تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 2 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):هرچیز بهاری دارد و بهار قرآن ماه رمضان است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1832369250




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

همه چیز درباره سریال «اندور»؛ داستان بازرسِ رنگ پریده


واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها: هفته نامه کرگدن - اسم نویسندگان، به متن رجوع شود: درباره سریال اندور (Endeavour)؛ داستان یک بازرس رنگ پریده و به ظاهر بی دست و پا به نام اندور مورس که راز گشودن گره معماهای پیچیده را خوب بلد است.


موسیقی قتل
 
آیدا مرادی آهنی: بعید به نظر می رسد این کارآگاه رنگ پریده بتواند از پس کارهایی فراتر از امور عمومی اداره پلیس بربیاید. ما هم مثل کارآگاه ترزدی دیر به او اعتماد می کنیم؛ جوانک کله قرمزی که از همان ابتدا می فهمیم قبل ترها جایی عاشق شده؛ جایی جا مانده و در نبرد برای خواسته اش دنیا بدجور او را زمین زده. عشق برای کارآگاه مورس فقط یک تصویر خیالی در قاب پنجره است و به قدری کوتاه که در کل داستان تنها برای چند ثانیه آن زن را می بینیم، آن هم در رویای کارآگاه، و تمام. چرا که او باید بتواند راست را از دروغ و واقعیت را از خیال جدا کند. دنیای او جایی برای موقعیت های گنگ و مبهم ندارد.
 
 
همه چیز درباره سریال «اندور»؛ داستان بازرسِ رنگ پریده




اندور مورس فرزند خلف کارآگاهان عصر طلایی است؛ آدمی که بدجور به دنیای اخلاقیات زنجیر شده. به قول خودش، از آن دست مردهایی است که خانم ها را صحیح و سالم به خانه هایشان می رسانند. از خون می ترسد و از گریه مادری برای کودکش سریع متاثر می شود. نه اعتماد به نفس شرلوک هولمز را دارد نه غرور موسیو پوآور و نه رندی کمیسر ژول مگره را. حتی شاید برای مخاطبی که همیشه به صورت سنگی بودن کارآگاهان هارد بویلد عادت کرده، دیدن چهره ظریف و معصومانه مورس کمی بی اعتمادی بیافریند. آخر کدام یک از آن کارآگاه های تنها و شکست خورده با دیدن خون از هوش می رفتند یا وقتی دشمنشان نقطه ضعفی را یادشان می آورد، اشک می ریختند؟

این ها تنها ویزگی های جالب او نیست. به عبارتی، انتخاب اسم او چیزی است که قبل از دانستن همه این ها جلب نظر می کند. نام کوچکش Endeavour و نام فامیلش Morse است. و این یعنی مخاطب، قبل از آن که کارآگاه داستان را با موهای قرمز، بدن نحیف و رنگ پریده انگلیسی اش ببیند، با او اولین ارتباط را برقرار کرده است؛ ارتباطی از جنس تماس؛ همان جنسی که یاکوبسن به عنوان یکی از جنبه های شش گانه ارتباط به آن اشاره می کند؛ شکل مادی ای از تماس که پیام در آن جای می گیرد و به مخاطب یا گیرنده می رسد.

این جا نام کارآگاه همان فرم از تماس است که در برداشت یا دریافت مخاطب تاثیر زیادی دارد، چه از لحاظ شناخت روحیه مورس و چه از نظر آشنایی با روند حل معماها. پیش از این که داستان به ما بگوید مورس قبلا در بخش رمزنگاری مخابرات مشغول به کار بوده است، می توانیم حدس بزنیم کارآگاه این داستان قرار است برای پیدا کردن جواب هایش مدام دنبال پیام از سوی نشانه ها باشد؛ دنبال تماس، تا زبان هر نشانه را بشناسد. و همان طور که در سریال می بینیم، زبان این نشانه ها، انواع و اقسام جنون، در دل نُت های موسیقی است.

همیشه کسی هست که زمانی از بین نت ها و خطوط حامل با مقتولی حرف زده؛ زیباترین حرفش را گفته؛ چیزهایی که قبل از آن بارها به مقتولانش گفته بوده با زبان مشترک، منتها او نمی شنیده یا نمی فهمیده. در هیچ هنری به اندازه موسیقی این مسئله تماس آشکار نیست به طوری که باید پذیرفت هر اجرای اثر موسیقیایی، زندگی تازه در این اثر است. پس به یقین در هر بار شنیدن اثر و فهمیدنش نیز همین اتفاق می افتد، همین زایش مجدد.

کسی هست که از بین نت های Madam Butterfly زبان خود را بیافریند. و مورس با جور دیگر گوش کردن به نت ها و با تماس است که زبان جنون را یاد می گیرد. همه چیز در این تماس ها به قدری تازه و بکر است که گویی از نو دارد اجرای کاملا متفاوتی از آن آثار را می شنود. قاتل از میان داستان ها و لیبرتوها، یا زبان خودش، سناریوی جدیدش را نوشته و حالا این کارآگاه مورس است که باید از آنچه مانده، مثل کدهای مورس، رمزگشایی کند.

نشانه ها هستند که باید به یک واقعیت بیرونی مرتبط شوند. پس بعد از مقتول، مورس است که باید زبان قاتل را بفهمد؛ زبانی که از نیاز قاتل به کشتن مقتولانش می گوید و در عین حال، به طور خاص، متعلق به قاتل نیست.
 
شبیه یک جور اقتباس است انگار که قاتل با علت پذیرفته شده از سوی خود، از مخلوقی هنری وام می گیرد تا شاید، به نظر خودش، اثری هنری خلق کند؛ قتل یا قتل هایی که به اندازه الگوهایشان از معماری برخوردارند و دقت کنیم که به اندازه الگوهایشان از معماری برخوردارند و دقت کنیم که به زبان الگوهایشان به شدت وفادار مانده اند؛ زبانی که مورس با کوشش بسیار (Endeavour) به دنبال رمزگشایی از آن است. و این جاست که می شود گفت انتخاب اسم کارآگاه، انتخاب هوشمندانه ای بوده چرا که به واسطه همان تماس که به آن اشاره شد، مخاطب به راحتی نمی تواند به بی اعتمادی اش به مورس بها بدهد. و به مرور که با داستان همراه می شود، مردی را می بیند که کار را دوست دارد نه کاره ای شدن را.
 
 
همه چیز درباره سریال «اندور»؛ داستان بازرسِ رنگ پریده




کار بیشتر از آن که شغل او باشد، شیوه زندگی اوست. دنیای او همان نت ها و جملات لیبرتوها هستند که در تنهایی هم با آن ها کلنجار می رود. و برای همین است که به تدریج اعتماد ما به او بیشتر می شود؛ وقتی می بینیم چطور جواب معماها را از دل پدیده هایی بیرون می کشد که در حال محو شدن هستند؛ چطور وقتی جلوی چشم هایش حقیقت را مخفی می کنند، مثل پسربچه ای لجوج شروع می کند به دست و پا زدن. آن وقت است که دیگر او را به چشم یک کارآگاه کلاسیک نگاه می کنیم، به سوال هایی که می پرسد بیشتر دقت می کنیم و مراقب نحوه نگاه کردنش به آدم های هر ماجرا هستیم.

جدول کلمات متقاطع

محسن آزرم: گول ظاهرش را نخورید؛ اصلا آن آدم دست و پا چلفتی ای که فکر می کنید، نیست. درست است که هیچ وقت یاد نگرفته موهایش را شانه کند، درست است که کت و شلوارش همیشه خدا چروکند و انگار هیچ وقت رنگ اتو را به خود ندیده اند، درست است که حرف زدن بلد نیست و وقتی چشمش به جمال علیامخدرات روشن می شود زبانش بند می آید، ولی بلد است فکر کند؛ بلد است چیزهای ظاهرا بی ربط را کنار هم بنشاند و این چیزها را مدام جا به جا کند تا دست آخر برسد به نتیجه ای که می خواهد نتیجه ای که درست است و راه را برای دستگیری قاتلی چموش باز می کند.

نکته اساسی داستان های کارآگاهی- پلیسی همیشه شناسایی و ای بسا دستگیری قاتل نیست. همیشه یکی هست که دیگری را کشته و همیشه یکی هست که پرده از هویت قاتل بر می دارد و دستش را رو می کند. اما مهم تر از کشف قاتل شاید کشف انگیزه های اوست. چرا کشته؟

داستان های کارآگاهی- پلیسی البته کشف انگیزه ها را دست کم نمی گیرند، اما گاه و بیگاه داستان انگیزه ها اهمیت کمتری پیدا می کنند و چیزی که برای بیننده/ خواننده اش مهم تر به نظر می رسد، هویت قاتل است. با این همه، به نظر می رسد بازرس مورس را هم باید در شمار کارآگاه/ پلیس هایی قرار داد که کشف انگیزه را مهم تر از کشف قاتل می دانند.

این جاست که می شود بین بازرس مورس جوان بریتانیایی و کمیسر مگره پیر فرانسوی شباهت هایی پیدا کرد. کمیسر مگره بی آن که همه سرنخ ها را کنار هم بگذارد و پای منطق و استدلال و چیزهایی مثل آن ها را وسط بکشد تا در نهایت انگشت اشاره را به سوی قاتل گریزپا بگیرد و در حضور جمع با غروری آمیخته به فخر دلایل جنایت را برشمارد و تشت رسوایی او را طوری از بام بیندازد که صدایش به گوش همه برسد، فکر می کند و به جست و جوی انگیزه ها می رود.

مگره کارآگاه پلیس است (به او می گویند کمیسر)، عضو نیرویی است که قاعدتا مهم ترین وظیفه اش حمایت از جامعه است و باید قانون را اجرا کند. این البته نهایت عقل گرایی است اما مگره جور دیگری فکر می کند و ترجیح می دهد درک و فهمش از قانون براساس همان غریزه ای باشد که او را به راه درست هدایت می کند.
 
 
همه چیز درباره سریال «اندور»؛ داستان بازرسِ رنگ پریده




اندور سرگذشت روزهای جوانی بازرس مورس است؛ پلیس جوان ظاهرا بی دست و پایی که پلیس های ارشد جدی اش نمی گیرند و به هر بهانه ای تحقیرش می کنند، شاید به این نیست که دست از این کار بردارد و بگوید حاضر است همه عمر را روی صندلی اداره پلیس بنشیند و بازرس نباشد.

اما اندور مورس جوان همه این تحقیرها را به جان می خرد و کاری را که دوست دارد، ادامه می دهد. کشف رمزها و انگیزه ها برای بازرس مورس جوان انگار به حل کردن جدول کلمات متقاطع شبیه است؛ جای هر کلمه را خالی گذاشته اند، تعداد حروف هم معلوم است و کافی است یک یا چند خانه جدول را اشتباه بنویسیم تا همه چیز در جدول به هم بریزد.

شهود و غریزه ای که راه را به کمیسر مگره فرانسوی نشان می داد، راهنمای بازرس مورس جوان هم هست تا بفهمد محبوب ترین خواننده زندگی اش قاتلی است که باید دستگیرش کرد، هر چند دستگیری اش کار آسانی نیست، وقتی اندور مورس جوان حقیقتا واله و شیدای اوست. همین طور است دستگیری قاتلی که آدم ها را براساس اپراها می کشد.

آنچه پیش پای پلیس ها می گذارد فقط حرف اول اسم قربانی بعدی است و بازرس مورس جوان اگر در حل کردن جدول کلمات متقاطع چیره دست نباشد، نمی تواند پیدایش کند. می شود دوباره به دنیای کمیسر مگره برگشت و از توضیحی نوشت که پی یر بوآلو و نارسژاک درباره داستان هایش ارائه می دهند؛ جایی که می نویسند انسانی کلمه ای است که سیمنون آن را زیاد به کار می برد و همین ملغمه بی گناهی و گناهکاری است که در همه انسان ها یافت می شود.
 
یا مسئله دقیق تر، بی گناه/ گناهکار بودن است و این قانون وجودی ماست. مگره عمیقا از این مسئله آگاهی دارد. وقتی می کوشد خود را با جنایتی منطبق سازد و حق آن را درک کند، بر آن می شود چیزی را بیابد که آن را متمایز کرده است؛ چیزی که به آن حالت نومیدانه تقریبا متافیزیکی اش را می بخشد. بعد از آن است که کم کم مجرم را حس می کند، موقعیتش را مشخص می کند و مثل همه کارآگاهان خوب به استدلال می پردازد. آیا همه این توضیح را نمی شود درباره اندور مورس جوان هم نوشت ظاهرا که می شود و دنیا و آدم هایش شبیه تر از آن چیزی هستند که فکر می کنیم.

داستان جنایی انگلیسی

رامبد خانلری: وید میلر در مقدمه کتاب «راز جعبه موسیقی» داستان های جنایی را به دو دسته امریکایی و انگلیسی تقسیم می کند. منظورش از داستان های امریکایی داستان هایی است که کارآگاه بیشتر از آن که درگیر معما باشد درگیر ماجراست، دست به هفت تیر است و اگر لازم به درگیری باشد درگیر می شود؛ داستان هایی که مخاطب را بیشتر از آن که کنجکاو کنند، هیجان زده می کنند.
 
 
همه چیز درباره سریال «اندور»؛ داستان بازرسِ رنگ پریده




داستان های انگلیسی داستان هایی هستند که کارآگاه خودش را درگیر ماجرا نمی کند، یک نظاره گر صرف است و بعد از تماشای صحنه قتل، با جمع آوری مدارک و ادله، قاتل را شناسایی می کند؛ شبیه پوآرو و خانم مارپل. نمی دانم ملاک رابرت وید و ویلیام میلر برای این نام گذاری چه چیزی بوده اما انتظار من از داستان جنایی اروپایی و به ویژه انگلیسی و داستان جنایی امریکایی با این نام گذاری هم جهت است و از این دو شکل داستان جنایی، طرفدار گونه انگلیسی آن هستم.

خسرو سمیعی هم در «مقدمه ای بر ادبیات جنایی» شبیه همین نظریه را نوشت؛ همان یادداشت صد و چند صفحه ای که نشر قطره در ابتدای رمان مرگ راجر آکروید آن را منتشر کرد. سال ها پیش، از تلویزیون ایران دو سریال معمایی پخش می شد که هر دو طرفداران زیادی داشتند؛ سریال هایی با قهرمان هایی به نام های کمپیون و هنی.
 
یادم هست یکی از آن ها در تیتراژ اولیه به عقابی نگاه می کرد، سیگارش را روشن می کرد و قوطی کبریتش را توی رودخانه پرت می کرد و قوطی کبریت در مسیر رودخانه بالا و پایین می شد و دست آخر در نقطه ای آرام می گرفت. کمیپون و هنی هر دو نسبت به پوآور و مارپل بیشتر در ماجرا دخالت می کردند و از این نظر به شرلوک هولمز شباهت زیادی داشتند. تنها تفاوت آن ها با هولمز این بود که هیچ کدام کارآگاه خصوصی نبودند و به صورت طبیعی جذب موقعیت های معمایی می شدند.

این جنس گره گشاها جذابیت زیادی دارند؛ نه آن قدر درگیر ماجرا هستند که هر لحظه از داستان بدون آن ها معنا نداشته باشد و نه آن قدر از ماجرا دورند که بخش بزرگ تر داستان در غیاب آن ها پیشرفت کند. اندور و «گرنتچستر» دو سریالی بودند که همین اواخر به تماشای آن ها نشستم و هر دو با کارآگاهانی از جنس هولمز و کمیپون و هنی ماجرا را پیش می بردند. در تمام این داستان ها کارآگاهی از اسکاتلندیارد حضور دارد که از ماجرا پرت است و قهرمان را مسخره می کند اما در معماهای پیچیده چشم امید به ذهن قهرمان دارد. جدا از این شخصیت، تمام صاحبخانه ها در داستان های این چنینی شخصیت های بانمکی هستند.

شخصیت اصلی گرنتچستر- مانند هنی و کمپیون- کارآگاه نیست بلکه یک کشیش است و این باورپذیری ماجرا را دچار مشکل می کند. اغلب این داستان ها در شهری کوچک روایت می شوند و این که در شهری کوچک این همه قتل اتفاق بیفتد و یک آدم بی ربط آن ها را حل و فصل کند، شبیه قصه است اما در اندور قهرمان یک کارآگاه جوان شاغل در نیروی پلیس است. شاید از منظر دراماتیک، غیرپلیس ها جذاب تر باشند اما از منظر باورپذیری پایشان بیشتر روی زمین است.

اگر سلیقه ای شبیه به سلیقه من دارید، اندور پیشنهاد مناسبی برای تماشاست. به وقت تماشای آن ها درگیر نوستالژی های دهه شصتی می شوید، درگیر تلویزیون دو کانالی و سریال ساعت 9 شبکه دو و سریال ساعت 10 شبکه یک. اندور خوش ساخت است، معماهای جذابی دارد و کارآگاه جوان آن برای حل این معماها دلایل جالبی دارد؛ دلایلی که آن ها را با شما شریک می شود.

مختصر و مفید درباره سریال «اندور»

تهیه و ترجمه: مستانه تابش

•    نام کوچک بازرس مورس در سریال «اندور» حاصل علاقه بی حد و حصرش به کاپیتان کوک و عضویت مادرش در گروه مذهبی کواکرهاست! بازرس فرد ترزدی (Thursday) با بازی راجر آلام تنها کسی است که مورس را به اسم کوچکش صدا می زند و تا قسمت سی و یکم هم این اتفاق نمی افتد. این اپیزود «حالا مرگ همسایه من است» نام دارد و راجر هم کاملا تصادفی نقشی را در این اپیزود ایفا می کند. تا پیش از این که نام مورس در این قسمت لو برود، بینندگان سریال به طنز می گفتند که لابد اسم کوچکش «بازرس» است.
 
 
همه چیز درباره سریال «اندور»؛ داستان بازرسِ رنگ پریده




•    مورس نسبت به خون و ارتفاع فوبیا دارد و در هر دو مورد یا غش می کند یا مریض می شود.

•    سریال اندور ارجاعات زیادی به مجموعه تلویزیونی «سربازرس مورس» دارد. در یکی از قسمت ها، ترزدی از مورس می پرسد که به نظرش بیست سال دیگر به کجا می رسد؟ او به آینه بغل ماشین نگاه می کند و صورت جان تاو (John Thaw) را می بیند که بازیگر نقش بازرس مورس بوده است. در همین لحظه است که موسیقی متن سریال سربازرس مورس نیز شروع می شود تا حال و هوای سریال خاطره انگیز مورس برای تماشاگر به وجود بیاید.

•    جگوار قرمز مارک 2 با شماره ثبت RPA 248 که بارها توجه مورس را در یک نمایشگاه خودرو جلب می کند، همان خودرویی است که مورس در سری اصلی سریال می راند.

•    شان اوانس که در سریال اندور نقش سربازرس مورس را بازی می کند، اولین بار در سال 2002 در یک سریال کمدی برای کانال 4 مقابل دوربین قرار گرفت. او در این سریال نقش یک معلم زبان فرانسه همجنس گرا را بازی می کرد.

•    وقتی نقش مورس به اوانس پیشنهاد شد، او به مدیر برنامه هایش گفت که ترجیح می دهد اول کتاب های مورس را بخواند و بعد تصمیم بگیرد. او همچنین از مدیر برنامه هایش خواست فهرست کسانی را که قرار است برای این نقش تست بدهند، پیدا کند. یکی، دو روز بعد مدیر برنامه هایش تلفن کرد تا به شان بگوید هیچ لیستی وجود ندارد و آن ها فقط شان را برای این نقش می خواهند. بنابراین شان مجبور شد همه کتاب های کالین دکستر را بخواند.

•    شان اوانس وقتی برای اولین بار کتاب های مورس را خوانده بود، با خودش فکر کرده بود قرار است نقش مرد میانسالی را بازی کند که هرگز ازدواج نمی کند و به نظر می رسد از تعاملش با دیگران و از تصمیماتی که برای زندگی اش گرفته راضی است. پس با خودش گفت: «عجب نقش جذابی! دلم می خواهد بدانم چه بلایی سر زندگی اش آورده که به این جا رسیده است!»

•    شان در اولین جلسه ای که با گروه سازندگان سریال داشت، تکلیف خودش و همه را مشخص کرد که نمی خواهد در ایفای نقش مورس از جان تاو الگوبرداری کند. شان می گوید کارگردان خوشحال شده که او قبل از هر کاری کتاب های دکستر را مطالعه کرده است.





۰۸ آذر ۱۳۹۵ - ۰۷:۰۲





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 125]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن