیام مبتلا باشد، در واقع خودش یک خیام دیگر است. خیام از سر دردمندی سخن میگفت. خیام با تمام وجود از انجماد گریزان است. او همواره در حال تفکر فکری است و در حال تفکر و در پی تفکر جلو میرود. خیام صاحب ابتکار است، حتا اهل ابداع. به این جهت است که تمام تاریخ و فرهنگ ایران در او درونی شده است. خیام با بیرون خودش در تعارض است. اجازه بدهید یکی از رباعیات مهم خیام را با هم بخوانیم: جامی است که عقل آفرین میزندشصد بوسه ز مهر بر جبین میزندشاین کوزهگر دهر ببین، کاین جام لطیفمیسازد و باز بر زمین میزندش جام همان انسان است که عقل به زیباییاش آفرین میگوید و او را بوسهباران میکند. جام جهاننما نیز گوهر آدمی است. در واقع خیام با تعبیر «کوزهگر دهر» سازنده را دهر میداند. این خیلی معنادار است که خیام دهر را کوزهگر میداند که میسازد و بر زمین میزند. او در واقع می پرسد که آیا این عمل لغو نیست که دهر میسازد و بعد میزند و میشکند؟ ساختن و شکستن چیست و چگونه؟» دینانی در ادامه به تفسیر فلسفی دنیای خیام پرداخت. پس از آن بهاءالدین خرمشاهی نیز طی گفتاری به شعرهای خیام پرداخت و «باده» را که یکی از مضامین همیشگی رباعیات خیام است، مورد بررسی قرار داد: «یکی از مضامین همیشگی رباعیات خیام، توجه و اعتنای بسیار به باده و خطابهای مکرر به ساقی است. اگر اشارهها و مضمونسازیهای خیام در پیرامون باده، و ستایش مستی و بیخبری در رباعیات او، به معنی حقیقی گرفته شود، از خیام ژرفاندیش که حکیم و ریاضیدانی والامقام و به احتمال بسیار شاگرد (و در غیر این صورت پیرو فلسفه) ابن سینا بوده است، چهره فردی بیمسؤولیت و لاابالی و دائمالخمر و لذتباره و میپرست و تلفکننده وقت و عمر و کار و کارنامه ارائه میدهد. در شعر حافظ هم اشاره به می و مطرب و تصویر و توصیف میخانه و خرابات بسیار است. ولی قطع نظر از اینکه این دو بزرگ و بزرگوار دختر رز را به عقد خود درآورده باشند یا نه، از تعمق در شعرشان برمیآید که بادهای که میستایند و بر محور آن چه بسیار مضامین و معانی ژرف پدید میآورند، غالباً بالصراحه باده انگوری نیست؛ بلکه به تعبیر راقم این سطور ( در آثار حافظ پژوهیاش) باده ادبی است؛ یعنی باده مجرد و انتزاعی و زیباییشناختی و هنری و هنرآفرین. پژوهندگان پیشین هم به این حقیقت توجه داشتهاند. شادروان فروغی در جایی از اوایل مقدمهاش در همین مجموعه حاضر میگوید کسانی که از رباعیات خیام استنباط میکنند که او شرابخواره و فاسق بوده است، اشتباه و سطحینگری میکنند و غافلاند از اینکه «در شعر غالباً می و معشوق به نحو مجاز و استعاره گفته میشود. و از این بیان مقصود آن تأویلات خنک نیست که مثلاً در شعر حافظ می دوساله را به قرآن و محبوب چهاردهساله را به پیغمبر (ص) تأویل میکنند؛ ولیکن شک نیست که در زبان شعر غالباً شراب به معنی وسیله فراغ خاطر و خوشی یا انصراف یا توجه به دقایق و مانند آن است. وقتی که خیام میگوید دم را غنیمت بدان و شراب بخور که به عمر اعتباری نیست، مقصود این است که قدر وقت را بشناس و عمر را بیهوده تلف مکن و خود را گرفتار آلودگیهای کثیف دنیا مساز» و سپس میافزاید که بزرگانی از معاصران خیام به او کمال احترام و حرمت را مینهادهاند و او را «امام» و «حجة الحق» میخواندهاند و «هیچیک میخوارگی و فسق و فجور یا فساد عقیده یا بیمبالاتی به او نسبت ندادهاند» و بزرگان پارسایی از معاصران مانند حاج ملاهادی سبزواری (و در اعصار جدیدتر مانند علامه طباطبایی) را میشناسیم که بیشترین فاصله را از می و مطرب و عیش و عشرت داشتهاند؛ اما صورت ظاهر و مضامین شعرشان مانند شعر حافظ یا خیام اشاره به باده یا معشوق یا مغنی و مطرب دارد. علی دشتی در دمی با خیام همین نگرش را دارد و شأن خیام را بسی بالاتر از تبلیغ فسق و فجور و میخوارگی بیبند و بار میداند: «نسبت دادن رباعیهایی به وی که مبنای آن صرفاً تجاهل به فسق است و یا بر تحقیر مبانی شرعی قرار دارد، اشتباه محض است.» در اینجا این سؤال پیش میآید که چرا خیام و حافظ اگر اهل می و معشوق و مطرب و لذتپرستی نبودهاند، در شعرشان مدام از این عناصر سخن میگویند و تاروپود شعرشان درهم تنیده از می و معشوق و مطرب است؟ پاسخش این است که این اندیشهوران هنرمند یا هنرمندان اندیشهور اگر اهل فسق نبودهاند، اهل زهد و زهدفروشی هم نبودهاند و نمیخواستهاند هم که مانند ناصرخسرو یا ابن یمین از پند و پارسایی سخن بگویند. این هنرمندان به ارزش زیباییآفرینی می و معشوق و مطرب توجه داشتهاند و طرفدار نظریه هنر برای هنر بودهاند و قدر شعر را بالاتر از آن میدانستهاند که وسیله و در خدمت مقاصد غیرهنری ـ ولو اخلاقی ـ باشد. در غیر این صورت چگونه میتواستند بدون این زیباییها و ظرایف، شعر زیبا و ظریف بسرایند. زیبایی مجرد هم که قابل تصور و تصویر نیست، لذا باده ادبی را دستمایه هنر والای خود ساختهاند و در یک کلام «از خنده می» نباید «در طمع خام افتاد». در واقع و به تعبیری دقیقتر و معنویتر پرداختن این اندیشهوران والا به این مضامین در حکم "کلّمینی یا حمیرا" و "کلّم الناس علی قدر عقولهم" است.» سپس پروفسور کارلوح چرتی به مقایسه ترجمههایی پرداخت که تا کنون از رباعیات خیام به زبانهای اروپایی صورت گرفته است، از جمله ترجمههای فیتزجرالد و از تفاوتهای ترجمه معنایی و لفظی سخن گفت و چند رباعی نیز از خیام به زبان ایتالیایی برای حاضران خواند. در پایان از قلم یادبود خیام، کاری از بازرگانی گلستانی و نیز از کتاب «می و مینا» رونمایی شد و کمال گلستانی به نمایندگی از سوی بازرگانی برادران گلستانی تاریخچهای کوتاه از طراحی و حکاکی «قلم منشور کورش بزرگ» به عنوان اولین قلم از مجموعه قلمهای یادبود این بازرگانی و نیز دیگر طراحیهای قلم توسط این بازرگانی، از جمله «قلم هزارمین سال سرایش شاهنامه» و قلم «خیلج فارس» و اینک قلم یادبود خیام سخن گفت و نوید طراحی و ساخت قلم حافظ را به دوستداران ادب و فرهنگ ایران داد. 60
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 520]