واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها: ماهنامه تجربه - میلاد نجفی: «درک یک پایان» اولین رمانی است از جولیان بارنز، نویسنده بریتانیایی که به فارسی ترجمه شده و از قضا به لطف جایزه من بوکر چندین مترجم همزمان سراغش رفتند و در این بین ترجمه حسن کامشاد از بقیه بهتر درخشید و بسیار مورد توجه قرار گرفت.
جولیان بارنز که پیش از این نیز چند بار نامزد نهایی جایزه من بو کر بوده است حالا نویسنده ای 70 ساله است که برخلاف بسیاری از نویسندگان سرشناس بریتانیایی به هیچ وجه ادعا نکرده که از کودکی می خواسته نویسنده شود و از کودکی مشغول نوشتن رمان و داستان بوده و از همان موقع که به مدرسه می رفته مطمئن بوده که در آینده نویسنده خواهدشد و جز این هیچ کار دیگری را قبول نخواهدکرد.
وقتی از او می پرسند که از کودکی می خواسته نویسنده شود می گوید «به هیچ وجه. معمول نیست که شخص بخواهد هنرمند شود و هنر پیشه کند. ولی تفسیر کردن هنر دیگران به نسبت عادی است. به هر حال حرف از خود درآوردن چیزی نیست که معمولا در خاندان به ارث برسد یا برای آینده فرزندان توصیه شود.»
بارنز به همین دلیل برخلاف برخی از نویسندگان معاصر بریتانیایی که نوشتن را از سال های خیلی زود شروع کرده اند و از سال های خیلی زود نیز به کتاب خواندن افتاده اند، خودش تاکید می کند که هنوز هم بسیاری از رمان های مهم کلاسیک انگلیسی را نخوانده و مشغول خواندن آنهاست. او علی رغم آنکه از سوی بریتانیایی ها به عنوان یک نویسنده اروپایی شناخته می شود و منظور از اروپایی بودن در بریتانیا معمولا فرانسوی بودن است. نسبت به ادبیات فرانسه نگاه انتقادی دارد و آن را بعد از مرگ آلبر کامو بسیار ضعیف می داند.
بارنز از آن دست نویسنده هاست که در رمان هایش بیش از آنکه یک قصه گوی صرف باشد سعی می کند فلسفه را نیز چاشنی کار و ذهن خواننده را از این جهت بیشتر درگیر کند. در رمان «درک یک پایان» که معروف ترین رمان او نیز هست و توانسته جایزه بو کر را نصیب نویسنده اش کند مسئله زمان و حافظه برای بارنز به دغدغه ای تبدیل می شود که به خاطر همین دغدغه سعی می کند آن را در قالب یک داستان کاملا خطی روایت کند؛ داستانی که درواقع به بازنگری تاریخ زندگی راوی می انجامد.
تونی وبستر که سال های بازنشستگی را پشت سر می گذارد در رمان «درک یک پایان» در مقام راوی به این نتیجه می رسد که در زندگی شخصی اش نه بازنده بوده نه پیروز. او تنها توانسته زندگی را پشت سر بگذارد و روزهای پرهیجان و بی هیجان آن را سپری کند. تونی وبستر وقتی به زندگی اش نگاه می کند می بیند مهمترین واقعه عمرش درواقع دوستی با شخصی خاص به نام اِیدریتن است؛ شخصی که باهوش و بااستعداد است و سخت شیفته آلبر کامو و نظریه اش درباره خودکشی به عنوان مهمترین مسئله فلسفی برای بشر.
تونی وبستر وقتی به زندگی اش نگاه می کند و متوجه می شود تاثیرگذارترین واقعه در زندگی اش همین ایدریتن بوده سعی می کند روز آشنایی اش را با او و همین طور برخوردهای بعدی زندگی اش با او را روایت کند. روزهای مدرسه روزهای آغاز این آشنایی ست. در مدرسه اتفاقاتی می افتد که نحوه روایت تونی وبستر این نتیجه را به دست می دهد که هم کلاسش از استعداد خاصی برخوردار است ولی هیچ اتفاق خارق العاده ای در این بخش رخ نمی دهد.
فصل دوم رمان که درواقع مهمترین بخش رمان است با دوران جوانی و دانشگاهی آغاز می شود. زمان می گذرد و هرکدام از دوستان دوره مدرسه برای تحصیل در دانشگاه به سمتی می روند. تونی وبستر نیز در دوران دانشگاهی خود با دخترانی آشنا می شود که یکی از آنها به ضلعی مهم در زندگی تونی و ایدریتن تبدیل می شود. سال ها بعد وقتی دفتر خاطرات ایدریتن بعد از خودکشی اش به تونی وبستر واگذار می شود همین بهانه ای می شود برای بازخوانی زندگی. تونی برای خواننده تنها بخشی از زندگی اش را روایت می کند و وقتی جلوتر می رویم سند دیگری رو می شود و زندگی تونی وبستر رنگ دیگری به خود می گیرد.
زمانی که تونی وبستر زندگی اش را برای ما روایت می کند شاهدی نیست که آن را تایید یا تکذیب کند. دغدغه جولین بارنز نیز دقیقا همین است که آنچه را حافظه درباره زمان روایت می کند تا چه اندازه قابل اعتماد است. راوی جولین بارنز در رمان «درک یک پایان» خود با همین مسئله رو به رو می شود و خودش نیز در انتها دست به اعتراف می زند؛ و این تنها کاری ست که از دست او بر می آید تا عریان مقابل زندگی خود بایستد و آن را درک کند.
بارنز از شیفتگان رمان نویسان کلاسیکی چون گوستاو فلوبر و ایوان تورگینف است و برای رمان «مادام بواری» فلوبر احترام شایانی قائل می شود و اعتراف می کند که یکی از مهمترین رمان ها و نویسندگانی بوده که روی او تاثیر فراوان گذاشته و در هدایتش به سمت نویسندگی نقش بسزایی ایفا کرده. در بین معاصرین برای جان آپدایک امریکایی و میشل تورنیه فرانسوی احترام زیادی قائل است و وقتی نوبت به نویسندگان انگلیسی می رسد از کسانی نام می برد که از خودش به مراتب به لحاظ سنی کوچک تر هستند و آنها را نویسندگان توانمندی می داند و آنها کسی نیستند جز یان مک اِوِن و کازئو ایشی گورو.
از قضا وقتی به دو رمان این دو نویسنده نیز نگاه می کنیم می بینیم آنها نیز در رمان های خود بسیار دغدغه گذشته دارند و سعی می کنند با تکیه بر حافظه در زمان رخنه کنند و تکلیف خود را با آن روشن کنند. یان مک اِوِن در رمان «تاوان» که برنده جایزه بو کر نیز شده بود قصه دردناکی را روایت می کند که یک اشتباه در زندگی چه تبعاتی را تا پایان عمر برای آدم خاصی به دنبال می آورد. دختری که هنوز خوب و بد را تشخیص نمی دهد از رابطه عاشقانه دو نفر دیگر پرده بر می دارد و مسیر زندگی آنها را تغییر می دهد و تا پایان عمر دستخوش عذاب می ماند و در فرتی فراموش ناشدنی غوطه ور می شود. چیزی که در رمان «تاوان» بسیار برجسته است درواقع سنگینی گذشته ای است که هر چند گذشته است حضورش هنوز هم هست.
در رمان «هرگز رهایم مکن» ایشی گورو که نامزد نهایی جایزه بو کر بود نیز ما باز هم با گذشته بچه هایی رو به رو می شویم که به تدریج برملا می شود و آن گذشته به کابوسی تبدیل می شود که هویت بچه هاست؛ بچه هایی که در مدرسه به شکلی خاص با هم دوست می شوند و تحت نظارت قرار می گیرند.
در ایران بعد از انتشار رمان «درک یک پایان» سعی شد بیش از هرچیز روی جنبه فلسفی رمان بارنز تاکید شود؛ جنبه ای که بارنز در گفت و گوهای خود آن را اغراق شده دانسته و تاکید کرده که او صرفا به یکی از دغدغه های شخصی او از طریق روایت پاسخ داده. این را هم نباید فراموش کرد که بارنز در رمان های متاخر خود سعی کرده ژانرهای مختلف را با هم درآمیزد. در رمان آخرش او ترکیبی از رمان و اِسی به کار برده ،چرا که به گفته او رمان قرا راست در قرن بیستم کارکرد دیگری نیز داشته باشد.
۱۳ آذر ۱۳۹۵ - ۰۷:۴۱
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 23]