تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833372029
نوشته نيما حسنينسب درباره كارنامه ابراهيم حاتميكيا
واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: نوشته نيما حسنينسب درباره كارنامه ابراهيم حاتميكيا؛ دو دهه بعد از اولين فيلمش رودخانه بي بازگشت رودخانه بي بازگشت نگاهي به كارنامه و فيلمهاي ابراهيم حاتميكيا؛ دو دهه بعد از اولين فيلمش نيما حسنينسب 1- ابراهيم حاتميكيا در انتقادبرانگيزترين و ضعيفترين دوران كارنامهي فيلمسازي بيستسالهاش، در شرايطي كه – بيتعارف – يك فيلم ضعيف (بهنام پدر) و يك سريال ناموفق (حلقه سبز) آخرين محصولات ساخت و پرداختهي ذهنش بودهاند، در روزهايي كه از چند سو در معرض انتقادها و اتهامهاي مختلف قرار گرفته و طرفداران پر شمار خودش را – بيش و كم – دلزده و نگرانِ آيندهي حرفهاي و هنرياش كرده، هنوز هم بهترين و قابل بحثترين سينماگري است كه از دل مناسبات پيچيدهي سياسي اجتماعي و فرهنگي دوران پس از انقلاب و دههي ملتهب و كليدي 1360 سر برآورده است. در روزگاري كه ديگر نشانِ چنداني از پديدهي محسن مخملباف نيست، رسول ملاقليپور زودتر از اينكه حال و روز كنوني حاتميكيا را تجربه كند از دنيا رفت، كمال تبريزي راهِ فيلمسازيِ سفارشي را خوب ياد گرفت و شب و روز در حال دكوپاژ نماهاي مختلف و نامرتبط است و احمدرضا درويش بيشترِ هم و غماش را صرفِ ركوردشكني در زمينهي توليد و هزينه و به سامانرساندن پروژههاي عظيمِ نهچندان موثر ميكند، آنهايي كه هنوز فكر و ذكرشان سينماي ايران است، به وجود مستعد و خلاقِ حاتميكيا دلخوش ماندهاند و منتظرند تا دوران گذار دشوار و متناقضي را كه پيش رو دارد از سر بگذراند و به ساحل امن خلاقيت و شكوفاييِ رو به اوجش برگردد. 2- محض يادآوري هم كه شده، براي روشنشدن حافظههاي كمرنگِ اين روزهايمان، بد نيست كه فلاشبكي به اين دو دهه گذشته بزنيم. از 1364 كه تصويربرداز جوان و فعال موسسهي روايت فتح اولين فيلم بلند سينمايياش را بعد از چند فيلم كوتاه آماتوريِ نهچندان قابل اعتنا ساخت. «هويت» (1364) الان هيچ جاي دفاعي ندارد و نابلدي و بيتجربگي از سر و روي نماها و سكانسهايش ميريزد، اما در دورهاي كه به نمايش درآمد، زمزمههايي از حضور يك استعداد بالقوهي سينمايي به پا كرد؛ كسي كه ناشيگريها و ايرادهاي سينمايي فيلمش زير سايهي صفتهايي چون صادق و صميمي و معتقد و … با اغماض نگاه شد و راه را براي جلو رفتنش باز كرد. دو قيلم جنگي بعدي حاتميكيا محصول اين اعتماد و جلوهگر بخشهاي نابي از استعداد و خلاقيتي بود كه به فعليت رسيد. «ديدهبان» (1367) و «مهاجر» (1368) را هنوز هم خيليها – بهحق – در فهرست بهترين تصويرهاي سينماي ايران از دوران آرمانيِ دفاع مقدس و شرايط نامتعارف و متفاوت حاكم بر اين جنگ تحميلي جا ميدهند؛ خصوصاً «مهاجر» كه نشان ميدهد درك و حسِ حضور در يك فضاي ويژه تا چه حد ميتواند به ماندگارشدن تصوير هنرياش در سينما كمك كند. بعد از اين دو فيلم كه برخلاف تصور عمومي دربارهي حاتميكيا به عنوان سينماگر جنگ، تنها تجربههاي او در ژانر جنگي هستند، حاتميكيا هم مانند همرزمان و همتايانش پس از قطعنامهي 598 به شهر آمد. ورود اين گروه از جوانهاي آرمانخواه و معتقد از فضاي خاص جبهه به دلِ مناسباتِ تغيير يافته و ظاهر و باطنِ دگرگونشدهي شهري كه ازش به جبهه رفته بودند، يكي از سرفصلها و نقطهعطفهاي كليدي اغلب بحثهاي جامعهشناسي دو دهه اخير كشور در حوزههاي متفاوتي از سياست گرفته تا هنر و اقتصاد است. «وصل نيكان» (1370) اگرچه با «هويت» فاصلهي آشكاري دارد و تك و توكي موقعيت و صحنههايش هنوز تماشايي و موثر است، ولي به عنوان يك محصول واكنشي و برآمده از شرايط يك دوران گذارِ سخت و گيجكننده به فيلمي پراكنده و نامنسجم تبديل شد كه شايد بيراه نباشد اگر بخشي از آشفتگيهايش را گردنِ درهمريختگي اوضاع جامعه و شهري بيندازيم كه ماجراهاي فيلم درش اتفاق ميافتاد. حاتميكيا با هوشمندي هميشگياش از شكست «وصل نيكان» درس بزرگي گرفت كه حاصلش شد «از كرخه تا راين» (1371) كه اگر نه شايد بهترين، ولي بيترديد تاثيرگذارترين فيلم كارنامهاش و يكي از كليديترين ملودرامهاي سينماي ايران است. آنهم در شهري هزارها كيلومتر دورتر از شهرِ ظاهراً آشناي«وصل نيكان» و با تمام فواصل فرهنگي - اخلاقي - اجتماعي كه خط فاصل دو رودخانهاي بود كه نام فيلم را تشكيل ميدادند. با «از كرخه تا راين» حاتميكيا به فرمول طلايياش دست پيدا كرد و راه و رسم ساخت و پرداخت طعم و جنس ويژهاي از ملودرام اعتقادي و ايراني را پيدا كرد كه كيفيت فيلمهاي بعدياش ارتباط مستقيم و اساسي با رعايت يا عدم رعايت ويژگيها و مولفههاي اين نوع از ملودرام دارد. اين را از امير قادري اولين بار شنيدم كه گفت اگر دقت كنيم، حاتميكيا خودش هم يكجورهايي «ملودرام» است! يعني در بهترين لحظهها و حالتهايش – چه موقع مصاحبهها و چه جلوي دوربين و يا حتي در جلسهي سينماگران با مقام رهبري، ادبيات و تعبيرهاي ملودراماتيك خوب و دستاولي پيدا ميكند كه حرفش را بيش از پيش موثر جلوه ميدهد؛ چه موقعي كه حلقههاي حذفشدهي «موج مرده» را در جلسه مطبوعاتي جشنواره از كيسه درآورد و روي ميز چيد و چه زماني كه از مقام رهبري تقاضاي درجه كرد تا بتواند با درجهدارهاي طرفِ صحبتش همرديف شود. «خاكستر سبز» (1372) هم در جايي خيلي دورتر از شهر و جبهه با دغدغهاي مشخص براي واكنش به جنگ نابرابر ديگري ساخته شد. تماشاي دوبارهي فيلم در اين روزها به وضوح نشان ميدهد كه در زمان ساخت و نمايش دستِ كم گرفته شد و كمتر از لياقتش قدر ديد و بر صدر نشست. «خاكستر سبز» حال و هواي سينمايي خوبي دارد و غير از اين، به دو دليل، فيلم مهمي در كارنامهي فيلمساز است؛ يكي جسارتش در خروج از قالب كلاسيك و شروع بازيهاي فرمي و روايت غير خطي و دو ديگر حضور عنصر گمشدهي عشق در معناي مشخص و مالوفش در يك روايت ملودرام از جنگ بوسني. «بوي پيرهن يوسف» (1374) كماكان رونويسي نه چندان خوشخط «از كرخه تا راين» باقي مانده و «برج مينو» (1374) ادامهي تجربهگري فرمي و روايي «خاكستر سبز» در فضايي محدودتر و در حال و هوايي ميان جبهه و شهر كه به هر حال براي پيگيران سينماي ايران و علاقهمندان آثار فيلمساز اميدواركننده بود. در چنين شرايطي، در فضاي خاص و كليدي دوم خرداد 76، حاصل جمع هوشمندي و خلاقيت حاتميكيا با واكنشهاي غريزي و دلياش به روزگاري كه در آن فيلم ميساخت، محصول خيلي خوبي مانند «آژانس شيشهاي» به بار آورد؛ فيلمي كه در كنار «از كرخه تا راين» و شايد حتي بيش از آن متر و محك تاثيرگذاري سينماي حاتميكيا روي طيفهاي مختلف و متفاوت جامعه شد. حالا بعد از گذشت ده سال از ساخت و نمايش «آژانس شيشهاي» ميشود بهراحتي درباره يك «كالت مووي» حرف زد كه طرفداران خاص و عام دارد و دوستداراني ويژه كه شايد بشود موقعيتش را از اين جنبه با «هامون» (داريوش مهرجويي) مقايسه كرد (اين نكته كه دو تا از فيلم– كالتهاي سينماي بعد از انقلاب آثاري تا اين حد متفاوت و دور از هم هستند، موضوع تحقيق جامعهشناسانهي جالبي باشد.) «روبان قرمز» (1377) نقطه اوج فرمگرايي و جسارت حاتميكيا بعد از فيلم محبوب و پر فروش «آژانس شيشهاي» است و اين دو فيلم در فهرستهاي مختلفي از بهترينهاي سينماي بعد از انقلاب جايگاه قابل توجهي دارند، جوري كه دو فيلم بعدياش «موج مرده» (1379) و «ارتفاع پست» (1380) تحت تاثير محبوبيت و كيفيت دو ساختهي قبلي قرار گرفتند و شايد به همين دليل با وجود كيفيت قابل قبولشان توجه چنداني را به خود جلب نكردند. «موج مرده» در عين حال اولين مواجههي جدي و تقابل يك فيلمسازِ مقبول و خودي از نسل انقلاب و جنگ با نهادهاي رسمي دولتي و موسسه روايت فتح بود كه حاتميكيا مهمترين پديده و محصول روزهاي اوج آن به حساب ميآمد. نمايش نسخهي مثلهشدهي «موج مرده» پيش درآمدي شد براي عدم نمايش مطلق «به رنگ ارغوان» (1383) كه نميدانم چرا فكر ميكنم بايد فيلم خيلي مهمي در مسير كارنامهي حاتميكيا باشد و اگر ديده شده بود، شايد مسير كارش يا لااقل بخشي از تحليلها و تفسيرهاي كنوني را تغيير ميداد. بايگانيشدنِ «به رنگ ارغوان» به هر شكل و به هر دليلي كه در مناسبات پيچيدهي سياسي فرهنگي آن روزها در هالهاي از ابهام بود و ماند، نقطهعطف مهم ديگر كارنامهي حاتميكياست؛ روزگاري كه سريال خيلي معمولي «خاك سرخ»، فيلم ضعيف «به نام پدر» (1384) و سريال غير قابل تحمل «حلقه سبز» ار تباط مستقيمي با آن پيدا ميكنند و فيلمسازِ محبوب و خلاقِ ما را در دههي پنجم زندگي در آستانهي دشوارترين آزمونها قرار داده و ميدهد. 3- تماشاي ميزان خلاقيت و ذوق و هوشمنديِ موجود در آخرين فيلم اكران شدهي حاتميكيا (به نام پدر) حسابي نگرانكننده است. اگر بپذيريم كه هوشمندي و قريحه به اين آساني زايل نميشود، پس بايد به اين نتيجهي تلختر برسيم كه شايد آن صفات ظاهراً بيارتباط با هنر و سينما مانند صداقت و دروغ، واقعيت و تحريف، غريزه و حسابگري و آرمانگرايي و واقعيت است كه اين وسط دارد شرايط را تغيير ميدهد و كارنامهي حاتميكيا را در دستاندازهايي پر تكان و به هم ريزاننده قرار ميدهد. وقتي ميبينيم كه طرح تك خطي جذاب و وسوسهكنندهي «به نام پدر» به قصه تبديل نشده و در عوض توانايي بيچون و چراي حاتميكيا در فيلمنامهنويسي صرفِ چيدن موقعيتهايي ميشود كه بهانهاي براي نماهاي درشت متعدد يك مارك گوشي موبايل اسپانسر فيلم باشد، ناچاريم نگران احتمال حضور سندرم آشناي چهل سالگي اغلب آرمانگراهاي اين نسل شويم؛ همهي آنها كه جواني نكردند و به دنيا و هر چه درش بود و هست پشت پا زدند و حالا بعد از خوابيدن همهي آن تب و تابهاي مختلف و نشستن گرد و خاكهاي شلوغيهاي پشت سر، احساس غبن كردند و با گفتن عبارتِ «اي دلِ غافل»! ماراتوني را شروع كردند كه خودشان براي بر هم زدنش در جواني سالها يكنفس دويده بودند. 4- حاتميكيا را دوست داشته و داريم، چون واكنشهايش به دنياي اطراف تا چند سال پيش تركيب قشنگ و دلپذيري از غريزه و عقلانيت و منطقِ دل بود، كه برخلاف مخملباف هميشه سعي نكرد هر چه را كه به فكرش ميرسد يا ميبيند، وحي منزل بگيرد ولي نعل وارو بزند و با تئوري خام و غلط فهميدهشدهي نسبيت نشان ديگران بدهد. حاتميكيا سينماگر خوبي بود، چون وقتي دلش به سمتي كشيده ميشد، بلد بود فيلمي بسازد كه دلهاي ديگري را هم به آن سو ببرد يا لااقل نگاههايي را متوجه آن حوالي كند، كه نسخههاي مختلف بخشهاي مختلف شخصيت خودش يا همتايانش را در وجوه مختلف شخصيتهاي تكرار شوندهاي با الگوي قطعي حاج كاظم در موقعيتهاي دراماتيك قرار داد و – خوب يا بد، ضعيف يا موثر – توانست قصهي آن حال و آن روز را بگويد. حالا مدتي است كه خبري از آن حال و روز نيست و حاتميكياي اين روزها طرفداران و علاقمند پر و پا قرصي – مثلاً مثل خودم را – هر روز نگرانتر و (در كمال تاسف) نااميدتر ميكند. اتفاقي كه در مورد محسن مخملباف هم افتاد و چون كسي به اين ديزالو نرم توجهي نكرد، به يكباره پلانِ سينمايش از «ناصرالدينشاه آكتور سينما» به «فرياد مورچهها» ديزالو شد و ديگر كار از كار گذشته بود. حاتميكيا در برنامهي «شب شيشهاي» دربارهي مخملباف گفت:«خدا همهمان را عاقبت به خير كند.»(نقل به مضمون) لحن اين جمله، حسِ جاري در چشمهاي دوستداشتني و صادقِ حاتميكيا و دلنگرانيِ آشكاري كه پشت اداي اين جمله موج ميزد، ميتواند آرزوي هر علاقهمند سينماي حاتميكيا هم باشد. 5- جايي ديگر در يادداشتي اشاره كردم كه عبارت محصول و مجري طرح: «حك فيلم» (ح :حاتمي + ك:كيا) كه ابتداي فيلمها و سريالهاي اخيرش ميبينم، نگرانكننده است. نگراني براي اينكه حاتميكيا ديگر نيازي نبييند كه با فيلمهايش دلي را بلرزاند، و بيشتر از آن نگران از اينكه نكند ديگر دلش از چيزي مثل گذشته نلرزد؟! قطعاً حاتميكياي نابلد و آماتور و فاقد خلاقيت «هويت» به هيچ دردي نميخورد، هر چند كه صداقت از هر پلان فيلمش ببارد. در عوض حاتميكياي حرفهاي و كاربلدي كه ميتواند سفارش نوشتن يا ساخت هر سريالي را به سرانجام برساند يا رضايت اسپانسر فيلمهايش را با دكوپاژ حرفهاي جلب كند هم بعيد است ديگر محصول دلچسبي روي پرده بياورد. در يكي از معدود موارد احتمالي در سينما و هنر، اين بار صفتهاي نامفهوم و محل مناقشهاي چون صداقت و صميميت و ريا و خلوص و … حسابي كاربرد پيدا كرده و حتي دارد بيشتر از خلاقيتِ دراماتيزهكردنِ طرح داستاني يا ميزانسنهاي چشمنواز و گوياي سينمايي تعيينكننده ميشود؛ ابراهيم حاتميكيا محصول وضعيتي منحصر بهفرد و پيچيده و پر تناقض است و طبيعي است كه چنين استثناهايي بر قاعده (در وضعيت فعلي) در موردش صدق كند. *** سالها پيش، حاتميكيا در يادداشتي كه ضميمهي امضاي يكي از طرفدارانش كرد، نوشت:«دعا كنيد كه در كرخه بمانم و در راين غرق نشوم.» فيلمساز خوشبختانه بر خلاف دعاي خام و احساساتياش در آن روزها، چند سالي هست كه ديگر در كرخه نمانده است. منتها شنا كردن در پيچ و خم امواج رودي ديگر هم شناگر قابلي ميخواهد؛ آيا با فيلم بعدي ميشود تبحر اين شناگر را تشخيص داد؟ آن هم در خم اين رودخانهي خروشان با موجهايي كه بيخبر از راه ميرسند و هر شناگر قابلي را هم با خودشان ميبرند… منبع خبر : شهروند امروز
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 406]
صفحات پیشنهادی
فيلم كوتاه رنگ در همدان ساخته شد
نوشته نيما حسنينسب درباره كارنامه ابراهيم حاتميكيا تماشاي دوبارهي فيلم در اين روزها به وضوح نشان ميدهد كه در زمان ساخت و نمايش دستِ كم گرفته شد و ... بايگانيشدنِ ...
نوشته نيما حسنينسب درباره كارنامه ابراهيم حاتميكيا تماشاي دوبارهي فيلم در اين روزها به وضوح نشان ميدهد كه در زمان ساخت و نمايش دستِ كم گرفته شد و ... بايگانيشدنِ ...
-
سینما و تلویزیون
پربازدیدترینها