تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ساقدوش کیست ؟ | وظیفه ساقدوش در مراسم عقد و عروسی چیست ؟
قایقسواری تالاب انزلی؛ تجربهای متفاوت با چاشنی تخفیف
چگونه ویزای توریستی فرانسه را بگیریم؟
معرفی و فروش بوته گرافیتی ریخته گری
بهترین بروکر برای معاملات فارکس در سال 2024
تجربه رانندگی با لندکروز در جزیره قشم؛ لوکسترین انتخاب
اکسپرتاپ: 10 شغل پردرآمد برای مهاجران کاری در کانادا
بهترین سایتهای خرید تیک آبی رسمی اینستاگرام در ایران
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1815632352
هزارويك دليل براي حمله نكردن آمريكا به ايران
واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: هزارويك دليل براي حمله نكردن آمريكا به ايران
گفتوگو با دكتر حسين علايي
دكتر حسين علايي از فرماندهان خلاق و خوشفكر و نواناي دفاع مقدس و اولين فرمانده نيروي دريايي سپاه است. وي هم اكنون علاوه بر تدريس در دانشگاه كارشناسي مستقل و توانمند در زمينه مسايل نظامي و استراتژيك ايران و منطقه به شمار ميرود. گفتوگوي تابناك را با سرتيپ علايي درخصوص موضوع پرمناقشه حمله آمريكا و اسرائيل به ايران ميخوانيد.
تابناك: با شدت گرفتن تهديدات آمريكا و اسرائيل درباره حمله به ايران و با بررسي و تحليل تواناييهاي تهديدكنندگان و ظرفيتها و توانايي ايران در رويارويي با اين تهديدات، احتمال درگيري بين ايران با رژيم صهيونيستي و آمريكا را چه ميزان ارزيابي ميكنيد؟ مثلا همان گونه كه ميدانيد، حدود يك ماه پيش و پس از مانور اسراييل در لبنان كه از آن به عنوان آمادگي براي حمله به ايران ياد شد، تبليغات و سيعي در اين زمينه رسانهها را فرا گرفت. اما پيامد آن، آمريكاييها به اسرائيليها درباره حمله به ايران هشدار دادند و پس از سه، چهار هفته، خود مقامات اسرائيلي اعلام كردند كه اصلا چنين قصدي نداشتهاند. اساسا احتمال چنين حمله اي را چقدر ميدانيد؟
علايي: من تصور ميكنم مسئله جنگ يا حمله نظامي آمريكا به ايران كه از سوي برخي آمريكاييها مطرح ميشود، بيش از آنكه جنبه نظامي آن اهميت داشته باشد، مسئله تصميمگيري در مورد چنين جنگي اهميت دارد. چون جنگي رخ نميدهد مگر اينكه آمريكا تصميم بگيرد. حالا چه خودش اجرا كند، چه اين را به اسرائيل واگذار كند. بنابراين بايد ببينيم كه آيا آمريكاييها ميتوانند تصميم به جنگ بگيرند يا خير و اگر تصميم بگيرند، چه اتفاقي ميافتد و چه تبعاتي خواهد داشت.
به نظر ميرسد شرايط مختلف سياسي و ژئوپلتيك و مسائل اقتصادي و نظامي مساعد براي تصميمگيري آمريكا براي آغاز جنگي عليه ايران در شرايط كنوني نيست و علايمي هم كه در خاورميانه در در حال بروز است، بيانگر اين است كه چنين تصميمي به اين سادگي گرفته نخواهد شد.
از دلايل اين مسئله اين است كه اولا دولت آمريكا در زمان پايان كار خودش است و معمولا در پايان عمر دولتها در آمريكا، تصميم به آغاز جنگ كار بسيار مشكلي است. چون اگر بخواهد جنگي اتفاق بيفتد، در يك بازه محدود زماني پايان نمييابد و نتايج آن به دولت بعدي نيز كشيده خواهد شد. چون معلوم نيست در انتخابات پيش رو، «مك كين» به نمايندگي از جمهوريخواهان پيروز شود و يا با توجه به فضاي موجود در آمريكا و افكار عمومي، اوباما ببرد و اينكه اثرات اين جنگ به دولت دمكراتها بكشد.
لذا به نظر ميرسد در شرايط فعلي، آمريكا به دنبال آرامسازي خاورميانه است، به طوري كه ظرف چند ماه گذشته اين سياست را دنبال كرده است و اين سياست همچنان ادامه خواهد داشت. با دقت در مسئله فلسطين ميبينيم كه آمريكا دنبال يك نوع موفقيت است و با اينكه «حماس» را يك گروه تروريستي ميدانستند در مذاكره با حماس به آتشبس رسيدند. الان حدود دو ماه است كه آتشبس در حوزه لبنان برقرار شده است با اينكه به دنبال تضعيف حزبالله بودند، تن به توافق با حزبالله دادند و باعث شد كه حزبالله همزمان با آزادسازي اسرا از جمله «قنطار» در موقعيت بهتري قرار گيرد و دولت هم با توافق حزبالله تشكيل شد. پس در صحنه لبنان هم سياست آرامسازي اگر نبود، معلوم نبود كه چنين اتفاقي به طور كامل بيفتد.
در صحنه عراق نيز به دنبال پيادهسازي همين سياست آرامسازي هستند و در آنجا هم سعي كردند نشان دهند اقداماتي كه بر اساس استراتژي بوش انجام شد و باعث افزايش نيرو در عراق شد، اقدام موفقي بود و اوضاع عراق به سمت آرامش و ثبات رفته است و به دنبال نشان دادن فضاي آرامش و ثبات در عراق نيز هستند.
در مسئله هستهاي ايران هم آمريكاييها پذيرفتند يك نفر عاليرتبه از وزارت خارجه اين كشور در مذاكرات حضور يابد. بنابراين به نظر ميرسد كه در منطقه خاورميانه، آمريكاييها به دلايل مسائل دروني خودشان و در پيش بودن انتخابات رياستجمهوري، دنبال يك تشنج بزرگ نيستند و برعكس دنبال مهار تشنجهاي منطقهاي هستند.
ازسوي ديگر آمريكاييها در عراق و افغانستان واقعا درگير هستند و مسائل افغانستان از مسائل عراق بحرانيتر شده. هرچند در افغانستان نيروهاي «ناتو» مستقر هستند، ولي معضلات افغانستان در خودش توسعه پيدا كرده و به پاكستان هم كشيده شده است. به طوري كه برخي بر اين باورند كه ريشه مشكلات موجود در افغانستان در پاكستان به ويژه منطقه وزيرستان است و اينها به سادگي قابل حل نيست.
بسياري بر اين باورند كه اگر بخواهند مسئله «القاعده» حل شود، بايد در عربستان و پاكستان اقداماتي صورت گيرد و اين اقدامات هم فراتر از برخوردهاي نظامي است و دربرگيرنده يك سري اقدامات ساختاري، مديريتي، فكري و فرهنگي است تا بتوانند مسئله «القاعده» را حل كنند.
به نظر ميرسد در شرايط كنوني سران آمريكا نياز دارند تا انتخابات به گونهاي حركت كنند كه تا حدي كه امكان دارد، احتمال پيروزي مككين را در اين انتخابات بيشتر كنند و كاخ سفيد را به دمكراتها واگذار نكنند. بنابراين چنين سياستي را در پيش گرفتهاند و اقدام ديگري هم كه كردهاند، اين است كه شعارهايي را كه «اوباما» داده و باعث افزايش رأي او در آمريكا شده است، دولت بوش سعي ميكند با اقداماتي آن شعارها را به نفع خودش تا حد زيادي مصادره كند. مثلا اوباما خروج نيروهاي آمريكايي از عراق را مطرح كرد و الان دولت بوش سخن از كاهش نيروها در عراق ميكند. اوباما مذاكره بدون قيد و شرط با ايران را مطرح كرد و دولت بوش در مذاكره با ايران شركت كرد. اوباما مذاكره با فلسطينيان را براي حل مسئله خاورميانه طرح كرد و بوش سعي كرد مذاكراتي را با طرفهاي فلسطيني ادامه دهد.
اقداماتي كه اكنون در خاورميانه انجام ميگيرد، براي مديريت انتخابات در داخل آمريكاست تا بتوانند از يك سو افكار عمومي را به سمت مككين جلب كنند و از سوي ديگر استراتژيهاي اوباما را از جذابيت بيندازند.
تاكنون در نظرسنجي مككين نتوانسته بالاتر از اوباما قرار گيرد كه به اين معني است كه افكار عمومي در آمريكا موافق با شعارهايي است كه اوباما مطرح كرده است و مهمترين اين شعارها تغيير سياست خارجي آمريكا و تجديدنظر در رويكرد نظاميگري آمريكا در عرصه بينالمللي است كه اين استراتژي نظاميگري آمريكا در دولت بوش، در منطقه خاورميانه متجلي شده است. حمله نظامي به عراق و افغانستان و همچنين احتمال حمله به ايران سرفصلهاي اين استراتژي هستند. چون مردم آمريكا در شرايط كنوني مخالف جنگ جديدي هستند، پس تصميمگيري در مورد آغاز يك جنگ جديد چه توسط دولت آمريكا يا چه توسط ديگري همچون اسرائيل كار دشواري است.
اما از نقطه نظر اقتصادي، قيمت سوخت در بازارهاي جهاني افزايش يافته است. به طوري كه اقتصاد آمريكا نيز از اين افزايش قيمتها متأثر شده است و آمريكايي هم نميتوانند با فشار به عربستان يا توليدكنندگان نفت آمريكاي جنوبي قيمت نفت را كاهش دهند و در صورت بروز هر نوع تشنج جديد در خاورميانه، آمريكا نميتواند روي قيمت سوخت و نفت مديريتي داشته باشد. بنابراين ترس افزايش قيمت بيش از آنچه كه اكنون رخ داده، هست پس مديريت انرژي و مديريت امنيت جريان انرژي براي آمريكاييها مسئله قابل اهميتي است و بايد توجه كنيم ظرف بيست سال گذشته، وابستگي آمريكاييها به نفت خاورميانه دايما سير صعودي داشته است. به طوري كه الان وابستگي انرژي آمريكا به خارج از آمريكا به دو سوم افزايش يافته است.
استفاده از مديريت انرژي براي مديريت جهاني از اهداف آمريكاييهاست كه ميخواهند در رأس نظام جهاني باشند و از سوي ديگر تصميمگيري درباره آغاز يك جنگ مديريت حوزه انرژي را دچار مشكل ميكند. چون جنگ با ايران متفاوت با جنگ با عراق است. جنگ با عراق به معني حمله آمريكا براي تغيير ساختار سياسي و حاكم شدن آمريكا در مديريت عراق بود و جنگ با ايران به معني حمله از راه دور براي از بين بردن مراكز معيني از تأسيسات ايرانيهاست و آن جنگ هيچگاه باعث تغيير رژيم و ساختار حكومتي در ايران نخواهد شد كه آمريكاييها بتوانند ايران را مديريت كنند و چون با واكنش ايران روبهرو ميشوند، بنابراين ساختار مديريت انرژي آنها در خاورميانه به خطر ميافتد.
بنابراين، مشكلترين مسأله درباره جنگ همان تصميم به آغاز جنگ است.
تابناك: آغاز جنگ شايد مهم باشد، ولي ادامه آن به مراتب سختتر و قابلتأملتر است.
علايي: از نظر آمريكاييها جنگ بايد در يك مدت زمان كوتاه پايان بايد و بتواند در اين بازه كوتاهمدت، به اهداف خويش برسد، در حالي كه اگر آمريكاييها جنگ با ايران را آغاز كنند، اختيار و كنترل محدوده زماني از دست آنها بيرون خواهد رفت، چون ايران به دنبال فرسايشي كردن جنگ خواهد بود.
از سوي ديگر، واكنش ايران به اين حمله احتمالي، محدود به جبهههايي كه آمريكا تعيين ميكند، نخواهد بود، بلكه در محدوده جغرافيايي بزرگي خواهد بود كه خود ايران با توجه به تواناييهايش، آن جغرافيا را تعيين ميكند. پس به طور خلاصه ميتوان گفت كه در صورت حمله احتمالي، هم محدوده زماني و هم محدوده جغرافيايي تحت كنترل آمريكاييها نخواهد بود.
تابناك: اهداف آمريكا از حمله احتمالي به ايران چه خواهد بود و آيا به اين اهداف خواهد رسيد؟
علايي: اگر هدف آمريكا اين باشد كه با هدف قرار دادن تأسيسات هستهاي ايران، مسأله هسته ايران را حل كند، طبيعتا ايران از هماكنون اين تدبير را كرده است كه دانش هستهاي را در مراكز هستهاي منحصر نكند. پس حمله به تأسيسات هستهاي به معني از بين رفتن دانش، فناوري و صنعت هستهاي در ايران نخواهد بود، به خاطر اين كه ايران همواره در فرضيات خود، احتمال ضربه نظامي را از سوي آمريكا مد نظر داشته، پس حوزه دانش و فناوري و صنعت هستهاي ايران در حوزه مراكز تعريف شده همچون اراك و نطنز نخواهد بود. بلكه در گستره جغرافيايي سرزمين ايران خواهد بود كه امكان حمله نظامي به آنها وجود ندارد.
تابناك: يعني ما برخي مراكز هستهاي ديگري به غير از مراكز مشخص شده مورد بازرسي آژانس نيز داريم؟
علايي: نه، از لحاظ رسمي، همان مراكزي است كه به آنها اعلام شده است، ولي از لحاظ فكري و دانش موجود، معطوف به اين مراكز نيست.
تابناك: البته ايران در ساليان طولاني، آلياژها و تجهيزاتي را تهيه كرده كه فراهم كردن دوباره آنها لازم به صرف زماني طولاني است و در صورتي حمله احتمالي، اين تجهيزات منهدم خواهد شد و دست كم آسيب خواهد ديد.
علايي: با شما موافقم. به عبارت ديگر، دقيقا تنها چيزي كه آنها با حمله به دست ميآورند، تأخير در اهداف هستهاي ايران است كه پس از گذشت مدت زماني دوباره ايران يا آن تجهيرات را ميخرد يا خود توليد ميكند. حال اگر آمريكا حملهاي به ايران بكند و نتواند به اهداف خود از جمله انهدام تأسيسات هستهاي ايران و مختومه كردن اين برنامه برسد، به هدف خود نرسيده است.
تابناك: نهايت هدف آمريكا از حمله به تأسيسات هستهاي ايران چيست؟
علايي: هدف آمريكا آن است كه پس از حمله احتمالي به ايران، دولت رسما اعلام كند كه قطعنامهها و تعليق غني سازي و ... را پذيرفتم و هر مقدار آمريكا حمله خود را تشديد كند، ولي ايران به خواستههاي او تن در ندهد، آمريكا به پيروزي نخواهد رسيد يا به عبارت ديگر به اهداف خود نخواهد رسيد.
بين مسأله ايران و عراق تفاوتهاي بسياري هست. اگر آنها به اين نتيجه برسند كه نميتوانند در جنگ با ايران به اهداف خود برسند و اصطلاحا پيروز نخواهند شد، استراتژي جنگ از برنامههاي آنها حذف ميشود. در عراق و افغانستان ميبينيم كه آمريكاييها و متحدانشان آمدهاند، ولي به پيروزي نرسيدند يا به عبارتي به اهدافي كه در نظر داشتهاند، دست نيافتهاند.
در عراق پيروزي را نوع ديگري تعريف كردند و بركناري و دستگيري صدام حسين به عنوان هدف تعيين شد و پس از اعدام وي عملا به اهداف از پيش تعيين شده دست يافت و اين مسائلي كه امروزه در عراق رخ ميدهد، پيامدهاي اين پيروزي برشمرده ميشود و برنامهها و هدفگذاري آنها از يك منطق فازي پيروي ميكند. مثلا حمله آمريكا به ايران دو يا سه هدف ميتواند داشته باشد كه يكي از اهداف آن از بين بردن مراكز هستهاي ايران است. هدف دوم آن ميتواند اين باشد كه حمله كند تا ايران را وادار به تغيير رويه كند. هدف سوم آن نيز ميتوان تغيير حكومت در ايران باشد كه سومين هدف اجرايي نيست، براي همين، آمريكا به دنبال اين هدف نيست و تفكرات آنها درباره هدف اول و دوم است. پس تا هنگامي كه به اين نتيجه برسند كه جنگي كه آغاز ميكنند به پيروزي ميرسد،نميتوانند تصميم به آغاز جنگ بگيرند و اين كار در اوضاع كنوني، كاري دشوار است كه مفصل به آن پرداخته شد.
تابناك: نهايت پاسخهاي ما حمله به اسرائيل است كه توسط صدام هم تجربه شده، ولي مثمر ثمر نبود و سرانجام با پيشروي نيروهاي آمريكايي اين حملات نيز متوقف شد.
علايي: شايد اصلا در عمل، حملهاي عليه اسرائيل انجام نشود، ولي وقتي آمريكا با ايران درگير شود، ايران هم به تبع آن با آمريكا درگير مي شود، پس ايران با منافع آمريكا در همه نقاط جهان ميتواند درگير شود.
تابناك: ممكن است هدف آمريكا از حمله به ايران يكي از دو هدف نخست يا دوم باشد، ولي با واكنش ايران و گسترش ابعاد جنگ هدف آمريكا به تغيير حكومت در ايران منجر شود.
علايي: براي تغيير حكومت بايد حتما از نيروي زميني استفاده شود و هماكنون به خاطر حضور نيروهاي نظامي آمريكا در مناطق گوناگون از جمله حضور گسترده در عراق، ارتش اين كشور زمينگير شده است، به گونهاي كه براي بهكارگيري هزار نفر، چندين جلسه برگزار ميكنند يا در جنگ اوستيا و گرجستان، عملا آمريكا يا نيروهاي ناتو قادر به عرض اندام نظامي در منطقه نشدند. لازم است بنا بر واقعيتهاي موجود حركت كنيم و نبايد به مسائل رويايي بنگريم.
تابناك: آمريكا ممكن است متحدان جديد همچون دولتهاي عربي را براي حمله به ايران فراهم كند.
علايي: اين دولتها با حمله آمريكا به ايران موافقند، ولي به حضور نظامي خود در اين حملات تمايلي ندارند.
تابناك: شايد به طور غيرمستقيم و در پشت صحنه به كمك آمريكا بيايند. مثلا با حل مسأله القاعده در عراق و افغانستان و آزادسازي پتانسيل نظامي آمريكا در اين دو كشور مشغول نبرد هستند.
علايي: عربها كه همواره در پشت صحنه درگيريهاي ايران با كشورهاي ديگر از جمله آمريكا حضور فعال داشتهاند، ولي دولتهاي عربي روي القاعده مديريتي ندارند و بر عكس، اين القاعده است كه بر حكومتهاي آنها مديريت دارد و هماكنون از قطر و امارات پول ميگيرند كه در آن كشورها عمليات نداشته باشد.
تابناك: ممكن است القاعده براي حمايت از حمله نظامي به ايران كمكهايي به نيروهاي ائتلاف در افغانستان يا عراف بكند؟
علايي: در اوضاع كنوني چنين چيزي بعيد به نظر ميرسد. چون دشمن مستقيم القاعده در حال حاضر آمريكاييها هستند و آنها ميدانند كه اگر آمريكا بر ايران مسلط شود، فضا براي فعاليتهاي آنها بسيار محدودتر ميشود؛ بنابراين آمريكاييها براي تغيير رژيم ساز و برگ و نيروي لازم را در اختيار ندارند. براي همين است كه آمريكاييها براي پيشبرد اهداف براندازانه خود از گروههاي اپوزيسيون داخلي ايران حمايت كردهاند. و آمريكا هيچگاه نميتوانند رژيمي را در ايران حاكم كند كه در اختيار منافع آنها باشد، همچنان كه در عراق نيز نتوانسته است.
از مزيتهاي بارز ايران، سواحل بسيار گسترده آن در خليج فارس است كه بر بزرگترين مخزن نفت جهان حاكم است و اگر اين مخزن نفت جهان دچار بحران يا ناامني شود، در همان لحظه بسياري از سياستهاي آمريكاييها با چالشهاي اساسي روبهرو شده است.
ديگر قدرتهاي جهاني با جنگ با ايران موافق نيستند، چون احساس ميكنند كه در صورت بروز چنين رخدادي، مديريت منطقه خاورميانه در اختيار آمريكاييها قرار ميگيرد و آنها از صحنه تصميمگيري در همين مختصر هم محروم ميشوند. روسيه و چين در گفتوگوهاي هستهاي ايران وزني پيدا نكردهاند كه در اين مذاكرات در پي مديريت مشكلات خود با آمريكا هستند و اگر چنين حملهاي شود، آمريكا مستقيم طرف حساب ايران ميشود و آنها به طور كامل از ميانه حذف ميشوند. براي همين، اروپاييها، چين و روسيه و ديگر كشورها شايد با فشار سياسي و اقتصادي به ايران براي مهار با آمريكا همراه باشند، ولي با حمله نظامي كه عملا باعث بيرون رفتن آنها از صحنه خاورميانه ميود، موافق نيستند.
آمريكايي ها در بدترين اوضاع اقتصادي در اين ده سال گذشته قرار دارند كه دو دليل عمده دارد:
1ـ سياست اقتصادي بوش
2ـ افزايش هزينههاي نظامي آمريكا
در زمان كلينتون، هزينههاي نظامي آمريكا رو به كاهش بود و در زمان بوش هزينههاي نظامي آمريكا رو به افزايش است و همين هزينه ها باعث شده است كه مبحث اقتصادي اين كشور، يكي از محورهاي اصلي مبارزات بين مك كين و اوباما شده است؛ بنابراين، اوضاع كنوني اقتصاد آمريكا به دولتمردان اين كشور، اين فرصت را نميدهد كه يك جريان هزينه بر پرخرجي را آغاز كند كه در نهايت هدف آن، بهبود وضعيت اقتصادي آمريكا نباشد.
برخي اقتصاددانان بر اين باورند كه اگر اقتصاد آمريكا دچار ركود شود، اقتصاد جهاني دچار ركود خواهد شد؛ بنابراين، اروپاييها و برخي ديگر از قدرتهاي اقتصادي موافق با تحولاتي كه در نهايت وضعيت اقتصادي آمريكا را بدتر از اين ميكند، نيستند.
تابناك: از نظر نظامي، احتمال برخورد اسراييل با ايران را چقدر ميدانيد؟
علايي: توان نظامي اسرائيل براي حمله به ايران، بسيار محدود است و انجام عمليات عليه ايران براي اين رژيم كار بسيار دشواري است به چند دليل:
1ـ اسرائيل دور از مرزهاي ايران است و بنابراين براي اين كه حمله به ايران داشته باشد، نياز به جلب نظر كشورهاي همسايه ايران يا در مواردي استفاده بدون اجازه از آسمان آن كشورها دارد كه دست كم دو كشور است، بايد عمليات هوايي خود را انجام دهد يا بايد از فضاي اردن و عراق استفاده كند يا از فضاي لبنان و تركيه سود برد و يا از فضاي مديترانه وارد آسمان كشور تركيه شود و از آنجا به ايران حمله هوايي كند. اگر اسرائيل روزي چنين كاري را انجام دهد، بدين معني است كه آسمان كشورهاي توافقكننده براي اسراييل، براي حملات متقابل در اختيار ايران نيز خواهد بود و پرسشي كه اينجا مطرح است، آن كه آيا اين كشورها جرأت چنين تصميمي دارند؟
نكته دوم آن كه اگر اسرائيل بخواهد حملهاي به ايران انجام دهد، بايد از هواپيما استفاده كند. چون اسرائيل فاقد تجهيزات موشكي همچون آمريكاست كه بتواند از درون فلسطين اشغالي با موشكهاي كروز تأسيسات هستهاي ايران را مورد هدف قرار دهد و براي حمله به ايران بيش از صد فروند هواپيما نياز دارد و اين معادل تمام قدرت نيروي هوايي اين رژيم است.
تابناك: يعني اسرائيل صد هواپيما دارد؟
علايي: حتي بيش از صد هواپيما براي عمليات نياز دارد و براي پشتيباتي اين تهاجم بايد از همه اين پتانسيل هواپيماهاي سوخترسان، هواپيماهاي جنگنده، امداد و نجات و ... خود بهره گيرد و اين را بايد مد نظر قرار داد كه اسرائيل در هر مرتبه، يك بار بيشتر نميتواند به ايران حمله كند، چون شرط موفقيت عمليات نظامي اسرائيل، غافلگيري صددرصد است.
اگر اين غافلگيري كاهش يابد، واكنش ايران به اين حمله، خسارتهاي گستردهاي به اين رژيم وارد ميكند، كافي است ايران چند فروند هواپيماي اسرائيل را ساقط كند و چند تن از خلبانان ارتش اين رژيم به اسارت ايران درآيند كه منجر به شكست كل عمليات اين رژيم ميشود، اما اين هواپيما پس از عبور از مرز ايران براي بمباران اهداف هستهاي ايران و به دست آوردن نتيجه مطلوب خود، بايد مسافت زيادي را در آسمان ايران پرواز كند و حتي اگر از دوربردترين موشكهاي هوا به زمين نيز استفاده كنند، بايد دستكم بين سيصد تا پانصد كيلومتر در آسمان ايران پرواز كنند كه با احتساب مسير برگشت بين 600 تا 1000 كيلومتر اين هواپيماها در آسمان ايران پرواز خواهند كرد و فرصت براي فعال شدن پدافند هوايي ايران و انهدام شمار بسياري از اين هواپيماها كاملا كافي است.
با اين وصف مي توان دريافت كه حمله اسراييل به ايران مشكلتر از آن است كه از حد رسانه فراتر رود.
جمعه 1 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[مشاهده در: www.tabnak.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 163]
-
گوناگون
پربازدیدترینها