محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1832208177
بسته شعری ویژه وفات حضرت محمد(ص)و شهادت امام حسن(ع)
واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران: بسته شعری ویژه وفات حضرت محمد(ص)و شهادت امام حسن(ع)
اشعارمداحی ویژه وفات پیامبراکرم(ص) وشهادت امام حسن مجتبی (ع) را در اینجا ببینید.
به گزارش تکیه حسینی باشگاه خبرنگاران جوان؛ 28صفر به واسطه فرارسیدن سالروز وفات حضرت محمد(ص)و شهادت امام حسن(ع)جایگاه ویژه ای در اشعار شاعران اهل بیت دارد.ما هم در اینجا برخی از این اشعار را برای شما گذاشته ایم.
حس میکنم رفتار تو تغییر کرده
این روزها کردار تو تغییر کرده
هم صبح و ظهر و هم سرشب دیدن من
می آیی و گفتار تو تغییر کرده
یک فاطمه میگویی و دلشوره دارم
چون نحوه ی دیدار تو تغییر کرده
چیزی شده ای سایه ی روی سر من؟
مهمانی این بار تو تغییر کرده
چیزی شده ؟ با مرتضای من چه گفتی؟
این روزها سردار تو تغییر کرده
حس میکنم مانند یک ابر بهاری
بابای از گل بهتر من گریه داری
بابا مگرنه اینکه هستم محرم تو
هستم همیشه مونس تو همدم تو
حالا بگو دیگر چرا حالت گرفته ست
هستم شریک درد و آه و ماتم تو
بابا به قربان تو و موی سپیدت
بابا به قربان تو و قد خم تو
ای کاش می مردم نمیدیدم پدرجان
چشمان خیس و گریه های نم نم تو
میگویی از دلتنگی و دیدار مادر
ماندم چگونه تا کنم با این غم تو
سنی ندارم من یتیمی سخت باشد
بابا دعا کن دخترت خوشبخت باشد
بابا دعاکن ماتمی دیگر نبینم
بعد از تو مظلومیت حیدر نبینم
دعوا سر حق و حقوق و جانشینی
دعوا سر عمامه و منبر نبینم
بابا دعاکن مرتضی را دست بسته
مستاصل و درمانده و مضطر نبینم
بابا دعاکن در تمام طول عمرم
برسینه ی خود جای میخ در نبینم
یا لااقل در راه برگشتن به خانه
سنگ صبورم را به چشم تر نبینم
بابا برو سه ماه دیگر میرسم من
با چادرخاکی بر سر میرسم من
علیرضا خاکساری
گرفته بوی شهادت شب وفاتش را
بیا مرور کن ای اشک خاطراتش را
مورخان بنوشتند با سرشک یتیم
هجوم درد به سر تا سر حیاتش را
سه سال شعب ابیطالب و شکنجه و ظلم
چقدر مرگ خدیجه فسرد ذاتش را
چه سنگ ها که بر آیینهُ وجودش خورد
چه طعنه ها که ابوجهل زد صفاتش را
برای غارت جانش قریش خنجر بست
ولی خدای علی خواسته نجاتش را
دلش چو ماه شکست و دو نیم شد اما
ندید سبزی یِ باران معجزاتش را
حرا شروع رسالت غدیرخم پایان
ادا نمود تمامی یِ واجباتش را
...و بعد غیر علی هر که رفت در محراب
شنید نعرهٔ لا تقربوا الصلاتش را
میثم مؤمنی نژاد
داغی اگر نبود که گریان نمی شدیم
لطفی اگر نبود مسلمان نمی شدیم
یا ایّها الرّسول بدون دعای تو
از پیروان عترت و قرآن نمی شدیم
یا اینکه گوشه چشم اباالفضل تو نبود
ما از تبار حضرت سلمان نمی شدیم
بی حب خاندان تو در خانه ی کرم
جایی نداشتیم و مهمان نمی شدیم
ما امت توأیم و علی هم کنار توست
آیینه ات نبود نمایان نمی شدیم
ما پای غربت نوه هایت نشسته ایم
ور نه شبیه نم نم باران نمی شدیم
هم ناله های امشب مولای امتیم
ما سوگوار رحلت بابای امتیم
در جان مسلمین چو آذر گذاشتند
بر جان شیعیان دو برابر گذاشتند
آه از نهاد اهل ولایت بلند شد
بر سینه تا که داغ پیمبر گذاشتند
آقای من بزرگ قبیله ز داغ تو
بر روی خاک عرصه ی محشر گذاشتند
هستی گریست تا نوه هایت رسیده و
با گریه روی سینه ی تو سر گذاشتند
تو باغبان امتی و جای اجر تو
یک شاخه یاس را وسط در گذاشتند
با رفتنت مصیبت زهرا شروع شد
داغ پسر به سینه ی مادر گذاشتند
در کوچه ها غرور علی را کسی شکست
در کوچه بود فاطمه روی زمین نشست
مسعود اصلانی
آمدی با تجلّی توحید
به زمین آوری شرافت را
ببری از میان این مردم
غفلت و کفر و جاهلیت را
**
ولی افسوس عدّه ای بودند
غرق در ظلمت و تباهی ها
در حضور زلال تو حتّی
پی مال و مقام خواهی ها
**
سال ها در کنار تو امّا
دلشان از تب تو عاری بود
چیزی از نور تو نفهمیدند
کار آن ها سیاهکاری بود
**
در دل این اهالی ظلمت
کاش یک جلوه نور ایمان بود
بین دل های سخت و سنگیِشان
اثری از رسوخ قرآن بود
**
چه به روز دل تو آورده
غفلت نا تمام این مردم
در دل تو قرار ماندن نیست
خسته ای از مرام این مردم
**
آخرین روزها خودت دیدی
فتنه ای سهمگین رقم می خورد
و شکوه سپاه پر شورت
باز با خدعه ها به هم می خورد
**
پیش چشمان گریه پوشت باز
بیرق ظلم را علم کردند
ساحتت را به تهمت هذیان
چه وقیحانه متهم کردند
**
لحظه های وداع تو افسوس
دل نداده کسی به زمزمه ات
یک جهان راز و یک جهان غم داشت
خنده ی گریه پوش فاطمه ات
**
بعد تو در میان اصحابت
چه می آید به روز سیره ی تو
می روی و غریب تر از پیش
بین نامردمان عشیره ی تو
**
خوش به حال ستارگانی که
با طلوع تو رو سپید شدند
از تب فتنه در امان ماندند
در رکاب شما شهید شدند
**
می روی و در این غریبستان
بی تو دق می کنند سلمان ها
دست های علی و زخم طناب
وای از این ظاهراً مسلمان ها
**
راه توحیدی ولایت را
همگی سد شدند بعد از تو
جز علی و فدائیان علی
همه مرتد شدند بعد از تو
**
حیف خورشید من به این زودی
حرف هایت ز یاد می رفت و ...
در کنار سقیفه ی ظلمت
هستی تو به باد می رفت و ...
**
شاهدی این همه مصیبت را
این غم و درد بی نهایت را
آه اما کسی نمی شنود
غربت سرخ ناله هایت را:
**
چه شده از بهشت روشن من
این چنین بوی دود می آید
از افق های چشم مهتابم
ناله هایی کبود می آید
**
این همان کوثر است ای مردم
پس چه شد حرمت ذوی القربی
آه آیا درست می بینم
آتش و بال چادر زهرا
**
آه تنها سه روز بعد از من
اجر من را چه خوب ادا کردید
بر سر یاس دامن یاسین
بین دیوار و در چه آوردید
**
غربت تو هنوز هم جاریست
قصّه ی تلخ خواب این مردم
منتظر در غروب بی یاری ست
سال ها آفتاب این مردم
یوسف رحیمی
کم گریه کن که گریه امانت بریده است
گویا که وقت رفتن بابا رسیده است
حق داری از غمش به سرو سینه می زنی
چون مثل او کسی به دو عالم ندیده است
در روز آخرش چه شده این چنین نبی
جز اهل بیت تو زهمه دل بریده است
بر روی سینه اش حسنین ناله می زنند
اشکش بر ای هر دو زغم ها چکیده است
برگو که مرتضی چه شنیده کنار او
رنگش چنین زطرح مسائل پریده است
اینجا همه برای شما گریه می کنند
چون از سقیفه بوی جسارت وزیده است
این روزها به پشت در خانه ات مرو
گویا عدو که نقشه ی قتلت کشیده است
جان حسین و جان حسن جان مرتضی
کم گریه کن که گریه امانت بریده است
کمال مؤمنی
شهر مدینه، شهر رسول مکرم است
آنجا اگر که سر بسپارد ملک، کم است
شهر مدینه، آینه دار پیمبری است
کز خیل انبیا به فضیلت مقدم است
شهر مدینه، مهبط وحی و نبوت است
چشم و چراغ عالم و مسجود آدم است
شهر مدینه، منظره هایی که دیده است
بعد از هزار سال حدیث مجسم است
شهر مدینه، سنگ صبور است در حجاز
هم ترجمان زمرمه، هم روح زمزم است
شهر مدینه، شاهد راز شب علی است
با چاه های کوفه،هم آواز و همدم است
شهر مدینه سوخنه از داغ مجتبی
برگ و برش ملال و گلش حسرت و غم است
شهر مدینه، انس گرفته است با حسین
بعد از حسین آینه گردان ماتم است
شهر مدینه،گریه سجاد را که دید
چشم انتظار ریزش باران نم نم است
شهر مدینه، شاهد برگشت زینب است
گویا هنوز برلب او، خیر مقدم است
شهر مدینه،هدیه فرستد به قدسیان
از تربت بقیع، که اکسیر اعظم است
شهر مدینه، رنگ شفق یافت از ملال
گیسوی نخل هاش پریشان و در هم است
شهر مدینه، شاهد غم های فاطمه است
این خاک پاک جای قدم های فاطمه است
محمدجوادغفورزاده(شفق)
یا رب چرا خلق جهان را سینه چاک است
گویا تن پاک پیمبر زیر خاک است
از حضرت روح الامین شهپر شکسته
گرد یتیمی بر رخ زهرا نشسته
چون مرغ شب سبطین احمد در فغانند
دریا صفت از دیده گوهر می فشانند
روز جهان از این مصیبت گشته شب
عرش علا لرزان بود چون قلب زینب
رنگ شفق از این مصیبت نیلگون شد
خورشید و مه را دیدگان دریای خون شد
اندر فلک افلاکیان را بال و پر سوخت
از هجر و غم زهرای اطهر را جگر سوخت
سیفی چه گوید در غم و سوگ و عزایش
واحسرتا صاحب عزا باشد خدایش
محمود سیفی
مُلک وجود غرق در اندوه و در عزاست
آغاز صبح غربت زهرا و مرتضاست
قرآن عزا گرفته و عترت شده غریب
شهر مدینه را به جگر داغ مصطفاست
خون گریه کن مدینه! کز این ماتم عظیم
گر آسمان خراب شود بر سرت رواست
گشتند انبیا همه چون فاطمه یتیم
زیرا عزای قافله سالار انبیاست
خلقت چه لایق است که صاحب عزا شود
عالم عزا گرفته و صاحب عزا خداست
اهل ولا به هوش که با رحلت نبی
شهر مدینه یکسره آبستن بلاست
قومی برای غصب خلافت شدند جمع
یا لَلعَجَب! وصی پیمبر، علی، کجاست
دار الولا محاصره، زهراست پشت در
دود وشراره بر فلک از بیت کبریاست
آتش زدن به خانه ی ریحانه ی رسول
پاداش رنج های شب و روز مصطفاست
آزردن بتول پس از رحلت رسول
باللَّه قسم شروع جنایات کربلاست
از لحظه ای که غصب خلافت شد از علی
تا حشر حقّ آل محمد به زیر پاست
هرروز راس شاه شهیدان به نوک نی
هرشب صدای ناله ی زهرا به گوش ماست
میثم! قسم به میثمِ آزاده ی علی
آزادگی ولایت سلطان اولیاست
غلامرضا سازگار
ای محمد (ص) ای رسول بهترین کردارها
حسن خلقت شهره در اخلاقها ، رفتارها
در بیانت بند می آید زبان ناطقان
قامت مدحت کجا و خلعت گفتارها
بال رفتن تا حریمت را ندارد این قلم
قاب قوسینت کجا و مرغک پندارها
طفل ابجد خوان تو سلمان سیصد ساله است
استوار مکتب ایثار تو عمارها
تا نفس داریم و تا خورشید می تابد به خاک
دل به عشق بی زوالت می کند اقرارها
پای بوسی تو عزت داده ما را اینچنین
گل نباشد کس نمی آید سراغ خارها
کی رود از خاطرتم یادت که در روز ازل
کنده اند اسم تو را بر سنگ دل حجارها
داغ تو در سینه ی ما هست چون خاک تواییم
لاله کی روییده در آغوش شوره زارها
گل که منسوب تو گردد رنگ و بویش می دهند
شاهد حرفم گلاب و شیشه ی عطارها
وقت رزمت آنچنانی که میان کارزار
رو به تو آرند وقت خستگی کرارها
ای که با خون دلت پرورده ایی اسلام را
چشم واکن که نهالت داده اکنون بارها
سنگ می خوردی و می گفتی که ایمان آورید
کس ندیده از رسولی اینچنین ایثارها
با عیادت از کسی که بارها آزرده ات
روح ایمان را دمیدی بر دل بیمارها
خم به ابرویت نیاوردی در این بیست و سه سال
بر سرت گرچه بلا بارید چون رگبارها
رفتی و داغ تو پشت دین رحمت را شکست
جان به لب شد از غمت ، شهرت مدینه ، بارها
تا که چشمت بسته شده ای قافله سالار عشق
رم نمودند عده ای و پاره شد افسارها
آنقدر گویم پس از تو میخ در هم خون گریست
ناله ها برخواست بعدت از در و دیوارها
محسن عرب خالقی
زهجران تو اشک من روان شد
زبان درد من آه و فغان شد
تو رفتی و پس از تو ای پدرجان
علی تنهاترین مرد جهان شد
***
الا ای قبله گاه آرزویم
نشسته بغض داغت در گلویم
اگرچه چشم خود را بسته ای باز
تبسّم می کنی بابا به رویم
***
پری بشکسته چون پروانه دارم
چو شمعم گریۀ مستانه دارم
برای گریه از هجران رویت
میان بیت الاحزان خانه دارم
سید هاشم وفایی
حرف از وصیت های آخر میزنی بابا
از پیش زهرایت کجا پر میزنی بابا
این لحظه ها یاد گذشته کرده ای انگار
حرف از وصیت های مادر میزنی بابا
دل شوره داری ، از نگاهت خوب می فهمم
داری گریزی به غمِ در میزنی بابا
زهرای تو پشت و پناه حیدر تنهاست
هرچند حرف از زخم بستر میزنی بابا
یک روز می بینی مرا بین در و دیوار
یک روز می آیی به من سر میزنی بابا
گفتی که خیلی زود می آیم کنار تو
پس لحظه ها را می شمارد یادگار تو
محمد بختیاری
الا ای چشمه نور خدا در خاک ظلمانی
زمین با نور اخلاق تو میگردد چراغانی
به گرداگرد لبخند تو میچرخند شادیها
از آن بهتر نمیدانی که طفلی را بخندانی
چو چشم آسمان منظومه نسل تو خورشیدی
چو باغ کهکشان دنباله راه تو نورانی
تحیّر بهترین وصف است در شام تماشایت
«بحیرا» میبرد هر صبح نامت را به حیرانی
به لبخندی مسیحا را دم روحالقدس دادی
سلیمان را نشاندی بر سر تخت سلیمانی
فرود آمد فراز کاخ کسرا با قدوم تو
به خود لرزید از نام تو شاهنشاه ساسانی
دلم را مهربان من! به پابوس تو آوردم
که آرامند در پای تو دریاهای طوفانی
ببخشا بر من ای آیینه رحمت! که میخواهم
بگویم حرفهایی را که خود ناگفته میدانی
پر از شوق تماشاییم و از دیدار محرومیم
حرامیها سر راه و بیابانها مغیلانی
چنان شام سیه آغاز صبح ما سیهروزی
چنان خواب گران پایان شام ما پریشانی
«خلافت» شد چنان طوفان که دریا را به کف گیرد
«جماعت» شد چنان ساحل زمینگیر گرانجانی
«یهودیها» میان امتت سرگرم خونریزی
«سعودیها» به جنگ کودکان گرم رجزخوانی
طواف کعبه را برعکس فهمیدند این امّت
ابوسفیان امیر است و علی در خانه زندانی
سر منبر ابوجهل است و بر مسند ابومروان
مدینه سر به زیر افکنده از شرم پشیمانی
به خون و اشک میگرییم «أشکو یا رسولالله»
که گردن میکشد تیغ خیانت سمت عریانی
حجاز است و بنیشدّاد؛ مصر است و بنی دجّال
عراق است و بنیصدام، شامات است و سفیانی
به مسجدها «خلافت» میکند بیعت به خونریزی
به منبرها «جهالت» میدهد فتوی به نادانی
«ملک حجّاج» سرمست از شراب تلخ صهیونی
سپاه فیل را در مکّه میخواند به مهمانی
«خلافت» با «یزید»یها «امامت» با «ولید»یها
کلیمی میدهد تعلیم آداب مسلمانی
دمشق آوار آوار و حلب آواره آواره
فلسطین در «حضر موت» و یمن در مرگ و ویرانی
نشان از یورش تیمور دارد «جبههالنصره»
شرف دارند بر «داعش» مغولهای بیابانی
ملک گرگ و ملک خرس و ملک مار و ملک عقرب
سعودیهای وهّابی، برادرهای شیطانی
مسلمان میکشند این ناجوانمردان به نام تو
مسیحی میبرند این نامسلمانها به قربانی
شکوه سرفرازی را به یغما برد خودبینی
برای بهترین امّت نه سر ماند و نه سامانی
در این عمری که در تکرار باطل رفت میمانم
که درمان پشت دردی بود و دردی پشت درمانی
چه میشد امّت افتاده در آتش به پا خیزند؟
میان شعله برخیزند از خواب زمستانی
قادر طراوت پور
شبی که نور زلال تو در جهان ُگـــــــم شد
سپیده جامه سیه کرد و ناگــــهان گم شد
ستاره خـــون شد و از چشم آسمان افتاد
فلک ز جلـــوه فرو ماند و کهکشان گم شد
به باغ سبز فلک ، مــــهر و مــــاه پژمـــــردند
زمین به سر زد و لبخند آســـمان گــم شد
دوبــــاره شب شد و در ازدحـــــام تاریکـی
صـــــدای روشن خورشید مهربـان گم شد
پس از تـــو، پرسش رفتن بدون پاسخ مـاند
به ذهــــن جــاده ، تکاپوی کـــاروان گم شد
بهـــــار، صید خزان گشت و باغ گل پژمـــرد
شبی که خنده ی شیرین باغبـــان گم شد
ترانـــــــه ار لب معصوم « یــــاکریــم » افتاد
نسیم معجــــــزه ی گل ، ز بوستان گم شد
شکست قلب صبـــــور فرشتگـــان از غـم
شبی که قبـلـه ی توحید عاشقان گــــم شد
رسید حضـــــــــرت روح الامین و بر سر زد
کشید صیحه ز دل ، گفت : بوی جــان گم شد
نشست بغض خــــــدا در گلوی ابراهـیـــم
شبی که کعبه ی جان ، قبله ی جهـان گم شد
غرور کعبــــــــه از این داغ ناگهــــان پاشید
نمــــــــاز و قبله و سجاده و اذان گـــم شد
« ستاره ای بدرخشید و ... » ، تسلیت ای عشق !
ز چشم زخم شب فتنه ، ناگهــــــان گم شد
به عـزم وصف تو دل تا که از میان برخاست
قلـم به واژه فرو رفت و ناگهـــــــان گم شد
به هفت شهر جمــــــال تو ای دلیل عشق !
شبیه حضـــــــــرت عطار، می توان گم شد
به زیـــــــر تیغ غمت، در گلــــوی مجنونــــم
ز شوق وصل تو، فریـــاد « الامـــــان » گم شد
از آن دمی که دلــم خوش نشین داغت شد
به مرگ خنده زد و از غم جهــــــــان گم شد
رضا اسماعیلی
تشبیه و وصف روی تو کار خیال نیست
آئینه ی وجود خدا را مثال نیست
بر هرچه هست،نام محمّد نوشته اند
آری که اسم و رسم خدا را زوال نیست
این اعتقاد ماست که لقمه به جای خود
حتی نفس کشیدن بی تو حلال نیست
ما را محبّت نبوی رو سپید کرد
رویش سیاه هرکه غلام بلال نیست
از جمع ما ابوذر و سلمان درست کن
این جمله کارها که برایت محال نیست
در خاک ما اویس قرن رشد می کند
وقتی برای دیدن رویت مجال نیست
بال و پر شکسته تو را درک می کند
بی روضه ی تو راه به سوی کمال نیست
روز دوشنبه آمد و حال تو زار شد
زهرا شکست پیش تو و بی قرار شد
روز دوشنبه غصه ی مادر شروع شد
آری عزای داغ پیمبر شروع شد
روح الامین برای تسلیّ نزول کرد
تا گریه های سوره ی کوثر شروع شد
وقت وداع دختر خود را نگاه کرد
حرف از شکست بال کبوتر شروع شد
ذکر حدیث صورت نیلی فاطمه
مرثیه های کوچه و یک در شروع شد
بر سینه اش حسین غریبش که تکیه زد
صحبت ز شمر و سینه و خنجر شروع شد
این پنج تن برای کسی گریه می کنند
گویا که روضه ی علی اکبر شروع شد
این روضه قلب آل علی را به خون کشید
دشمن چه دیر نیزه ز جسمش برون کشید
محسن حنیفی
بسته شعری ویژه شهادت امام حسن(ع):
یاسی به رنگ سبز ز گلخانه می رود
یا رب خدایِ درد ز کاشانه می رود
پیچیده بین چادر ِ خاکی ِ مادرش
بر دست ها، غریبه ای از خانه می رود
اینجا هزار تیر به تشییعش آمده
تا کس نگوید از چه غریبانه می رود
خون میچکد به دوش اباالفضل از کفن
گویی دوباره فاطمه بر شانه می رود
فریاد خواهری پی تابوت می رسد
مادر ندارد این که غریبانه می رود
حسن لطفي
مرغ شب ميرود و انجمن آماده كنيد
خانه را بَهر ِ عزاي حسن آماده كنيد
بر نيايد دگر از دست طبيبان كاري
كارم از كار گذشته كفن آماده كنيد
مخفي از زينب و طفلان حرم تابوتي
بهر تشييع غريب وطن آماده كنيد
تا تنم جاي بگيرد به جوار زهرا
برويد و به بقيع قبر من آماده است
چشم پوشيد ز من مادر من منتظر است
تيرباران شدن اين بدن آماده كنيد
حاج حيدر توكل
روزي رسد كه يك حرمي را بنا كنيم
تا تَحتِ قُبه يِ حسني ات دعا كنيم
با اولين سلام به درب ورودي ات
ذكر دخول درب حرم را نوا كنيم
طفلانِ ما برايِ تو قُلَك شكسته اند
شادند از اينكه كُلِّ حرم را طلا كنيم
يك پنجره براي حرم جور ميكنيم
دردي كه بي دواست در آنجا دوا كنيم
بر رويِ قبر اُمِّ بنين مادر شما
آيا شود كه خانه ي سقا بنا كنيم؟!
حتماً براي شستن قبر رفيع ِ تو
با اين گلاب چشم حرم را جلا كنيم
علي قديمي
رحلت پیغمبر و قتل حسن قتل رضاست
زین مصیبت خون دل جاری ز چشم مرتضاست
فاطمه صاحب عزاست
فاطمه صاحب عزاست
آسمان گرید، برای رحمة للعالمین
ریخته، خاک مصیبت، بر سر روح الامین
بی کس و تنها شده، مولا امیرالمؤمنین
از زمین تا عرش اعلی بانگ واویلا بپاست
فاطمه صاحب عزاست
فاطمه صاحب عزاست
آه و واویلا، که چشمان پیمبر بسته شد
باب وحی و خانۀ زهرای اطهر بسته شد
دست فتنه، باز شد بازوی حیدر بسته شد
هم عزای مصطفی، هم غربت شیرخداست
فاطمه، صاحب عزاست
فاطمه، صاحب عزاست
در کنار تربت پاک رسول مؤتمن
روز روشن، تیرباران شد، تن پاک حسن
زین مصیبت تا قیامت، سوخت قلب مرد و زن
شیعه، گر خون گرید از غم، تا صف محشر رواست
فاطمه، صاحب عزاست
فاطمه، صاحب عزاست
فاطمه، آن عصمت ذات خدای ذوالمنن
با امیرالمؤمنین، رخت عزا دارد به تن
گاه، میگوید پدر، گاهی رضا، گاهی حسن
گه خراسان، گه مدینه، گه به دشت کربلاست
فاطمه، صاحب عزاست
فاطمه، صاحب عزاست
عاقبت از زهر مأمون، پاره شد قلب رضا
در میان حجرۀ در بسته، میزد دست و پا
گه، جوادش را، گهی معصومه، را میزد صدا
داغ او تا صبح محشر، بر دل سوزان ماست
فاطمه، صاحب عزاست
فاطمه، صاحب عزاست
غلام رضا سازگار
یک طرف با ناسزا گفتن خطابم می کنند
با ملامت یک طرف یاران عذابم می کنند
یک طرف نادوستان زخم زبانم می زنند
دشمنان با نیش خند خود کبابم می کنند
یک طرف قوم خوارج با کلامی همچو شمع
این چنین در کوچه و بازار آبم می کنند
جای اینکه یا معز المؤمنین نامم دهند
یا مذل المؤمنین دائم خطابم می کنند
صلح شد جرمم ببین جایی رسیده کارشان
مشرکی از مشرکان دین حسابم می کنند
در مساجد سالها این واعظان خود فروش
هدیه می گیرند و بد گویی ز بابم می کنند
صاحب بیت النبیم ای مسلمانان چه سود
می روم داخل شوم اما جوابم می کنند
محسن افشار
در تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد
و آن طشت را ز خون جگر باغ لاله کرد
خونیکه خورده در همه عمر از گلو بریخت
خود را تهی زخون دل چند ساله کرد
نبود عجب که خونجگر گر شدش بجام
عمریش روزگار همین در پیاله کرد
نتوان نوشت قصة درد و مصیبتش
ور میتوان زغصه هزاران رساله کرد
زینب دردی معجر و آه از جگر کشید
کلئوم زد بسینه و از درد ناله کرد
هر خواهریکه بود روان کرد سیل خون
هر دختریکه بود پریشان کلاله کرد
یا رب به اهل بیت ندانم چسان گذشت
آن روز شد عیان که رسول از جهان گذشت
وصال شیرازی
لاله اى بود كه با داغ جگر سوخته بود
آتشى در دل سودا زده افروخته بود
شرم دارم كه بگويم تن مسموم تو را
خصم با تير به تابوت به هم دوخته بود
راز دل را همه با همسر خود مى گويند
حسن از همسر خودكامه خود سوخته بود
جگرش پاره شد از نيشتر زخم زبان
در لگن خون دلى ريخت كه اندوخته بود
ارث از مادر خود بُرد غم و رنج و محن
صبر و تسليم و رضا از پدر آموخته بود
اخوان کاشانی
غم غم می خورم و غم شده مهماندارم
غیر غم کس نبود تا که شود غمخوارم
گر چه از زهر هلاهل جگرم می سوزد
می دهد خاطره کوچه فقط آزارم
خانه امن مرا همسر من ویران کرد
محرمی نیست که گردد ز محبت یارم
هر چه می خواست به او هدیه نمودم اما
پاسخی نیست به جز سینه آتش بارم
روزه بودم طلبیدم چو از او جرعه آب
خون دل شد ز جفا قوت من و افطارم
می زند زخم زبان لیک نگوید گنهم
خود نداند ز چه برخاسته بر پیکارم
من همان زاده عشقم که به طفلی محزون
شاهد مادر خود بین در و دیوارم
هرگز از خاطره ام محو نشد کودکیم
پاره پاره جگر از میخ در و مسمارم
تیر باران شده از کینه تن و تابوتم
تحفه از همسر بی مهر و وفایم دارم
قبر ویران شده از خاک بقیع می گوید
بهر مظلومی من این سند و آثارم
حبیب الله موحد
زینب چو حال سخت حسن را نظاره کرد
دامان ز اشک و خون جگر پر ستاره کرد
آمد حسین و کرد چو از حال او سؤال
آن جا که کوزه بود به آن سو اشاره کرد
گفتند درد خود ز چه درمان نمی کنی
فرمود: مرگ را به چه بایست چاره کرد؟
می خواست روزه واکند از آب کوزه لیک
یارب چه آب بود که کار شراره کرد
پیدا بود که با جگر او چه کرده است
زهری که رخنه در جگر سنگ خاره کرد
دل رشحه رشحه داشت ز زخم زبان ولی
تزویر همسرش جگرش پاره پاره کرد
جعده به پاس مرحمت بی حساب او
در حق حضرتش ستم بی شماره کرد
باران تیر بر تن و تابوت او بریخت
تا آن زن سواره به مرکب اشاره کرد
در روضه بقیع چو شد دفن پیکرش
آن خاک پاک را همه دارالزّیاره کرد
یا مجتبی به حال "مؤید" نگاه کن
کز چشم دل به قبر غریبت نظاره کرد
سید رضا موید
آيا شده بال و پرت آتش بگيرد
هر چيز در دور و برت آتش بگيرد
آيا شده بيمار باشی و نگاهت
از نيش خند همسرت آتش بگيرد
آيا شده يک روز گرم و وقت افطار
آبی بنوشی ... جگرت آتش بگيرد
آيا شده تصويری از مادر ببينی
تا عمر داری پيکرت آتش بگيرد
می گريم از روزی که می بينم برادر
در کوفه موی دخترت آتش بگيرد
می گريم از روزی که می بينم برادر
از هرم خاکستر سرت آتش بگيرد
آه ... از خنکهای گلويت بوسه ای ده
تا قبل از اينکه حنجرت آتش بگيرد
آقا بس است ديگر مگو از شعله هايت
ترسم که جان خواهرت آتش بگيرد
یاسر حوتی
با نیت نگاه تو آغاز می کنم
احساس خویش را به تو ابراز می کنم
شوقی درون سینه من جا گرفته است
حسی غریب در دل من پا گرفته است
حسی میان غربت و شادی و شوق و غم
حسی که گاه می چکد از چشم در حرم
ماه مبارک رمضان روی ماه توست
باید سرود شعر که مضمون نگاه توست
من زائر نگاه توام از دیار دور
آن ذره ام که آمده تا پیشگاه نور
در نام تو چه حس غریبی نهفته است
در نام تو چه خاطره ها می شود مرور
آقا غریب هستی و وقت سرودنت
حسی غریب در دل من می کند ظهور
من هم غریب مثل تو یا ایها الغریب
من کی صبور مثل تو یا ایها الصبور
با تو چقدر ماهیتم فرق می کند
مانند ایستادن شب در حضور نور
در پیشگاه آینه مرد مقربی
تو بضعة الرسولی و ریحانة النبی
ای نور روشنای دل و خانه نبی
ای جایگاه عرشی تو شانه نبی
روح تو آسمان نه که هفت آسمان کم است
نور تو ابتدای جهان روح عالم است
سید محمد جواد شرافت
خدا نوشته مرا تا که سینه زن بشوم
همیشه مست گل یاس و یاسمن بشوم
خدا نوشته مرا موقع گرفتاری
همیشه دست به دامان پنج تن بشوم
خدا نوشته میان کتاب حاجاتم
که زائر حرم شاه بی کفن بشوم
خدا نوشته مرا جای جنت الاعلی
در این حسینیه مشغول مِی زدن بشوم
خدا نوشته از اول به روی سر بندم
فدای راه امام غریب، من بشوم
تمام هستی خود را به دوست دادم که
گدای هر شبه ی سفره حسن بشوم
برای غربت او نیتم فقط این است
به گریه هر شبه مشغول سوختن بشوم
غریبیِ حسن از آن مزار معلوم است
ز باغ تشت ببین لاله زار معلوم است
مهدی نظری
۰۷ آذر ۱۳۹۵ - ۱۳:۴۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران]
[مشاهده در: www.yjc.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 131]
صفحات پیشنهادی
اشعار شهادت امام حسن(ع) ویژه ماه صفر
اشعار شهادت امام حسن ع ویژه ماه صفر به مناسبت شهادت امام حسن ع در این گزارش اشعاری در وصف امام حسن ع را می خوانیم به گزارش تکیه حسینی باشگاه خبرنگاران جوان به مناسبت شهادت امام حسن ع در این گزارش اشعاری را که در وصف امام حسن ع سروده شده است می خوانیم در وصفدانلود مداحی وفات پیامبراکرم(ص)وامام حسن مجتبی(ع)
دانلود مداحی وفات پیامبراکرم ص وامام حسن مجتبی ع فایلهای صوتی مداحی وفات پیامبراکرم ص و شهادت امام حسن مجتبی ع در اینجا آماده دریافت است به گزارشتکیه حسینی باشگاه خبرنگاران جوان به مناسبت فرا رسیدن ایام سوگواری رسول اکرم ص و سبط اکبر آن حضرت امام حسن مجتبی ع گلچمداحی شهادت امام حسن مجتبی (ع) با نوای محمود کریمی
مداحی شهادت امام حسن مجتبی ع با نوای محمود کریمی منتخبی از مداحی حاج محمود کریمی به مناسبت شهادت امام حسن مجتبی ع را از اینجا دانلود کنید به گزارش خبرنگار تکیه حسینی باشگاه خبرنگاران جوان به مناسبت ایام سوگواری ماه صفر و شهادت امام حسن مجتبی ع مداحان بسیاری برای روزچهار نصیحت زیبا از امام حسن مجتبی(ع)
چهار نصیحت زیبا از امام حسن مجتبی ع راضى باش بر آنچه كه خداوند سبحان برایت تقسیم و مقدّر نموده است تا همیشه غنى و بى نیاز باشى به گزارش فرهنگ نیوز امام حسن مجتبی علیه السلام فرمود اى فرزند آدم نسبت به محرّمات الهى عفیف و پاكدامن باش تا عابد و بنده خدا باشى راضى باش برجاماندگان؛ راهپیمایی اربعین از میدان امام حسین (ع) تا حرم حضرت عبدالعظیم (ع)
جاماندگان راهپیمایی اربعین از میدان امام حسین ع تا حرم حضرت عبدالعظیم ع سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران راهپیمایی اربعین حسینی در شهر تهران را در مسیر میدان امام حسین ع تا حرم حضرت عبدالعظیم ع با حضور شهروندان برگزار میکند به گزارش تکیه حسینی باشگاه خبرنگاران جواافتتاح چهاردهمین جشنواره بینالمللی امامرضا(ع) در جوار بارگاه حضرت معصومه (س) - ایسنا
هم زمان با آغاز دهه کرامت چهاردهمین جشنواره بینالمللی امام رضا ع در جوار بارگاه حضرت معصومه س در قم افتتاح میشود به گزارش ایسنا به نقل از بنیاد بین المللی امام رضا ع هم چون سالهای گذشته آئین آغاز جشنهای بزرگ دهه کرامت و مراسم افتتاحیه چهاردهمین جشنواره بینالمللی امامراسم سوگواری رحلت پیامبر اسلام(ص) و شهادت امام حسن(ع) و امام رضا (ع) با حضور روحانی و اعضای هیات دولت
مراسم سوگواری رحلت پیامبر اسلام ص و شهادت امام حسن ع و امام رضا ع با حضور روحانی و اعضای هیات دولت مراسم سوگواری رحلت پیامبر اسلام ص و شهادت حضرت امام حسن مجتبی ع و علی ابن موسی الرضا ع روز شنبه با حضور رییس جمهور و اعضای هیات دولت در دفتر رییس جمهور برگزار شد به گزدختر نوه امام (ره) در کنار محمدرضا گلزار
خبرآنلاین یاسمن اشراقی تصویری از خودش و محمدرضا گلزار را در اینستاگرام منتشر کرد او در توضیح این عکس در اینستاگرام نوشت به همراه میهمان عزیزمان یاسمن اشراقی دختر علی اشراقی نوه دختری امام خمینی ره است ۲۸ آبان ۱۳۹۵ - ۱۵ ۴۲اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)
شعر شهادت امام حسن مجتبی ع اینکه از زهر جفا جای به بستر دارد طشتی از خون دل خویش برابر دارد چشمهایش به در و منتظر آمدنیست زیر لب زمزمه مادر مادر دارد جگرش سوخته از یک غم و یک غربت نیست داغ ارثی ست که در سینه مکرر دارد زهر تنها کس و کار دل او گشت اگرتغییر رویکرد صداوسیما؛ از تولد امام هفتم به شهادت امام دوم!
تغییر رویکرد صداوسیما از تولد امام هفتم به شهادت امام دوم امسال صداوسیمای جمهوری اسلامی برای اولین سال در هفتم ماه صفر در برنامههای رادیو و تلویزیون به جای گرامیداشت تولد امام موسی کاظم ع رویکرد خود را به بزرگداشت یک روایت از شهادت امام حسن مجتبی ع تغییر داد به گزارش آخ-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها