واضح آرشیو وب فارسی:تراز: تراز: دوربین راوی یا اسلحه مجاهد؟! چهره هنری یا وجهه نظامی؟! هنرمند و نقاش و نویسنده و مستندساز یا سرباز و سرهنگ و سردار و امیرسپهبد؟! لباس اسپرت آبیرنگ یا جامه خاکی رزم؟! خودکار یا فشنگ؟! قلم یا گلوله؟! بوم یا دیدگاه؟! پشت مانیتور یا بالای سنگر؟! حیاط حوزه هنری یا زمین صبحگاه دوکوهه؟! مطالعه هیچکاک یا جنگ در کردستان همراه کاکاحمد؟!
به گزارش تراز ، دوربین راوی یا اسلحه مجاهد؟! چهره هنری یا وجهه نظامی؟! هنرمند و نقاش و نویسنده و مستندساز یا سرباز و سرهنگ و سردار و امیرسپهبد؟! لباس اسپرت آبیرنگ یا جامه خاکی رزم؟! خودکار یا فشنگ؟! قلم یا گلوله؟! بوم یا دیدگاه؟! پشت مانیتور یا بالای سنگر؟! حیاط حوزه هنری یا زمین صبحگاه دوکوهه؟! مطالعه هیچکاک یا جنگ در کردستان همراه کاکاحمد؟! در حال تدوین یا مشغول شنیدن درددل بچههای تخریب؟! پالتوی شیک بلند یا اورکت ساده کوتاه؟! لَختترین زلف ممکن که با هر نسیم فکه، بر باد میرفت و پریشان میشد یا سادهترین مو؟! 20 فروردین 72 یا 21 فروردین 78؟! آوینی یا صیاد؟! «هنر آن است که بمیری، پیش از آنکه بمیرانندت» یا «اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک»؟! اصلا چرا این همه «یا»؟! بگو جفتشان و خودت را خلاص کن! برای «خدا» اگر باشد، هم «روایت فتح» به دل مینشیند، هم «فتح مرصاد»! آوینی قبل از دوربین، خدا را داشت! و صیاد هم قبل از تفنگ، خدا را داشت! خدا اگر معیار کار تو باشد، هیچ مهم نیست قلم داشته باشی یا گلوله! از سیمخاردار نفس اگر عبور کرده باشی، هیچ مهم نیست سرباز هنر باشی یا امیر ارتش! سردار هنر باشی یا سرباز ارتش! بزرگی چون آوینی باشی یا کوچکترین افسر جنگ نرم! امیری چون صیاد باشی یا سرباز صفر! شبهای «کربلای 5» بولدوزرچی بر همان تکیه داده بود که علمدار همیشه خندان جبهه و جنگ، سردار سپاه اسلام، حاجحسین خرازی! آری! تکیهگاه اگر خدا باشد، تفاوتی میان پیرمرد ایستگاه صلواتی و احمد متوسلیان نیست! چه؛ حاج احمد گمگشته ما، هر وقت به امثال این پیرمرد میرسید، میگفت: «ما آمدهایم اینجا، نوکر شما باشیم!» اینکه خمینی گفت: «خرمشهر را خدا آزاد کرد» یعنی آوینی برود پشت مانیتور، خدا را ببیند! و صیاد هم برود بلندای سنگر، خدا را ببیند! و این هر دو، خدا را دیدند که حتی بعد از اتمام جنگ هم، در باغ شهادت به رویشان بسته نشد! و مگر نه آنکه هم آوینی و هم صیاد، بعد از جنگ، جرعهنوش باده شهادت شدند؟! فرقی نمیکند روزگار جنگ باشد و تو مشغول جهاد در جزیره مجنون باشی یا بعد از جنگ، نشسته باشی پای مستندی از خیبر! چه آن روز و چه این روز و چه دیروز و چه امروز، کار باید برای «خدا» باشد! میخواهی نامزد انتخابات شوی؛ اگر برای خدا نیست، کاندیدا نشو! میخواهی از کاندیدایی حمایت کنی؛ اگر برای خدا نیست حمایت نکن! دمیدن در تنور انتخابات یا حمایت از فلان نامزد و بهمان کاندیدا، هرگز به این معنی نیست که از توجه به خدا در رفتار و گفتارمان کم شود! در تنور داغ جنگ که گاه از شدت آتش، شب به روشنایی روز میشد، باز هم همه فکر و ذکر صیاد، خدا بود! در اوج کار «روایت فتح»، همه روایت آوینی از خدا بود!
او حتی بولدوزر و بولدوزرچی را هم ذیل خدا تعریف میکرد! و حقا که همین بود! خرمشهر که آزاد شد، خمینی گفت خدا! و یومالله 9 دی که شد، خامنهای هم گفت خدا! «خدا» اگر ملاک باشد، دوربین آوینی و اسلحه صیاد، یک کارکرد پیدا میکنند! و یک کار میکنند! بیحکمت نیست اینکه در تقویم، شهادت این 2 عزیز، 2 صفحه کنار هم یا 2 روز پشتبند هم را نشان میدهد! در دست تو، ناظر بر کارت، هر چه میخواهد باشد؛ کار باید برای رضای خدا باشد! برای خدا که باشد، آنوقت میشوی حکایت شهریاری شهید و افتخار غنیسازی 20 درصد! این روزها «روز ملی فناوری هستهای» هم هست! شهدای صنعت هستهای، اگر کارشان برای خدا نبود، به آن حجم خیرهکننده از موفقیت نمیرسیدند! مدافعان حرم هم! اصولا آنچه جنگ سخت در دیار غربت به هدف دور نگه داشتن دشمن از خاک پاک وطن را برای آدمی آسان میکند، تأمین رضایت الهی است و الا، از دختربچه 3 ساله شیرینزبان، مگر میتوان دل برید؟! اینکه ناظر بر امنیت کشور، گرد یتیمی بر صورت این دختر نشسته باشد و خاک جنگ بر لباس سردار سلیمانی، اما بعضیها در بزرگترین دروغ ممکن، این امنیت را محصول توافق «تقریبا هیچ» خود جا بزنند، با عرض معذرت یعنی غفلت از خدای بالای سر!
پرخاش و عصبانیت و رفتار شنیع هم یعنی همین! همین که تو، خود را بزرگتر از خدا ببینی! و کدخدا را هم! آنوقت کدخدا سرت کلاه میگذارد! و بیآنکه به وعدهاش عمل کند، از تو مدام امتیاز میگیرد! و تحریم را که لغو نمیکند هیچ، مجدد هم تحریم میکند! پس حقوقدان بودن، اگر برای خدا نباشد، هیچ سودی در پی ندارد! شهید صیاد شیرازی، روزگاری «سرهنگ» بود و مدارج بالاتر و پایینتر را هم تجربه کرد اما آنجا که ذکر خدا در میان است، کم و زیاد این مقامات چه اعتباری دارد؟! نه! تیتر این یادداشت کاملا درست است! آوینی، مجاهدی بود که دوربین در دست داشت! و صیاد، هنرمندی بود که اسلحه! هنر صیاد آنجا بود که ستارههای درخشان روی دوشش را از خدا میدید! و جهاد آوینی آنجا بود که فهمید با فلانطور سبیل گذاشتن و بهمانطور کتاب دست گرفتن، هنرمند نمیشود!
آری! جهاد سید شهیدان اهل قلم، آنجا بود که همه مکتوبات نوشته شده بر اساس حدیث نفس را سوزاند! آتش زد و سوزاند؛ تا جز برای خدا، چیزی ننویسد! شگفتا! در بهشت زهرا هم، حکایت صفحات تقویم، مزار این دو شهید، بسیار بهم نزدیک است! یادش بخیر! یادش بخیر آن روز خوش فروردینی که حضرت آقا با حضور خود در مراسم تشییع پیکر شهید آوینی، درسها دادند به همه ما، ذیل پل حافظ! گفت: «گریه شام و سحر، شکر که ضایع نگشت / قطره باران ما، گوهر یک دانه شد»! و یادش بخیر آن دیگر روز خوش فروردین که فرمانده کل قوا، بوسه بر پرچمی زدند که پیکر پاک صیاد را در آغوش منقش به الله خود گرفته بود؛ «شاهد عهد شباب، آمده بودش به خواب / باز به پیرانهسر، عاشق و دیوانه شد»!
منبع: وطن امروز
زمانبندی انتشار: 20 فروردين 1396 - 08:59
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تراز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 23]