واضح آرشیو وب فارسی:فرهنگ نیوز:
انسانهایی که ما بودیم در "سیانور" از سوی دیگر ماهیت مادرانه هما که او محکوم به کتمانش شده بود، در نهایت جایی خود را مینمایاند. در سکانسهای پایانی فیلم که هما به دنبال دلیلی برای زندهماندن است، و کسی و چیزی به فراموشی وادارش نمیکند، مهمترین چیزی که جستوجو میکند، احیای حس مادری است.
به گزارش فرهنگ نیوز؛ فیلم سیانور که در دهه پنجاه رخ میدهد، داستان اعضای گروه مجاهدین خلق است که با توجه به اولویتدادن به گرایش مارکسیستی یا اسلامی به تدریج از اهدافشان و از یکدیگر فاصله میگیرند. هما دختر جوانی است که پس از پیوستن به گروه، از مردی که به او دلبسته است (امیر، دانشجوی پلیس) فاصله گرفته، و پس از سالها در شرایطی که تنها مانده به او پناه میآورد. با شنیدن گفتوگوهای او و فرهاد، که اکنون در ساواک مشغول است و در جریان پرونده قرار دارد، و فلاشبکهای مکرر، شاهد آنچیزی هستیم که گروه از تغییر جهتگیری، تا چندپارهشدن و دستگیری و مرگ برخی اعضای خود از سر گذرانده است.
جدا از جنبههای سیاسی و ایدئولوژیک، فیلم سیانور با محوریت مفاهیم انسانی نیز قابل تحلیل است. هما شخصیت اصلی زن فیلم به خاطر اهداف سازمان و گروهی که بدان وابسته شده، بر احساساتش پا میگذارد و امیر را ترک میگوید. او با مردی که سازمان از قبل معین کرده، ازدواج میکند و صاحب دختری میشود که در نهایت ایندو را هم به خاطر سازمان رها میکند. بازگشت نهایی او به سمت امیر را میتوان حاوی معنای عمیقی دانست؛ اینکه دو نفر که به خاطر اهداف سیاسی از هم جدا شدهاند، میتوانند دوباره به مدد عشق کنار هم جمعشوند و بهگونهای رفتار میکنند که تعارضهای فکریشان به امری ثانویه بدل شود؛ اینکه اگرچه برخی افراد میتوانند در برهههایی پیوندهای انسانیشان را انکار کنند، اما همین پیوندها میتواند انسانها را در جایی به هم نزدیک کند، فراتر از منافعشان، و فراتر از تعلقات گروهیشان.
از سوی دیگر ماهیت مادرانه هما که او محکوم به کتمانش شده بود، در نهایت جایی خود را مینمایاند. در سکانسهای پایانی فیلم که هما به دنبال دلیلی برای زندهماندن است، و کسی و چیزی به فراموشی وادارش نمیکند، مهمترین چیزی که جستوجو میکند، احیای حس مادری است. دیدار دخترش که هرگز مجال آن را نمییابد، نوری است که در این گردونه تنهایی و سرگردانی میتواند او را به زندگی امیدوار کند. گرچه با محرومشدن از این دیدار، و با بینتیجهماندن ایده گریختنش با امیر، دو محور عاشقانهای که میتوانست دلیلی برای زندهماندنش باشند، عقیم مانده است و در نهایت او سیانور را برمیگزیند.
شخصیت زن دیگر فیلم لیلا است. زنی که در وجودش شور بالایی برای پیگیری آرمانهای فکریاش وجود دارد. او هما را از تسلیمشدن به تمایلات انسانی و عاطفیاش برحذر میدارد، و از سوی گروه او را ناچار به ترک امیر میکند. لیلا خود با مجید، یکی دیگر از اعضای گروه که گرایش اسلامی دارد، ازدواج کرده است؛ ازدواجی که در بدو امر کاملاً تشریفاتی و بدون معانی عاطفی به نظر میرسد. زمانی که مجید به خاطر حذف دین در گروه (یا اصطلاح دور زدن خدا در فیلم) از آنان جدا میشود، لیلا میان انتخاب او و سازمان مردد میماند. احساسات عاشقانهای که میان ایندوست و حتی مجاز به اقرار آن در خلوت نیز نیستند، بسیار تأثربرانگیز است. لیلا گرچه به زبان، متعهد به سازمان است، اما در عمل بهسان هر زنی محبت همسرش را خواهان است، و زمانیکه مجید اسلحهاش را به او تحویل میدهد، آنرا به نشانه عشق به جان میخرد. محبتی که او ناچار به کتمان آن است، با غیبت ناگهانی مجید به رنجی مکتوم بدل میشود، و در لحظات پایانی زندگی، با دیدن اسلحه مجید، و با باور مرگ او، خود نیز مرگ را برمیگزیند.
دو شخصیت مهم دیگر فیلم مرتضی و وحید هستند؛ دو هممسلکی که بهتدریج از یکدیگر فاصله گرفته و نماینده دوراهی خیر و شری میشوند که همواره پیش روی انسانها قرار دارد. وحید پس از حذف دین و مرجحدانستن مارکسیسم در گروه، باورهای خودش را کتمان کرده، سپس دوستان پیشینش را به کام مرگ میفرستند، و در نهایت با لودادن آگاهانه همه گروه در زندان، انسانیتاش را به باد فراموشی میسپارد.
در نقطه مقابل او، مرتضی قرار دارد؛ مردی که به باورهایش ایمان دارد و به خاطرش رنج تنهاماندن را به جان میخرد. اندیشههای او چنان قوام یافتهاند و نفساش چنان مهارشده است که میتواند در لحظه مورد حمله واقعشدن، تصمیم بگیرد به چه کسی شلیک نکند. اوج تقابل این دو در لحظات پیش از اعدامشان نمود مییابد. وحید پس از این همه خیانت و رذالت، با ترس با مرگ روبهرو میشود؛ درحالیکه مرتضی بسیار آرام است، انگار که مرگ را چونان جزو دلپذیری از آرمانخواهیش با آغوش باز به جان میپذیرد.
امیر که دیگر شخصیت مرد فیلم است، نمود مردمانی است که در شرایط خاص اجتماعی در جایی قرا میگیرند که بدان متعلق نیستند. او که مردی بسیار آرام و سالم و ساده به نظر میرسد، در ساواک شاهد انواع خشونت و پیچیدگی است؛ چیزی که هیچ سنخیتی با روحیاتش ندارد. به نظر میرسد که شاید اگر امیر در برههای دیگر از تاریخ و در شرایط دیگری به دنیا آمده بود، مردی شاعرپیشه میشد. با این حال او نیز به نحوی مغلوب ساختارهای جامعهای است که از آن برخواسته. او تصور میکند که میتواند این شرایط را کنار گذاشته و برای زندگی با هما و در واقع مقابله با واقعیات اطرافش به پا خیزد، اما در نهایت درمییابد که خود نیز بازیچه دنیای پیرامونش بوده و با دست خود هما را به کام مرگ فرستاده است.
فیلم سیانور اگرچه ژانر پرحاشیه سیاسی را برگزیده است، اما در متن و در پرداخت چنان قوی عمل کرده که بر دل مخاطبش مینشیند. این فیلم هیچ لحن شعارگونهای ندارد و در جستوجوی القای چیزی نیست. ایفای نقش بازیگران و مناسباتی که میان نقشها برقرار است، بسیار واقعگرا به نظر میرسد، و مخاطب میتواند بدون مشاهده هیچ اغراقی، تکتک شخصیتها و کل فضای آن دوران را فهم کند.
این فیلم برای انسان جامعه معاصر حرفهای زیادی برای گفتن دارد. مخاطبی که شرایط سیاسی، فرهنگی و فکریش بسیار از آن دوران دور به نظر میرسد، در پناه مشاهده این فیلم میتواند خود را مورد واکاوی قرار دهد؛ اینکه ما چه کسانی بودیم، چه جستوجو میکردیم و اکنون چه میکنیم و چه میخواهیم؟، و اینکه به عنوان وارثان آن نسل، با مفاهیمی چون آرمانخواهی، عشقورزی و انسانیت چگونه برخورد میکنیم؟
منبع: مهرخانه
95/8/3 - 13:24 - 2016-10-24 13:24:01
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فرهنگ نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 42]