تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 8 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):رسول اكرم صلى الله عليه و آله گروهى را كه كشت و كار نمى كردند، ديدند و فرمودند: شم...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1818955820




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سايه ام در يك شب مهتاب مرد


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: سايه ام در يك شب مهتاب مرد
يزدان مهر

* يك
اى كه معمار عبارات منى
اى كه قانون اشارات منى
اى نداآباد كنج ناكجا
وى حريرستان بالاى هجا
اى به طور تن تباتب با تو من
وى به لعلستان لبالب با تو من
اى صداى صاف تصنيف صدف
وى عبور عاج در عصر علف
اى عروج روح در رهبانيان
وى حلول جسم در روحانيان
اى نسيم ساز در نهر ندا
وى رسوب راز در كوه صدا
اى تو در لالاى لادن لب زده
وى تو بر شولاى شبنم شب زده
اى تو در الواح ما ميخى ترين
وى به جغرافى تو تاريخى ترين
اى فراتر از صفير تيرها
وى برى از شهوت شمشيرها
اى ازل آبادى دشت ابد
وى رقم زاران سبزت بى عدد
اى تجلى تربت تنبور خيز
وى نيايش ـ نردبان نور ريز...
هر طرف خون ريخت خورشيد تو بود
هر كجا مى سوخت در ديد تو بود
احمد عزيزى شاعر مشهورى است. در سال هاى ۶۰ يعنى به طور دقيق از نيمه دوم دهه ۶۰ به اين سو؛ او متولد ۱۳۳۷ است. سر پل ذهابى ست، و البته شعرش ـ شعرى كه اكنون، او را به آن مى شناسيم و نه شعرى كه به پيش از آن برمى گردد و در قوالب ديگر غير از مثنوى جاى گرفته ـ ارثيه ادبى روشنى از فلان سبك يا سخن يا متن، نيست كه به آن متوسل شويم كه پيشينه اش چنين بوده و شگردش چنان؛ شايد تنها بتوان گردش «تخيل» را در اين مثنوى ها، متصل كرد به بخش راديكال سبك هندى كه يكصدسال پايانى اين سبك را تا ظهور «سبك بازگشتى»ها به تسخير خود درآورد؛ و البته نوعى جوشش فورانى را در آنها جست وجو كرد كه متعلق به شعر سبك عراقى ست. اينها البته، اتصالات محكمى نيستند اگر بخواهيم دقيق تر به سراغ «متن» آفريده توسط ذهن عزيزى برويم، در محور افقى، هيجان انگيز، غيرقابل پيش بينى و بشدت دخل و تصرفگر در نشانه هاى فرهنگى ست.
ويژگى ديگر اين مثنوى ها، وجوه آئينى و ايدئولوژيكى آنهاست كه حتى در اين وجه هم شباهتى ندارند به نمونه هاى گذشته شان چه در ادبيات كلاسيك ما، چه در ادبيات معاصر پيش از انقلاب اسلامى ۵۷ و چه در ادبيات اسلامى پس از ۵۷. مطلقاً! هيچ ردى به دست نمى آيد كه اين گونه شعر آئينى منتسب به كجاست.
بگذاريد كمى تخيل به خرج بدهيم و به شهود پناه ببريم و از آنچه در منطق نمى گنجد، كمك بگيرم: ما با شعرى بدون گذشته روبروييم كه سعى مى كند كه خودش گذشته خود باشد. خودش آينده خود باشد. خودش حال خود باشد و تقريباً فاقد ساختار است چون به راحتى مى توان هر يك از ابيات را كنار گذاشت بدون اين كه «كليت» آسيب ببيند يا كسى متوجه غيبت آن بيت شود. پديده اى كه به كرات در شعرخوانى هاى آفريننده اين ابيات مشاهده شده بى آنكه شاعر خود پى به اين مسئله برده باشد! با اين همه نمى توان منكر شگفتى اين دنيا ـ اگر بتوان متن اش خواندـ در محور افقى بود.
* دو
«احمد عزيزى شاعر مشهورى ست»؛ از اين گزاره خبرى، هر كس كه اندك آشنايى با حوزه ادبيات آئينى انقلاب داشته باشد، با خبر است. تنها چند تن معدود ـ آن هم در زمان هاى محدود ـ از چنين شهرتى در ميان عامه مردم برخوردار بوده اند كه يكى از آنها زنده ياد «آغاسى» بود اما وجه روشن و زودياب شعر او، اين شهرت را در ميان «عامه» توجيه مى كرد. شعر عزيزى ديرياب است و گاه چنان درگير خود و دنياى خود است كه «ناياب» است يعنى يك شىء زيباى تعريف نشده است كه مى دانيم مثلاً متعلق به فلان سوگوارى آئينى است و مى گوييم دست سازنده اش هم درد نكند كه اين قدر باشكوه آن را ساخته اما معنايش نه متكثر است نه متقلل است نه ثابت است! نه پيداست نه ناپيداست نه متجسد است! نامشخص است! پس اين همه اقبال عامه از «نامشخص» گويى براى چيست
«شمعدان ها جالباسى داشتند
سايه ها زنبق شناسى داشتند
رخت آتش پشت بام باد بود
اختلاط رنگ ها آزاد بود
ساحل افسانه ها غرق صدف
بركه رنگين كمانى هر طرف
فصل وصل و نوبر آغوش بود
در گلستان نوش بالا نوش بود
روستاها خط شبنم داشتند
مردم بالا فلق مى كاشتند
در نماز جمعه دشت معاد
رقص زنبق، نطق سوسن، دست باد»
نوعى نامشخص گويى جذاب! پر از رنگ، پر از تازگى و در بيشتر موارد حتى گسسته در ارتباط معنايى در يك مصراع، تا چه رسد به بيت! به ياد دارم كه در اواسط دهه ،۶۰ يوسفعلى ميرشكاك نيز، نشستى از نشست هاى حوزه هنرى را به «ساختار گريزى» در شعر عزيزى اختصاص داده بود. با اين همه در يك مثنوى بلند، تعداد ابيات نامشخص او معمولاً از يك سوم تجاوز نمى كند و بقيه ابيات ـ گرچه ارتباطى ساختارى با بقيه شعر ندارند ـ اما هم رنگ دارند هم شگفتى و البته تا حد ممكن، روشنى. در ابيات نامشخص هم، كلماتى كه دلالت بر امور عينى دارند در چرخشى طرفه العينى، جمع مى آيند در حوزه انتزاع و شايد، اين جمع آمدن عينيات بر محور انتزاع است كه عامه را مفتون مى كند. شايد هم علت چيز ديگرى است كه من در نيابم! به هر طريق، همانطور كه اين شعر بى گذشته است، تاكنون نديده ام كه شاعرى حتى بر سبيل تقليد، قادر به تكرار آن باشد كه اين خود از عجايب است. بگذاريد كمى منطقى باشيم. چيزى را كه ما درنيابيم دال بر بى علتى نيست! شايد بايد با كليدى ديگر به سراغ اين قفل رفت.
«يك نفر قلب مرا يك شب دريد
نصف قيمت خاطراتم را خريد
كار من لاروبى احساس بود
حرفه ام سوداگرى با ياس بود
من دلم هرگز نمى شد خانگى
زنگ مى زد روحم از بيگانگى
طعنه ها از من زبان ها ساختند
دوستانم داستان ها ساختند ...
هيچ كس همسايه خونم نبود
هيچ كس در قلب محزونم نبود
سايه ام در يك شب مهتاب مرد
نعش كش آمد مرا تا خواب برد.»
 پنجشنبه 27 تير 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 365]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن