واضح آرشیو وب فارسی:شبکه فن آوری اطلاعات ایران: ماهي كوچولو در جست وجوي آب
هفته پيش گفتيم كه ماهي كوچولوي قصه ما تصميم گرفت براي پيدا كردن آب، از درياهاي دور به اقيانوس برود تا جواب اين سوالش را از دلفين دانا بپرسد. در راه با خطراتي روبه رو شد كه توانست جان خود را نجات دهد. بالاخره دلفين دانا را پيدا كرد.
دلفين دانا كه از علاقه ماهي كوچولو به دانستن خوشحال شده بود لبخندي زد و گفت : تو هنوز خيلي كوچك هستي و بايد تجربه هاي زيادي را ياد بگيري، اما معلوم است كه ماهي كنجكاو و جست و جو گري هم هستي، به همين خاطر مطمئن هستم كه در آينده ماهي دانايي خواهي شد . سپس پرسيد: آيا در راه كه مي آمدي ماهي هاي ديگر هم از آب چيزي مي دانستند؟ ماهي كوچولو گفت: هر كدام از آنها فقط كمي دراين باره مي دانستند بـعضي از آنها هم فقط اسم آب به گوششان خورده بود . دلفين گفت : ولي از بين همه آنها فقط تو بودي كه براي پيدا كردن آب، اين همه راه را سفر كردي و خودت را به زحمت انداختي . پس بايد به تو ماهي سخت كوش آفرين بگويم . ماهي كوچولو گفت: ولي فقط وقتي خستگي سفر از تنم بيرون خواهد رفت كه به آب دست پيدا كنم و بدانم كه آب در كجاي دريا قرار دارد. شنيدهام ميگويند دريا پر از آب است، ولي نميدانم اگر اينطور است پس چرا پيدا كردن آن اينقدر مشكل است؟ دلفين گفت: درست شنيدهاي و درست به همين علت هم هست كه تو آن را نميبيني. ماهي كوچولو از حرفهاي دلفين چيزي نفهميد ولي حرفي هم نزد چون ميخواست كه دلفين هر چه زودتر مخفيگاه آب را به او نشان بدهد.دلفين گفت: با من بيا پسرم و ماهي كوچولو دنبال او به راه افتاد. دلفين از كف اقيانوس بلند شد و به سمت بالا شنا كرد. ماهي كوچولو گفت: من فكر ميكردم آب بايد در كف اقيانوس و زير خاكها يا لابه لاي صخرهها وجود داشته باشد ولي شما داريد بالاتر ميرويد. دلفين گفت: تو هميشه داخل آب هستي و هيچ وقت نميتواني آب را ببيني، اما خودت اين را نميداني. ماهي كوچولو احساس كرد از حرفهاي دلفين سر در نميآورد. كم كم داشتند به سطح آب نزديك ميشدند. ماهي كوچولو هيچ وقت تا اين حد به سطح دريا نزديك نشده بود. چشم ماهي كوچولو به نور شديد آفتاب عادت نداشت و اينجا پرنورتر از جاهاي ديگر دريا بود. وقتي كاملاً به سطح دريا نزديك شدند دلفين با باله دم خود ضربهاي آرام به ماهي كوچولو زد و او را به بيرون از آب انداخت. ماهي كوچولو چند متر به بيرون از آب پرتاب شد و آسمان و آفتاب را با چشم خود ديد. وقتي دوباره به دريا افتاد. دلفين پرسيد: چه ديدي؟ ماهي كوچولو كه هيجان زده شده بود گفت: انگار آن بيرون يك دنياي ديگر وجود دارد كه با اينجا فرق دارد. دلفين گفت: جايي كه تو ديدي جايي است كه آب در آن وجود ندارد و فرق آن هم با دنياي ما اين است كه آب همه دور و بر ما را گرفته است و ما داخل آب به هر طرف شنا ميكنيم. هيچ جايي در در يا نيست كه آب وجود نداشته باشد. به همين خاطر هم تو آن را نميديدي. ماهي كوچولو يك بار ديگر به بيرون از آب شيرجه زد و وقتي پايين آمد به دلفين گفت: الان فهميدم كه چرا ميگفتند دريا پر از آب است. اگر تو نبودي من هيچ وقت اين موضوع را نميفهميدم دلفين لبخندي زد و گفت: تلاش خودت هم خيلي به توكمك كرد. بعد دلفين و ماهي كوچولو در داخل اقيانوس بزرگ پايين رفتند.
پنجشنبه 13 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شبکه فن آوری اطلاعات ایران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 401]