تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ساقدوش کیست ؟ | وظیفه ساقدوش در مراسم عقد و عروسی چیست ؟
قایقسواری تالاب انزلی؛ تجربهای متفاوت با چاشنی تخفیف
چگونه ویزای توریستی فرانسه را بگیریم؟
معرفی و فروش بوته گرافیتی ریخته گری
بهترین بروکر برای معاملات فارکس در سال 2024
تجربه رانندگی با لندکروز در جزیره قشم؛ لوکسترین انتخاب
اکسپرتاپ: 10 شغل پردرآمد برای مهاجران کاری در کانادا
بهترین سایتهای خرید تیک آبی رسمی اینستاگرام در ایران
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1815336455
گلزار: ممنوع التصوير نشده ام/ سياست ربطي به ما ندارد
واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: گلزار: ممنوع التصوير نشده ام/ سياست ربطي به ما ندارد
------------
بحثها و اخبار جديد درباره محمدرضا گلزار در يكي دو هفته اخير، بسياري را به موقعيت و جايگاه بازيگران مشهور در سينماي ايران حساس كرده است. به عنوان مشهورترين چهره اين سينما، حضور گلزار در هر فيلم، تضميني براي فروش آن است در شرايطي كه به نظر ميرسد هنوز جايگاه و اعتبار يك "ستاره" در ميان مسئولان و منتقدان و تماشاگران سينماي ايران نامشخص مانده است. چه خوشمان بيايد چه نه، در دوران تازه، نه تنها مجبوريم حضور چهرههاي مشهور را بپذيريم، كه بايد شكل استفاده درست از ستارهها، در حوزههاي مختلف اقتصادي و اجتماعي را ياد بگيريم. ميتوانيم از استعداد و نفوذ و شهرتشان بهره ببريم يا ميتوانيم به حال خود رهايشان كنيم. دنياي ما كم كم تغيير كرده است. هميشه كه مجبور نيستيم راه حل دوم را انتخاب كنيم.
****
اين روزها همه جا بحث ممنوعالتصوير شدن توست...
من هم خواندهام و شنيدهام.
بعد پيگيري كردي؟
تمام تلاشام را كردم و دنبال پيگيري اين خبر هم رفتم. ولي باور كن چيزي دستگيرم نشد. انگار اصلا خبري نبوده.
پس داري به كار خودت ادامه ميدهي؟
چند تا فيلمنامه دارم و سعي ميكنم بين اين فيلمنامهها بهتريناش را انتخاب كنم.
اين شايعه كه هر چي فيلم روي پرده است، فيلمنامهاش را اول براي تو فرستادهاند...
به هر حال من فيلمنامه اغلب اين فيلمها را خواندهام.
پس بايد درباره ارزش و كيفيت انتخابهايت با هم بحث كنيم، اما اول برويم سراغ اين نكته كه اصلا چي شد كه به يك بازيگر مشهور تبديل شدي؟
يعني چي؟ يعني چطور به عنوان يك بازيگر در اين سينما جا افتادم؟
نه. اين كه فيلمهايت فروخت و مردم براي ديدن تو به سينما رفتند.
خب، نگران بودم منظورت همان اولي باشد كه توضيح دادن دربارهاش كمي سخت است! اما اين كه چرا مردم دوست داشتند فيلمهايم را ببينند و مرا به عنوان قهرمان اين داستانها بپذيرند، به نظرم جواب خيلي سادهاي دارد. سعي كردم هميشه خودم باشم و ادا درنياورم. اگر صداقتي در كار باشد، لنز دوربين خيلي زود و خوب ثبتاش ميكند و تماشاگر هم آن را ميپذيرد.
و فكر ميكني توانستهاي هميشه اين صداقت را پشت صحنه و روي پرده حفظ كني؟
خب، نه هميشه. ولي لااقل سعيام را كردهام.
و آن وقت به نظرت كجا به نتيجه رسيدهاي؟ كدام لحظهها در كدام فيلمها؟
خودم از صحنههايي در بوتيك و آتش بس خيلي راضيام. به نظرم توانستهام در لحظاتي از اين فيلمها حضور دوربين را كاملا فراموش كنم، فاصله ميان خودم و نقشام را از بين ببرم و آن ارتباطي را با تماشاگر برقرار كنم كه هميشه دنبالاش بودهام. مثلا در بوتيك، چند صحنه كه دوربين مرا دور از كنش اصلي صحنه، در قاب ميگيرد كه ايستادهام و در سكوت، ناظر آن چيزي هستم كه در برابر چشمانم اتفاق ميافتد. نمونه مورد علاقهام از اين جور بازي، عمر شريف در دكتر ژيواگوست. آن صحنهاي كه روي تراس ميايستد و كشتار مردم بيگناه توسط سربازان ارتش تزار را نگاه ميكند. سخت است كه صحنهاي را بازي كني كه بر واكنش پر از سكوت تو در برابر غوغاي اصلي صحنه استوار است.
خب، اين يكي از گرفت و گيرهاي كارنامه بازيگريات است. اين كه هنوز داري از بوتيك مثال ميآوري. شايد بايد تعداد اين قبيل فيلمها و صحنهها در كارنامه تو بيشتر ميبود.
به هر حال بوتيك فيلم مهمي در كارنامه من است. ضمن اين كه باز هم از اين جور مثالها دارم و نميخواهم آغاز مصاحبه خرجاش كنم! هنوز اول كار است. ولي اجازه بده حالا من از تو سوال كنم. چرا بوتيك در جشنواره فيلم فجر و در دوره خودش آن طور كه بايد ديده نشد؟
ديده شد كه. تماشاگرها و منتقدها دوستاش داشتند...
اما داورها كه آن را نديدند. اين فيلمي نبود كه در بخش مهمان جشنواره به نمايش درآيد و از رقابت رسمي دور بماند. اوايل كارم بود و با انرژي شروع كرده بودم و ميخواستم حاصل كارم را روي پرده و تاثيرش را بر هيات داوران ببينم. اما نشد. نميدانم از بدشانسي من بود يا چيز ديگر. به هر حال اگر چنين فيلمي در بخش رسمي به نمايش درميآمد، شايد مسير حرفهاي عواملاش به كلي تغيير ميكرد. اما همان منتقدها كه تو ميگويي، اغلبشان سعي ميكردند موفقيتهاي فيلم را به چيزهاي ديگري نسبت دهند. به هر چيزي به جز بازي من در نقش جهانگير! بوتيك فيلم شلوغ و پرشخصيتي است. با اين وجود كاراكتر جهانگير تقريبا در تمام صحنههاي فيلم حضور دارد. چطور ميشود فيلمي موفق باشد و بازيگري كه در تقريبا تمام صحنههاي آن حضور دارد و نقش محوري پيدا كرده، هيچ نقشي در اين موفقيت نداشته باشد؟
به هر حال عقل مردم گاهي به چشمشان است. وقتي بعضي فيلمهاي ديگري كه در آنها بازي كردهاي را نگاه ميكنند، به نظرشان ميرسد كه شايد بوتيك فقط يك اتفاق يا حاصل كار كارگرداناش بوده.
يعني فكر ميكني كه من يك بار خوب بازي كردهام و در فيلمهاي ديگرم هيچ نشاني از اين استعداد نبوده؟
اصلا. اتفاقا حتي آن فيلمهايي از كارنامهات را كه دوست ندارم، و بعضيهايشان بد و سردستي ساخته شدهاند؛ باز حضور تو در اين فيلمها آزاردهنده نيست. تازه بازي تو در آتش بس را خيلي هم دوست دارم. يادم هست وقتي فيلم را ديدم، در نظرسنجيهاي آن زمان به عنوان بهترين بازي سال هم انتخاباش كردم، كه يادم هست خيليها شاكي شدند.
اما همين آتش بس هم ديده نشد. خودت ميداني كه جشنواره فجر بهترين ويترين براي بحث و گفتگو درباره حاصل كار سالانه اهالي سينماست. و وقتي چنين اتفاقي از دستاندركاران يك فيلم دريغ ميشود، بپذير كه برايمان گران تمام ميشود.
پس يكي از دلايل تو براي عدم تكرار چنين اتفاقهاي در كارنامهات، ديده نشدن اين دو فيلم است.
خب، موثر است ديگر. همين چيزها مسير حرفهاي يك بازيگر را ميسازد. مگر چه قدر فيلم قابل بحث در سينماي ايران ساخته ميشود كه نقش مناسبي براي من هم در آنها وجود داشته باشد و امكان حضورم در آن فراهم شود؟ كه بعد تازه اين دو فيلم من هم در جشنواره ديده نشود؟
اصلا بيا اين طوري با بحث طرف شويم. يك ستاره در سينماي ايران، چه قدر ميتواند براي مسير كارياش برنامهريزي كند؟ آيندهاش را بخواند؟
بهتر است اتفاقات بد را فراموش كنم. چيزي مثل آن چه درباره اين دو فيلم پيش آمد. در اين شرايط قطعا سعي ميكنم كه برنامهريزي هم داشته باشم، اما اين برنامهريزي قرار نيست كه حتما به نتيجه درست و دقيقي برسد. هميشه فكر ميكردم و ميكنم كه بخت و تقدير و قسمت، نقش مهمي در زندگي همه ما دارد. آن وقت سعي ميكنم بين محاسبه و برنامهريزي و البته تقدير، تعادل برقرار كنم. به خصوص كه در اين جا و با شرايط ما، به نظرم بايد بخش مربوط به تقدير و قسمت را بيشتر و موثرتر در نظر بگيريم.
حواشي و بازتابهاي اعمال و رفتار يك ستاره هم كه در اين جامعه خيلي زياد است...
خيلي از اين واكنشها و حساسيتها و بازتابها هم خوب و بجاست. قبولشان دارم. اما به نظرم بعضي وقتها اين حساسيت زيادي ميشود. ما هم مثل آدمهاي ديگر زندگي ميكنيم و زندگي ما هم بالا و پايين دارد. قرار نيست هيچ اشتباهي نكنيم. ضمن اين كه گاهي به نظرم زيادي روي تاثير اعمال و واكنشهايمان بر عموم افراد جامعه حساب ميشود. گاهي اصلا بد نيست كه به خودمان فرصت دهيم در فضايي آرام و راحت كارمان را بكنيم و بعد با خيال راحت به تماشاگران و مخاطبهايمان اين فرصت را بدهيم كه هرسمان كنند و بد و خوبمان را به رويمان بياورند. واقعا چه عيبي دارد؟
و وقتي اين پست و بلندي را به رويت ميآورند، شد كه آرزو كني كاش يك ستاره مشهور نبودي؟
نه. اتفاقا جايگاهم را دوست دارم. براي رسيدن به اين جايگاه و به دست آوردن دل مردم كشورم زحمت كشيدهام. دلم ميخواهد بيشتر و بهتر كار كنم، از زندگيام درس بگيرم و از اين تجربهها در مسير كاريام خوب استفاده كنم. به هر حال مهر و علاقه مردم چيزي نيست كه به سادگي به دستاش آورده باشم. سرمايهام است و دلم ميخواهد از اين سرمايه به نفع كشورم و هموطنانام استفاده كنم. اگر هنري دارم و تاثيري، دوست دارم خرج مملكت خودم شود. اين جا به دنيا آمدهام و همين جا هم خواهم مرد. پس ميخواهم هر چه دارم همين جا و براي همين مردم خرج كنم. اميدوارم شرايطي پيش بيايد كه بيشتر از هميشه و با فضا و تلاش بيشتري، به رشد سينماي ايران تا آن جا كه در توانام است، كمك كنم.
اين خودش بحث بعدي ماست. اين كه جامعه ما چه قدر ميتواند از قابليتها و تواناييهاي ستارهاي مثل محمدرضا گلزار، چه به لحاظ اقتصادي و چه اجتماعي استفاده كند.
منظورت دقيقا چيست؟
يعني كه هيچ از خودت پرسيدهاي جامعه ما سازمانهايي براي بهره بردن از حاصل كار يك ستاره را دارد؟ اين جا فقط بحث گيشه سينما مطرح نيست. ميشود سازمانها و شركتهاي حتي عامالمنفعهاي تاسيس كرد تا در كنار يك ستاره به مسير خودش ادامه دهد و به سوددهي مالي و فرهنگي برسد.
به نظرم هنوز با اين قبيل آرزوها و فرصتها خيلي فاصله داريم.
ولي كم كم بايد ياد بگيريم. به خصوص كه كم كم صنعت سرگرمي ما رو به ستارهسازي آورده، اما انگار هنوز بلد نيست چطور ازش استفاده كند. حداكثر اين كه به بازيگران مشهورش پول ميدهد تا در مجموعههاي پربيننده و مناسبتي تلويزيوني يا دست آخر و در بهترين حالت، در فيلمهاي احتمالا پرفروش ديگري بازي كند. اما استفادهاي كه در كشورهاي صاحب صنعت از حضور و وجود و اعتبار چنين ستارههايي ميشود، فراتر از اين حرفهاست.
من اما آمادهام. تمام تلاشام را به خرج ميدهم. راستاش فكر ميكنم انجام چنين فعاليتهايي كه نفعاش به همه ميرسد، جبران همه آن مواهبي است كه زندگي به من اعطا كرده و از اين طريق سعي ميكنم قدرشان را بدانم و در وجود و حوزه اطرافام ماندگارشان كنم. اميدوارم بيشتر در اين زمينه تجربه كنم و بياموزم. اما در حد خودم سعي ميكنم از موقعيتي كه دارم، از جمله براي به راه انداختن فعاليتهاي خيريه استفاده كنم.
از چه راهي مثلا؟
مثلا به راه انداختن مسابقات ورزشي از جمله ديدارهاي تيم واليبال هنرمندان، كه عايديمان از راه بليت فروشي براي اين مسابقات را در اختيار موسسات خيريه ميگذاريم. ما آدمها معمولا وقتي خوشحاليم كه با همديگر مهربانيم.
اما بازده اقتصادي و اجتماعي يك ستاره ميتواند خيلي بيشتر از اينها باشد.
آخر در شرايطي كه هنوز براي جا انداختن مفهوم ستاره، در ذهن بسياري از دوستان مشكل داريم، چطور ميتوانيم به تشكيل سازمانهاي بزرگ و موثري براي استفاده درست از اين شهرت فكر كنيم.
شايد خيليها نگران استفاده نابجاي بازيگران مشهور از شهرت بيش از حدشان باشند.
ولي قبلا هم كه گفتم. ما هنرمنديم و سياست ربطي به ما ندارد. كاش بيشتر به ما اعتماد ميشد و فرصت داشتيم تا بيش از اين در مسير كمك به فرهنگ اين مملكت حركت ميكرديم. به هر حال كشور ما اين جاست و همگي بايد هر چه در توان داريم، خرج پيشرفت و قدرتاش كنيم. اين يكي از دلايلي است كه از فروش فيلمهايم خوشحال ميشوم. چون به نظرم از اين طريق ميتوانم به ادامه حيات اين سينما هم در حد خودم كمك كنم. از كنترلچي گرفته تا مدير سالن و تماشاگر سينما و عوامل ريز و درشت هر فيلم.
و اين پيشنهاد اخير تو به بهانه فوت خسرو شكيبايي...
خب، اين يك راه حل عملي در همين مسير بود كه براي كمك به قشر نيازمند يا سن و سال دار سينما به فكرم رسيد. با خودم گفتم كه كاش فقط ما بازيگرها و ديگر عوامل شناخته شده، از فروش بالاي يك فيلم سهم نبريم. طرحي كه به نظرم رسيد، اين بود كه هر فيلمي كه بيشتر از يك رقم مشخص فروخت، درصد معيني از فروش آن، به جيب دست اندركاران فيلم برود. و اميدوارم كه اين فقط در حد پيشنهاد باقي نماند و به شكل قانون درآيد. اگر سهمي در فروش فيلمها داشته باشم، خيلي خوشحال ميشوم كه بخشي از تلاشام به اين ترتيب كمكي باشد به رفاه حال آدمهايي كه در اين موفقيت سهيم بودهاند و به نوعي كارشان در ويترين نيست و ديده نميشوند و سهم كمتري از اين موفقيت ميبرند. تكرار ميكنم كه بر اساس اين طرح، اين پول بايد به دست تمام عوامل فيلم برسد. حتي بچههاي تداركات هم سهمي از آن داشته باشند. هنرمندي كه به هر دليلي عضوي از بدناش را از دست داده يا ديگر توانايي كار ندارد، اتفاقي كه اين روزها براي چند نفر از اهالي سينما افتاده و خواهد افتاد، بايد سهم و حقي از اين طرح داشته باشند.
اين پيشنهاد قبل از اين سابقه نداشته؟
چرا. تهيهكنندگاني را ميشناسم كه به اشكال مختلف، ديگر عوامل را هم در موفقيت فيلمشان شريك كردهاند. اما همان طور كه گفتم اميدوارم تمام اين ايدهها، به كمك وزارت ارشاد، خانه سينما و باقي نهادهاي مسئول، به شكل يك قانون مشخص درآيد. وقتي ميبينم كه ستارههاي سينماي جهان چطور به مقوله صلح و كمك به انسانها در كشورهاي در حال پيشرفت ميپردازند، به نظرم ميرسد كه ما هنوز در آغاز يك راه طولاني هستيم. فعاليت اين ستاره در زمينه يك حادثه خاص، مثلا كمك به آوارگان افغان را ببين.
و در كنار اين همه آرزو، نهايت راه بازيگري براي محمدرضا گلزار چيست؟ افق هدفهايش كجاست؟
افقي در كار نيست. بيشتر ترجيح ميدهم به لحظه و اكنون فكر كنم. اين كه در هر وضع و شرايطي كه هستم، بهترين واكنش را نشان دهم و مناسبترين تصميم را بگيرم. اين طوري قدم به قدم پيش خواهم رفت تا آينده، چنان كه واقعا وجود دارد، خودش را در لحظه خاص به من نشان دهد. سعي ميكنم به زندگيام فرصت تغيير بدهم. همواره به نظرم رسيده كه آدمهاي شجاع و هشيار، از تغييرات زندگيشان به عنوان يك فرصت استفاده ميكنند در حالي كه آدمهاي ضعيف، مجبورند با تغييرات زندگي به عنوان تهديد كنار بيايند. دلم ميخواهد جوري زندگي كنم كه هميشه از دسته اول باشم.
قبل از اين گفتي تلاش ميكني تا طرح اقتصاديات را به ثمر برساني، چون ميخواهي حاصل نهايي گير همه آنهايي بيايند كه در ديده شدن بهتر تو و عرضه فيلم به عنوان محصول نهايي دخيلاند.
دقيقا. كارم به عنوان يك بازيگر، بستگي مستقيم به ساير عوامل توليد دارد. هر وقت با فيلمنامه و كارگردان بهتر كار كردهام، حاصل كار هم بهتر بوده است.
به خصوص كه يكي از ويژگيهاي تو اين است كه به نظر، بيشتر بازيگر رياكشن هستي تا عمل مستقيم. يعني حاصل كارت بستگي مستقيم به اوضاع و احوال بازيگر مقابلات دارد.
خودت نگاه كن ديگر. با امين حيايي در كما موفق بوديم. رابطه من و گلشيفته فراهاني در بوتيك را هم خيليها دوست داشتند. برخوردها و كنش واكنشهايمان با مهناز افشار در آتش بس هم جواب داد. در توفيق اجباري هم با رضا عطاران همكاري خوبي داشتيم. كار بازيگري در سينما گاهي وقتها مثل صفحهاي است كه تلاش و دانش گروه فيلمبرداري را بازتاب ميدهد. اگر آن چه در اختيار بازيگر قرار ميدهند يا به سمتاش پرتاب ميكنند، خوب و جذاب باشد، بازيگر هم به عنوان حلقه آخر اين زنجير، به خوبي آن را در اختيار تماشاگر قرار ميدهد.
تا به حال اما همهاش از مواهب و فرصتهاي ستاره بودن حرف زديم. برويم سراغ سويه تاريك ماجرا. وجه ترسناك شهرت و محدوديتهايي كه برايت ايجاد ميكند.
بخشي از اين گرفتاريها در فيلم توفيق اجباري هست.
كه مورد جالبي است. توفيق اجباري فيلمي است درباره گرفتاريهاي شهرت، كه همزمان در عين حال از شهرتات بين هوادارها براي فروش بيشتر بهره ميبرد!
با اين حال باور كن از اين گرفتاريهاي روزمره كم ندارم. به هر حال هيچ چيز كامل نيست. در برابر آن فرصتها، اين هزينهاي است كه ميپردازيم و گاهي وقتها ميبيني شيرين هم هست. فعاليتهايي وجود دارد كه دلم ميخواست ميتوانستم در شرايط عادي و نرمال هم انجامشان بدهم. اين كه در رستوران يك غذاي راحت بخورم. يا با خيال راحت ورزش كنم. اينها اما قابل تحمل است. فقط كاش موانع و عوامل كمكننده سرعت در مسير حرفهاي يك بازيگر به همين چيزها محدود ميشد و زياد گسترش پيدا نميكرد.
هيچ به اين نكته فكر كردهاي كه بخشي از اين محدوديتها در زمينه جايگاهت به عنوان يك ستاره به تو تحميل ميشود؟ اين كه مجبوري قالب و هيات مورد تاييد هوادارانات را حفظ كني...
شايد بايد تلاشهاي بيشتري در اين زمينه به خرج دهم. شايد بايد تماشاگران سينما را براي تماشاي هيبتها و شمايلهاي تازهاي از خودم آماده كنم. دلم ميخواهد به عنوان يك بازيگر – و در عين حال يك ستاره – زندگيهاي ديگري هم تجربه كنم. يك انسان هميشه آماده انتقاد از چيزهايي است كه تجربهشان نكرده، و اميدوارم بازيگري، امكان انتقاد كردن را از من بگيرد، حداقل در مواردي كه از راه بازيگري تجربهشان ميكنم.
اما هيچ وقت نگران تمام شدن اين فرصتها نميشوي؟ وقتي زمان ميگذرد و تو ديگر ستاره نيستي...
اميدوارم تا جايي كه امكاناش هست، عمر بازيگريام طولاني باشد. اميدوارم كه ستاره اين سينما باقي بمانم. اما همه چيز به قلبات بستگي دارد و اين كه خدا چي ميخواهد. تو نان قلبات را ميخوري. زندگي مهمتر از سينماست. بيش از آن كه بخواهم به عمر بازيگريام فكر كنم حواسام به زندگيام است كه از آن استفاده كنم. فكرش را بكن؛ هنوز خيلي راههاست كه نرفتهايم، خيلي كارهاست كه نكردهايم، خيلي دستهاست كه نگرفتهايم و البته... خيلي حرفهاست كه نزدهايم.
منبع: سينماي ما
يکشنبه 27 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[مشاهده در: www.iribnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 203]
-
گوناگون
پربازدیدترینها