واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا:
ترجمه سه رمان برنده جایزه گیلر شامل «همهمه زمان»، «پانزده سگ» و «کلارا کالان» به بازار کتاب آمد. به گزارش ایسنا، رمان «همهمه زمان» نوشته جولین بارنز با ترجمه مرجان محمدی در ۲۴۹ صفحه و ۱۰۰۰ نسخه با قیمت ۱۵هزار تومان در انتشارات نفیر منتشر شده است. درباره این کتاب در صفحه اول آن نوشته شده است: ماه مه ۱۹۳۷، مردی سی و چندساله، دم آسانسور آپارتمانش در لنینگراد منتظر است. او تمام شب انتظار میکشد تا برای بردنش به کاخ بزرگ بیایند. حالا دیگر هیچیک از مشاهیری که دهه گذشته میشناخته است، به کارش نمیآیند. از کسانی که به کاخ رفتهاند تعداد کمی بازگشتهاند. به این ترتیب، داستان اولین رمان جولین بارنز بعد از کتاب برنده بوکرش، «حس یک پایان»، آغاز میشود. داستانی درباره برخورد هنر با قدرت، درباره سازش انسانی، بزدلی و شجاعت. این کتاب اثر استادی واقعی است. دیگر کتاب منتشرشده در این نشر، رمان «پانزده سگ» اثر آندره آلکسیس با ترجمه سیدمیثم فدائی است که به نوشته کتاب، برنده جایزه گیلر کانادا (۲۰۱۵) و جایزه راجر رایترز تراست فیکشن (۲۰۱۵) شده و از راهیافتگاه به مرحله نهایی جایزه کتاب تورنتو (۲۰۱۵) بوده است. این کتاب در ۲۳۰ صفحه با تیراژ ۱۰۰۰ نسخه و قیمت ۱۸هزار تومان در دسترس عموم قرار گرفته است. در نوشته پشت جلد کتاب آمده است: «آپولو گفت: «شرط میبندم اگر هر حیوانی از هوش و استعداد انسانی برخوردار باشد، درست مثل انسانهای بدبخت میشود.» هرمس جواب داد: «انسانها بدبخت نیستند. هوش انسانی مایه بدبختی نیست.» آپولو گفت: «بیا به این پانزده سگ، استعداد و درک انسانی بدهیم و نتیجهاش را ببینیم.» رمان«کلارا کالان» اثر ریچارد رایت با ترجمه اکرم پدرامنیا هم که به عنوان برنده جایزه گیلر معرفی شده در ۴۴۷ صفحه با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و به بهای ۳۰هزار تومان در انتشارات نفیر عرضه شده است. در نوشته پشت جلد کتاب میخوانیم: « الیزابت. ان! با تمام وجود دلم میخواهد کمکت کنم که بفهمی چقدر همه این داستان سخت، پیچیده و جانسوز است: یک روز به تو خواهم گفت که چگونه آموختم به تماشای نور رو به افول روزهای پاییز بنشینم یا بوی خاک را در اوان بهار از دل برفها بیرون بکشم؛ چگونه در یک روز زمستانی باورهایم رنگ باختند. در یک غروب تابستانی بر چرخ و فلکی سوار شدم و از اوج آن به مردی که آسیبی سخت به من رسانده بود، چشم دوختم؛ به تو خواهم گفت که روزی به رم سفر کردم و در شهر آن شاعر مرده چه شمار بزرگی جنگاور دیدم؛ به تو خواهم گفت که چگونه با پدرت، جلو در سینمایی، در تورنتو ملاقات کردم و تو پدید آمدی. شاید از همین نقطه شروع کنم و ماجرا را برایت بگویم. در یک غروب زمستانی، وقتی چراغها را زودتر از معمول روشن کنیم، یا شاید در یک روز تابستانی پر از برگ با آسمانی درخشان. قصهام را با استفاده از فعلهای کمکی شروع خواهم کرد: من... هستم. تو... هستی. آن... هست.» انتهای پیام
یکشنبه / ۲۳ آبان ۱۳۹۵ / ۱۰:۰۴
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 71]