واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: مرگ فروشنده با تفنگ مشقي چخوف
فروشنده ضعيف نيست بلكه سردرگم است و اين نيز سقوط او را به ارمغان آورده است؛ هبوطي از جنس سرگيجه و پس زدن، كه در پس انفعال و بيهويتي كاراكترها ايجاد شده است.
نویسنده : مهدي خرامان
فروشنده ضعيف نيست بلكه سردرگم است و اين نيز سقوط او را به ارمغان آورده است؛ هبوطي از جنس سرگيجه و پس زدن، كه در پس انفعال و بيهويتي كاراكترها ايجاد شده است.
سينما را از منظري ميتوان مانند يك داستان كوتاه تصور كرد؛ داستاني كه انسانها را در موقعيتي برملاكننده قرار ميدهد تا رفتارشان جنبه تاريكي از شخصيت آنها را به مخاطب بشناساند. مقصود از «موقعيت برملاكننده» آن وضعيتهايي در زندگي است كه ناخواسته به رفتار خاصي يا واكنش خاصي سوق داده ميشويم.
به همين دليل روايت هر اتفاق بر داستان او استوار است اما هنر در چگونگي روايت نمايان ميشود كه باعث كشمكش ميان مخاطب و اثر ميشود، سينما در تصوير معنا ميگردد، اما قبل از آن بايد به داستان بازگشت.
آخرين اثر اصغر فرهادي داستاني از تقابل دو انسان - يك زوج - در مواجهه با يك حادثه را روايت ميكند، اما نويسنده در روايت آن الكن ميماند، زيرا خود را خداي داستان قلمداد نميكند و قلم را به مخاطب واگذار ميكند، تا هر كدام ادامهاي براي آن رقم بزنند، اما نميداند مخاطب داستان خود را از بَر است، و حال براي ديدن دنياي ذهني نويسنده، همذاتپنداري با شخصيتهاي جهاني او و كسب تجربههاي جديد، پا به دنياي خالق قاهر گذاشته است تا تجربهاي فراي زندگي خويشتن خويش را كسب كند و اين نيازمند دوري از انفعال و بيهويتي شخصيتهاي داستاني را ميطلبد.
انگيزه فيلمساز به تصوير كشيدن تغيير انساني عاشق و مهربان به فردي خشمگين است، كه اين خشم از حوادث اطراف سرچشمه ميگيرد، اما نويسنده فراموش كرده است كه انسان حق انتخاب دارد و اين انتخابها باعث تفاوت انسانها ميشود، به همين دليل كاراكترهاي دنياي فرهادي همگي شبيه هم هستند با معياري از جنس تسليم شدن در حوادث و انگار قسم به آن خوردهاند تا در دنيايي كه به جبر ساخته شده به مرور گاو شوند، همان گونه كه در دنياي فرهادي از هر چهار مرد داستان (عماد، بابك، پيرمرد و حتي پدر كودك كه در داستان ديده نميشود) يا به گاو خشمگين يا به گاوي هوسباز تبديل شدهاند و مخاطب با يك شخصيت خوب برخورد نميكند.
فروشنده داستاني موقعيتمحور است كه در نقطه آغاز مخاطب با حادثه ريزش خانه روبهرو ميشود؛ فردي به نام عماد وارد داستان ميشود و همسرش رعنا را در دل جمعيت رها ميكند و خود براي كمك در دل حادثه ميماند.
حادثه دوم در پي حادثه اول رخ ميدهد؛ رعنا و عماد وارد خانهاي ميشوند و بيآنكه بدانند مستأجر قبلي زني پر رفت و آمد بوده است- تفنگ چخوف - شروع به زندگي ميكنند و در شبي كه رعنا در انتظار بازگشت عماد است زنگ آيفون به صدا در ميآيد و بيآنكه بداند عماد پشت در نيست در را باز ميكند و به حمام ميرود و حادثه دوم كه تعدي است براي او رخ ميدهد.
«موقعيت» دوم بدون آنكه توصيف شود در داستان تأثير ميگذارد، اما كنشي در مخاطب ايجاد نميكند. مخاطب انتظار دارد نوع روايت تغيير كند و ساختار داستان از موقعيت به شخصيت چرخش كند و با نبود صحنه تعدي، كشمكش دروني رعنا و رفتار عماد در برابر اين حادثه را ببيند اما فرهادي با يك كارآگاه بازي سطحي و دمدستي فراري رو به جلو انجام ميدهد و عماد را مجبور ميكند تعديگر را كت بسته براي مخاطب پيدا كند .
در حالي كه نياز رعنا پيدا كردن متهم نيست بلكه او تنها يك سؤال بيشتر ندارد: «يكي به من بگه بايد چيكار كنم» اما نه تنها پاسخي نميشنود بلكه نياز كاسته شده او كه نقل مكان به خانه ديگري هم هست از سوي عماد بيپاسخ ميماند و تنها واكنش او رفتن به دنبال تفنگ مشقي فرهادي است.
كاراكتر عماد (با بازي شهاب حسيني) در ابتدا منطقي و صبور است، در حدي كه ميتواند با دلايلش اعضاي شوراي نمايش تئاتر را قانع كند و يا صبورانه از اتهامي كه در تاكسي به او زده ميشود گذر كند؛ اما پس از حادثه دوم او آنقدر سردرگم ميشود كه حتي بعد از پيدا كردن متهم عملكردي نامشخص از خود بروز ميدهد و در حالي كه ميگويد: «خودم ميدونم دارم چيكار ميكنم»، اما دروغ ميگويد، متهم را پيدا ميكند اما هاج و واج او را مينگرد، به خانواده او خبر ميدهد، اما سكوت ميكند، پيرمرد را ميزند، اما پشيمان ميشود.
اما كاراكتر رعنا (با بازي ضعيف ترانه عليدوستي كه احساس ميشود تاكنون هيچ كسي را در اين موقعيت نديده است و انگار بازي متد اكتينگ وجود خارجي ندارد) اوضاعش نابسامانتر است، از ابتدا رها شده است و پس از حادثه دوم رفتاري گنگ و نامعلوم از خود بروز ميدهد.
او ساز ناسازگاري با عماد كوك ميكند و براي هر سؤال عماد پاسخي لج درآر در آستينش دارد و انگار ميخواهد حسابي حرص او را در بياورد. رعنا كه بايد در اين شرايط درونگرا و فراري از ديده شدن باشد، بالعكس رفتار ميكند و در همان روز به نمايش ميرود، با همسايهها به راحتي حرف ميزند، رابطهاش با بابك مانند گذشته است و از سوي ديگر تلاشي براي نجات زندگي خود كه سادهترين آن به دنبال خانه رفتن است انجام نميدهد و اين را نيز به عماد واگذار ميكند و از همه نامشخصتر، با وجود مخالفتش با انتقام عماد اما با او همراه ميشود و به ديدن تعديگر ميرود كه در آنجا هم مخاطب در رعنا هيچ تغييري احساس نميكند و حتي با وخيم شدن حال پيرمرد خودش به اورژانس زنگ نميزند و در نهايت كه عماد را در شرايطي سخت ميبيند او را در دل حادثه تنها ميگذارد.
عماد و رعنا- ويلي و ليندا- تلاشي براي نجات زندگي خود نميكنند و تنها به دنبال مقصر بدبختي خود ميگردند، گاهي به دنبال تعديگر، گاهي به دنبال نابود كردن جامعه و از نو ساختن آن، گاهي به دنبال مستأجر قبلي- زن فاحشه- وگاهي به دنبال صاحبخانه - بابك - در حال طي كردن اين مسير منحط شدهاند كه نتيجهاي جز گاو شدن يا خودكشي براي نجات خود و خانواده ندارد.
اين انفعال از نقطهاي آغاز ميشود كه نويسنده براي پايان دلخواه خود مسيري از جبر ايجاد ميكند تا شخصيتها در اين مسير محدود شوند زيرا اگر در داستان شخصيتسازي شكل بگيرد و هر كدام هويتي مستقل داشته باشند، از آن پس شخصيتها داستان را رقم ميزنند و خالق اثر تنها در گوشهاي نظارهگر مخلوقات خوشساخت خود ميشود.
اما در آخر بايد پرسيد آيا انسان براي انتقام آن هم به سبك عماد بايد به گاوي خشمگين و غيرمنطقي تبديل شود و يا اين ديدگاه كارگردان را نشان ميدهد كه براي هر تغيير و اصلاحي بايد همه چيز - از انسان گرفته تا جامعه - نابود شود و از نو دوباره ساخته شود، آيا اين ديدگاه اصلاحاتي است يا فريبي براي طغيان؟
در هر حال فروشنده توانسته با منحرف كردن ذهن مخاطب از صحنه تعدي و كشمكش دروني رعنا به سوپر ماركت و كارآگاه بازي عماد و استفاده از بار منفي كلمه «انتقام» باعث ترحم مخاطب به پيرمرد شود و به زيبايي حقي را ظلم و ستمگري را مظلوم نشان دهد. زيرا اگر صحنه تعدي آن هم در هر حال و هر فرمي در داستان گنجانده ميشد يا به جاي دگرگوني عماد، كشمكشهاي دروني رعنا محور داستان بود، هيچ گاه مخاطب ترحمي به پيرمرد نميكرد و به همين دليل فرهادي بدون آنكه تلخي حادثه ايجاد شده براي رعنا را به تصوير بكشاند درباره مظلوميت و «وسوسه شدن» پيرمرد صحبت ميكند تا در يك فريب هنري بهترين فيلمنامه «جشنواره كن» را فتح كند.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۲۴ مهر ۱۳۹۵ - ۲۲:۰۸
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 99]