تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 16 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):خوش‏گمانى، مايه آسايش قلب و سلامت دين است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821365639




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

پایان پدر


واضح آرشیو وب فارسی:تابناک:  یک: قصه ها که تمام می شوند حال و روز آنها دیدن دارد که دیگر قصه ای برای شنیدن ندارند. که قصه به تهش رسیده و قصه گو عزم خانه کرده و ما هنوز خمار داستانیم. که پیمانه مان هنوز جا دارد برای شنیدن. که می گوییم این قصه را حیف بود که تمام شود. که می گوییم این قصه هنوز جا داشت. فصل ها می شد اضافه کرد به انتهایش. می شد داستان را باز هم پیش برد. بعضی قصه ها اینگونه نیستند. بی حاصل کتابی هستند هدر دهنده وقت و کاغذ و اکسیژن.بعضی داستان ها و بعضی قصه ها نه. هزار هزار جلد هم اگر ادامه یابند خیالی نیست و ملالی نیست و غصه ای نیست. گوش می کنیم و لذت می بریم و عشقش را می رسیم. بعضی زندگی ها کتابی هستند که ورق زدنشان لذت و شفعی دارد که کاش عیش بی پایان باشند. که کاش تمامی نپذیرند. حیف اما قصه گو قانون را اینگونه تعریف کرده که زندگی ها و قصه ها هر یک به وقتی تمام شوند. وقتش هم دست من و شما نیست.حیف.


دو: قصه ها تمام می شوند. آدم ها به پایان خط می رسند. آدم ها به دل سینه خاک می خزند تا بار کشید تن را به امانت دار پس بدهند که از خاکیم و برخاک که از خاکیم که به خاکستر.و با این همه نام ها می مانند و خاطره ها گم نمی شوند. که قصه ها در بر دل می مانند اگر به دل نقل شده باشند. که قصه ها ترکمان نمی کنند اکر پر باشند از شرافت و سلامت. قصه ها تمام نمی شوند. می مانند  در دل و تن ما.لوحی می شوند در کتابخانه جان و روح. حرفی ثبت شده بر دل تاریخ. فریادی و یا دستکم مشتی گره شده به آسمان. نا نادیده گرفتنی. نادیده ناپذیر. بی امکان از یاد بردن. بدون آنکه بشود پشت سر جایش بگذاری.


سه: قصه ها و قصه ها و قصه ها. قصه ها را باید رها کرد در اوج تا شنونده در تمنای ادامه اش باشد.این همان رمزی بود که شهرزاد را از تیغ سلطان نجات داد چه نیک فهمید که قصه را کجا باید قطع کرد که به ملال نرسد. که ختم نشود به حوصله سربری و خمیازه کشیدن. قصه ها را سر بزنگاه باید زمین گذاشت تا مخاطب به تمنای شنیدن بماند. که مخاطب پس نزند قصه و قصه گو را. قصه منصور پورحیدری اینگونه تمام شد. در اوج و صد البته در قله. بی آنکه مخاطب حس کند این پیرمرد هم پیمانه اش دیگر پر شده. بی خمیازه و بی ملال. منصور پورحیدری در اوجی رفت که لیاقتش را داشت. روی نیمکت استقلال و با عصا. مردی که روزگاری با مچ بند به نیمکت تاج رسید و بعد با بازوند و در اوج وداع کرد ، با عصا هم این نیمکت را ترک نمود. این قصه مردی بود که بیش از دیگران به آرمانی درست وفادار ماند. وفاداری او به آرمان او را تبدیل کرد به خود آرمان. این دو آنقدر در هم ادغام شدند که تشکیکشان از هم آسان نبود و دست آخر میسر هم نشد.


چهار:  وداع با منصور پورحیدری وداع با استقلال نیست و با این همه وداعی است با بخش بزرگی از استقلال. پدر رفته و جای خالی اش در این خانواده پر نخواهد شد اگرچه عموها و دایی های زیادی هم داعیه بزرگی داشته باشند. جای او را کسی پر نخواهد کرد.این دردی است که تا ابد روی دل استقلال خواهد ماند. مثل درگذشت علی دانایی فر. مثل درگذشت ناصر حجازی.


پنج: و چون قصه بدین جا رسید شهرزاد لب فرو بست. قصه به پایان رسید و صحنه تاریک شد تا قصه گو به خانه اش برود و ما خمار ادامه قصه بمانیم در تاریکی سرگردان و سرگشته. بی منصور پورحیدری قصه استقلال را چگونه باید روایت کرد؟ بی عصای او این قوم چگونه دریا را رد کنند؟


۱۴ آبان ۱۳۹۵ - ۲۰:۰۰





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تابناک]
[مشاهده در: www.tabnak.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 69]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن