تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 31 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر كس سه روز آخر ماه شعبان را روزه بگيرد و به روزه ماه رمضان وصل كند خداوند ثواب روزه ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817399273




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

یکی از فرماندهان زینبیون: قرار بود برای ازدواج به پاکستان بروم اما دفاع از حرم را واجب‌تر دیدم/ عکس یادگاری بماند هروقت شهید شدم


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: یکی از فرماندهان زینبیون:قرار بود برای ازدواج به پاکستان بروم اما دفاع از حرم را واجب‌تر دیدم/ عکس یادگاری بماند هروقت شهید شدم
خبرگزاری فارس: قرار بود برای ازدواج به پاکستان بروم اما دفاع از حرم را واجب‌تر دیدم/ عکس یادگاری بماند هروقت شهید شدم
یکی از فرماندهان لشکر زینبیون گفت: گرچه پدر و مادرم برایم خواستگاری کرده بودند و قرار بود به پاکستان بروم برای ازدواج، اما دفاع از حرم را واجب‎تر دیدم.

به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری فارس، نام جهادی‎اش کربلاست و نام جهادی پدرش بسیج. از سال 2007 و با شروع جنگ در پاراچنار او هم آرام نگرفت و سلوک جهادی‎اش آغاز شد. وهابی‎ها به آزار و اذیت شیعیان منطقه می‎پرداختند و به مقدسات‌شان توهین می‎کردند. کربلا در همان اوایل کلیپی از ماجرای توهین‎ها وهابی‎ها به اهل بیت (علیهم‌السلام) را دید و غیرتش به جوش آمد. 45 نفر از بچه‎‎های بسیج پاراچنار را جمع می‎کند و می‎رود به‎سمت مسجدی که در مرکز شهر تا از بالای مناره شعار بدهند و به قول خودشان انتقام آن توهین‎ها را بگیرند. موقع ورود به مسجد توسط نیرو‎های نظامی تیر می‎خورد و دو شبانه روز درجوی فاضلاب می‎افتد تا اینکه ارتش پاکستان غائله را ختم می‎کند و به دادشان می‎رسد. از او درباره ریشه‎‎های شکل‎گیری این روحیات در او پرسیدیم که گفت: «پدرم که اسم جهادی‎اش بسیج است در همه سنگر‎های جنگ از سال 2007 تا 2012 مرا همراه خودش می‎کرد. ایشان یکی از شاگردان شهید عارف الحسینی بود و خیلی تحت تاثیر ایشان بود. من هم به‎تبع پدرم با این تفکر انقلابی و جهادی آشنا شدم». وضعیت جنگی پاراچنار اوضاع اقتصادی مردم را هم تحت تاثیر قرار داده بود، به همین خاطر سال 2012 برای کار به ابوظبی می‎رود و دو سال با حقوق 8 هزار درهم در آنجا مشغول به‎کار رانندگی می‎شود. گرچه شرایط کاری و حقوق‎اش بسیار خوب بود، اما بعد از دو سال و در همان اوایل تشکیل تیپ زینبیون در سال 2015 به مشهد می‎رود تا از آنجا عازم سوریه شود. خودش می‎گوید: «گرچه پدر و مادرم برایم خواستگاری کرده بودند و قرار بود به پاکستان بروم برای ازدواج، اما دفاع از حرم را واجب‎تر دیدم». این‎گونه است که کربلا به سوریه می‎رود و تبدیل می‎شود به یکی از مطرح‎ترین فرماندهان تیپ زینبیون. از شرایط جنگ در سوریه می‎پرسیم که او هم همان حرف‎‎هایی را می‎زند که دیگر بچه‎ها درباره زینبیون گفته‎اند. که در اکثر هجوم‎ها با فاطمیون و حیدریون به خط می‎زدند و در شرایط سخت‎تر به آن‎ها می‎گفتند شما خط را نگه دارید، ما هجوم می‎کنیم. یکی از خاطرات حضورش را این‎طور مطرح می‎کند: «در منطقه کفر عبید که داعشی‎ها رفت و آمد داشتند، فرمانده به ما گفت که با20 نفر از زینبیون و 10 نفر از بچه‎‎های سوری برویم و راه ترددشان را ببنیدم. آنجا ما با 20 نفر از زینبیون رفتیم و فقط با 4 نفر عمل کردیم و کل آن منطقه را گرفتیم و تثبیت کردیم. یکی از فرمانده‎‎های زینبیون به نام مطهر حسین در آنجا شهید شد. الان اسم آن تپه‎ای که در آن عملیات کردیم به یاد این شهید بزرگ، تل مطهر است». می گوید: «تکفیری‎ها ایمان ندارند و به همین خاطر بیشترشان از مرگ می‎ترسند، ولی ما ترسی از شهادت نداریم» و همین رمز فتوحات و شجاعت نیرو‎های مدافع حرم است. جانبازی و اسارت و شهادت برای آن‎‎ها فرقی نمی‎کند. او یکی از مهره‎‎های کلیدی در عملیات آزاد‎سازی خان‌طومان بوده است. البته این حرف را همرزم و هموطن‎اش آقای مظفر علی کرمانی درباره‎اش می‎گفت و از او خواست تا درباره آن عملیات برای ما بگوید: «در عملیات آزاد‎سازی خان‌طومان، قبل از ورودی روستا، باغ زیتون جنگل مانندی بود. 120 نفر از نیرو‎های دشمن 4 نفر از ما را که روی تپه‎ای بودیم دور زدند. ما فکر می‎کردیم که دیگر زنده نخواهیم ماند، اما من گفتم باید کاری کنیم که این منطقه را ر‎ها کنند و بروند. نعره و فریاد می‎زدند که مثلا ما را بترسانند. شرایط طوری بود که به‎خاطر کمبود مهمات تا کسی را نمی‎دیدیم، شلیک نمی‎کردیم. اما لطف و نصرت الهی بود که خیلی‌هایشان فرار کردند. چند نفرشان در گوشه‎ای از پایین تپه سنگر گرفته بودند. من رفتم طرفشان و با آن‎ها درگیر شدم. آنجا 5 تا تیر خوردم و به‎شدت مجروح شدم. هر لحظه با خودم می‎گفتم که الان دیگر عزرائیل می‎آید (با خنده). اما خدا کمک کرد و من توانستم با فرار دشمن، خودم را عقب بکشم». وقتی هم می‎خواهد تحلیلی از وضعیت سوریه بدهد، بسیار عمیق به مسئله نگاه می‎کند. «انشاالله خیلی زود باید غائله سوریه را فیصله بدهیم، چون در غیر این‌صورت از جانب اسرائیل خطراتی متوجه جبهه مقاومت خواهد بود». آقای مظفر باز هم بین صحبت‎ها می‎آید و می‎گوید: «کربلا گویا نمی‎خواهد حرف بزند. من می‎دانم که کربلا کیست... و شروع کرد به حرف زدن درباره او..». «کربلا سه بار در سوریه و دو بار در بیمارستان بقیه الله بستری شده و در تمام این موارد بعد از بهبود نسبی دوباره به جبهه برگشته است. در زمانی که فرمانده زینبیون بود، حاج قاسم به او گفته بود می‎خواهم شما منطقه مریمین (در جنوب سوریه) را بگیرید. او همان شب به‎همراه یکی از نیرو‎های سپاه پاسداران می‎رود برای شناسایی. فردای آن روز که می‎خواسته با 100 نیرو عمل کند، یکی از فرماندهان ایرانی به او گفته برای این عملیات حداقل 300 نیرو می‎خواهید ‎ـ‎ آن زمان کل تیپ زینبیون 300 نفر بودند‎ ـ‎. اما کربلا می‎گوید من شناسایی کردم و با 100 نفر می‎خواهم بروم. خلاصه با همان 100 نفر رفت و منطقه‎ای 11 کیلومتری را گرفت. در آن عملیات فقط دو شهید دادیم و خودش هم مجروح شد. بعد از عملیات حاج قاسم آمده بود به منطقه که کربلا را ببیند، اما ایشان منتقل شده بود به بیمارستان. کربلا، در شناسایی یکی از نوادر است. مسیر عملیات آزادسازی نبل و الزهرا را ایشان شناسایی کرده است. در شناسایی به حافظه و خلاقیت خودش عمل می‎کند و حتی تعداد درخت‎ها و وضعیت منطقه را به ذهن می‎سپارد، یعنی تنها به عکس‎ها تکیه نمی‎کند». مظفر صحبت هایش را نصفه و نیمه ر‎ها کرد و رفت تا تدارک نهار را ببیند. کربلا که زبان فارسی هم نمی‎دانست و حرف هایش را ابوذر ترجمه می‌کردند با رزمنده دیگری از زینبیون که کنارمان بود حرف‎‎هایی می‎زدند که ما نمی‎فهمیدیم. از دوستش خواستیم حرف هایش را برایمان ترجمه کند. اما کربلا که منظورمان را فهمیده بود با خنده و اشاره و فارسی شکسته‌بندی شده گفت: «تمام!». و سکوت کرد. کم کم سفره را پهن کردند و نشستیم سر سفره. نمک گیرشان هم شدیم... . خواستیم از او عکس بگیریم، اجازه نداد و گفت: «نه! ان شاءالله هروقت شهید شدم، بیایید از جنازه‌ام عکس بگیرید». مطلب فوق مربوط به سایر رسانه‌ها می‌باشد و خبرگزاری فارس صرفا آن را بازنشر کرده است. بازگشت به صفحه نخست گروه فضای مجازی * منبع: پنجره   انتهای پیام/

95/05/04 :: 08:24





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 136]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن