تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 16 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دعايى كه با بسم اللّه  الرحمن الرحيم شروع شود، رد نمى شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1814289038




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

یک هفته 7 چهره؛ از بازی ایران - کُره تا دختر متروسوار...


واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها: برترین ها - ایمان عبدلی – بهنام منقولی:
 

دیکته ی نانوشته غلط ندارد، طبیعتا ما هم که اینجا به کرات دست به قلم می شویم دچار و مبتلا به اشتباه می شویم.
 

دو هفته ی پیش در نقد مقاله «سونامی کثیف آلبالوهای جنسی»؛ گریزی زدیم به رویکرد جنسیت محور در تحلیل های رسانه ای و شبکه های مساله داری چون جم. مقاله ی یاد شده بهانه ای بود که آن ور آبی ها را نقد کنیم و تلنگری بزنیم، مانند تمام چهره های «هفت چهره» که معمولا یک نام را بهانه می کنیم تا یک روند و پدیده را نقد کنیم.

از بد حادثه برمبنای شنیده ها و ارجاعات نه چندان مطمئن رسانه های مجازی که جناب آقای «علیرضا پورصباغ» را به عنوان نویسنده ی مقاله یالثارت معرفی کرده بودند، سهل انگاری کردیم و نام ایشان را در ابتدای مطلب آوردیم که اشتباه بود و از سر کم اطلاعی و سهل انگاری (فقط به عنوان میان تیتر سوژه – چهره مورد نظر؛ در صورتی که نقد ما قائم به هیچ فردی من جمله شخص ایشان نبود).

جناب «پور صباغ» نویسنده ی خوب، خوشنام و توانای مطبوعات بالاخص در حوزه سینما می باشند (می توانید مطالب و تحلیل های بکر سینمایی را در وبلاگ ایشان مطالعه کنید). وظیفه ی اخلاقی و حرفه ای مان بود که همین جا ذکر کنیم ایشان هرگز چنین مقاله ای ننوشته اند و ارتباط دادن آن مقاله به ایشان اشتباه سهوی ما بوده است. امیدواریم ایشان که خود با فضای مطبوعات و رسانه های آنلاین و اشتباهاتی این چنین به خوبی آشنایی دارند، عذر خواهی ما را پذیرا باشند. به هیچ وجه غرضی در میان نبوده است و نه ما افتخار آشنایی با ایشان را داشته ایم و نه هیچ پیش زمینه ای در میان بوده؛ صرفا یک اشتباه مطبوعاتی بود که از سمت یک همکار حرفه ای بیشتر قابل درک است و این از آفات گسترش فضای مجازی است که ما را هم دچار چنین خطایی کرد.

محمد جواد ظریف (دیپلمات سیاست ورزِ هفته)
 

ظریف برای پاسخ به سوالات نمایندگان و ارائه توضیح درباره چند موضوع از جمله برجام به مجلس رفت اما این جلسه پرتنش طوری پیش رفت که به مذاق بعضی نمایندگان خوش نیامد.
 

در طول دوره دقیقا سه ساله عمر وزارت ظریف کم پیش نیامده بود که رسانه ها یا نمایندگان مجلس و شخصیت ها و مقامات رسمی و غیررسمی با لحن تند از وی انتقاد کنند و کلاٌ تمام زحمت هایش را زیر سوال ببرند، خائن خطابش کنند و بگویند ظریف غلط کرد که ... از کوچ زاده و رسایی و بیرانوندِ حذف شده بگیرید تا همین کریمی قدوسی نماینده مشهد.
 
 
یک هفته 7 چهره؛ از بازی ایران - کُره تا دختر متروسوار...

 

اما این بار شرایط چه فرقی کرده بود که ظریف وجه مقتدر خود را رو کرد؟ اولا رئیس جلسه علی مطهری بود که اصولا حامی دولت و برجام به شمار می رود ( با این وجود بنا به انصاف مثال زدنیِ شخصیت فرزند شهید مطهری، وی در جایی که ظریف برای نمایندگان خط و نشان کشید از وزیر خارجه انتقاد کرد) ثانیاً شرایط و ترکیب مجلس نسبت به دور نهم تغییر کرده و به جای آنکه کریمی قدوسی در هنگام نطق احسنت بشنود، هر جمله ظریف با احسنت نمایندگان همراه می شد. اما مهمترین مساله این بود که کریمی قدوسی خود بدست خویش شرایط را فراهم کرد تا ظریف در پاسخی کوبنده او را مغلوب کند.
 

کریمی قدوسی که نماد جبهه پایداری در مجلس دهم به شمار می رود تصور کرد با زیرکی میتواند با طرح 3 سوال درباره وزارتخانه تحت امر ظریف، نطق را به برجام بکشاند و با بحث در کلیات آن را از ریشه بزند و ظریف را زیر سوال ببرد اما این حرکت پاشنه آشیل و بزرگترین اشتباه استراتژیک نماینده مشهد در نطق اش بود زیرا خودش باعث شد جلسه به جای  طرح و پاسخ به چند سوال به کلیت مذاکرات و برجام کشیده شود و ظریف هم این بار فرصت و تریبون را از دست نداد. نقطه عطف آن جایی بود که ظریف به جای این که خود را وزیر روحانی بداند، به درستی خود را «وزیر امورخارجه نظام جمهوری اسلامی» برشمرد و تحت امر و ارشادِ مقام معظم رهبری که خطوط راه و سیاست های کلی مذاکرات را به دقت ترسیم نموده اند.
 

کریمی قدوسی از جایی ضربه خورد که خود بارها ضربه زده بود؛ و فراموش کرد با گسترده کردن بحث، مجال را به ظریف که ظریف خواهد داد که هرچه در دل دارد بگوید گو اینکه در این بحث ظریف گوینده آخر بود و این خود امتیاز بزرگی است. این مباحثه یِ مناظره مانند شاید بیش از هر چیز شبیه به بحث های مطرح شده در کتاب ارزشمند «هنر همیشه بر حق بودن» شوپنهاور، فیلسوف شهیرآلمانی بود که خواندنش برای هر مذاکره کننده و سیاستمداری واجب است.
 

پ.ن: مفهوم فراموش شده در سیاستِ ما و میان اغلب سیاستمداران و نمایندگان و جناح های کشور به خصوص در این یک دهه اخیر، مبحث «منافع ملی» و توافق، اجماع و وحدت حول محور آن است. اصلی که همواره در دعواهای سیاسی و غیرسیاسی مان فراموش می شود نگاه از دریچه منافع ملی است، از احیاء دریاچه ارومیه بگیرید تا برجام و حمایت از تیم ملی و کی روش.

 
 
پزشک معالج کیارستمی یا ( هیاهو و افسوسِ هفته)

پزشک معالج کیارستمی بالاخره سکوت خود را شکست و دلیل مرگ وی را به احتمال زیاد عوارض ناشی از یک اتفاق و ضربه مغزی دانست. از طرفی حکم محرومیت سه ماهه‌ی پزشک در همان بیمارستان جم اعلام شد. خانه سینما بیانیه داد و ماجرا نه تنها پیشرفتی نکرد که پیچیده تر شد. داستان مرگ کیارستمی و دلایل آن حالت نامطلوبی پیدا کرده و انگار فراموش شده است که مهم تر از هر چیز «وجود او» بود که دیگر نیست.
 

اگر کیارستمی خاص بود، جهانی بود و خیلی ها همچنان در پی کشف سینمایش هستند و خواهند بود؛ بیش از هر چیز به خاطر نگاهی بود که به دنیای پیرامون اش داشت. او هستی را جور دیگری می دید و به تصویر می کشید. گردش یک توپ روی زمین، دوستی های کودکانه یا یک برگ را با دوربین بازیگوش و در عین حال عمیق اش چنان دنبال می کرد که کلی معانی استعاره ای و نشانه در ذهن می گذاشت که بی نهایت قابل تفسیر و تبیین بود.  اصلا از همین رو رفتنش حیف بود و فقدانش آسیبی غیر قابل جبران.
 
 
یک هفته 7 چهره؛ از بازی ایران - کُره تا دختر متروسوار...

 

غرض این که «حیات کیارستمی» یک حیات منحصر به فرد و ویژه بود که معلوم نیست مجددا چه زمانی تکرار شود. حتی آن هایی که این روزها برای او سینه چاک می کنند و برای پاسداشت وجودش مدعی شده اند، باید به تناسب با این حیات ویژه رفتار کنند؛ همانی که در رفتار طرفداران آقای کارگردان دیده نمی شود. مقصودم همان هایی است که همایش و گعده می گیرند تا حقی پایمال نشود، اما به همان سبکی رفتار می کنند که دیگران کرده اند، احساسی - تکانه ای و دور از تعقل.
 

گمان میکنم  روح کیارستمی هم به این دسته بندی های احساسی و جو زده راضی نیست، در زیست اش اهل هرچیزی بود جز جنجال و حاشیه. به هر حال احتمال دارد پزشکان معالج ایرانی و فرانسوی دچار اشتباهاتی در روند درمان شده باشند که به وقتش و به اندازه اش مراجع ذیصلاح به آن ورود خواهند کرد.  اما گرو کشی های رسانه ای نه کیارستمی را بر می گرداند و نه آرامشی برای نزدیکان آن مرحوم خواهد داشت. افسوس اما وجود اوست که دیگر نیست، هر چه واکنش مجازی و غیر مجازی نشان دهید چیزی عایدمان نخواهد شد. البته ذکر این نکته هم خالی از لطف نیست که واکنش جامعه پزشکی هم می تواند به آبروی این جامعه تحت فشار اضافه کند و یا آش را برای آن ها از آنی هم که هست شورتر کند.
 


 
علی جنتی یا (وزیر بلاتکلیفِ هفته)
 

برگزاری یک همخوانی در شهر قم و بیانیه ها و مواضع و واکنش های نهادها و علما، مساله کنسرت ها را وارد فاز جدیدی کرد.
 

واضح است که در8  ماه آینده هر چه که به فضای انتخابات نزدیک تر می شویم بیشتر فضای دو قطبی تقویت خواهد شد. دولت و حامیانش در پی تقویت جایگاه و و برشمردن دستاوردهای خویش خواهند بود و از آن سو مخالفان دولت هیچ سوژه ای را که کشش رسانه ای و موج سازی داشته باشد از دست نمی دهند. -حتی برگزاری بازی ایران و کره در ایام عزاداری امام حسین (ع) را هم به پای دولت می نویسند و وزیر منفعلش که به آن هم خواهیم رسید. برگردیم به کنسرت.
 

 برگزاری کنسرت اصول و ضوابطی دارد که باید رعایت و کنترل شود ( با مسئولیت وزارت ارشاد و ناجا) و این امری واضح  و مبرهن است که در آن شکی نیست. اگر کنسرتی با شرایط نا به هنجار برگزار شود یعنی این که به قوانین شریعت و کشور بی توجهی شده است. حال اگر گروه و یا فردی تعمدا از این قوانین روشن و بعضاً مبهم و مورد اختلاف نهادها تخطی می کند، داستان دیگری است.
 
 
یک هفته 7 چهره؛ از بازی ایران - کُره تا دختر متروسوار...

 

مضاف بر این ها برگزاری کنسرت در شهرهای مذهبی شرایط و امکان خاص خودش را می طلبد؛ تعارف که نداریم به هر حال عده ای از مراجع تاثیرگذار مذهبی با چنین برنامه هایی در شهرهایی مانند مشهد و قم موافق نیستند و وقتی با چنین شرایطی روبرو هستیم، نمی شود و نمی توانیم از وزیر ارشاد توقع داشته باشیم رفع مشکل کند.
 

توان قانونی و عرفی وزیر ارشاد و حتی وزیر کشور در چنین رویدادهایی در سطحی پایین تر از این است که بتواند به تنهایی چرخ این جریان را راه بیاندازد و اصلا ورای همه ی این حرف ها باید گله کنیم از وحدتی که بین مسئولین نهادهای مختلف برای تصمیم گیری وجود ندارد. بله مراجع محترم مخالفند، حق مخالفت هم دارند و نظرشان مهم است و عده ای دیگر هم از شهروندان همان شهرها کنسرت می خواهند و اجرای موسیقی زنده بخشی از تفریحاتشان است؛ از طرفی وزارت ارشاد و کشور و ناجا و استانداری و فرمانداری و تامین استان و علی مطهری و قوه قضائیه و ... هرکدام نظری دارند، از برگزار شدن تا برگزار نشدن و عده ای هم برای برگزاری شرط و شروط و قواعدی دارند.
 

این که مساله ای به این سادگی را پیچیده کنیم در حقیقت از حل مساله فرار کرده ایم و به جای یک بار دورهم نشستن و تصمیم گرفتن و حل اختلاف، فضای تصمیم گیری را به یک فضای مبهم برای امتیاز و امتیاز گیری بدل کرده ایم. این مساله میتوانست پیچیده نشود،  اما سادگی اش شاید سهم گروه ها را در این نابسامانی روشن تر کند.
 


 
مهدی تاج یا (مسابقه ی هفته)
 

شب تاسوعا و برگزاری مسابقه ی فوتبال ایران با کره جنوبی.
 

تقویم مسابقات ورزشی در سطح قاره ای و جهانی از مدت ها قبل تدوین می شود و برنامه ها با تمام کشورهای درگیر هماهنگ می شود، نکته ی جالب اما این جاست که مسئولان فدراسیون زحمت نگاه انداختن به تقویم را نکشیده اند و متوجه نشده اند شب بازی با کره جنوبی با چنین مناسبت خاص، مهم و سنگینی مصادف شده است و حالا در روزهای کمی که تا بازی مانده، آشفته و سراسیمه طلب  تغییر در زمان بازی را دارند. گناه اول گردن مسئولان فدراسیون است که بی خیال و بی برنامه بودند و شاید به وقت و به اندازه واکنش نشان نداده اند.
 
 
یک هفته 7 چهره؛ از بازی ایران - کُره تا دختر متروسوار...

 

اما مورد دوم شاید این است که مذهب را امری ظاهری  و سطحی فرض کنیم، در صورتی که اعتقادات مذهبی هر فرد و گروه با زیرین ترین لایه های فکری او در پیوند است و اصلا هیچ نوع اقدام رویی، سطحی و ظاهری؛ مذهبی بودن یک انسان را تحت تاثیر و کمرنگ شدن و حذف قرار نمی دهد. به عبارت دیگر حتی اگر تمام شهر را ببندند و نگذارند نام مبارک امام حسین(ع) در هیچ کوی و برزنی مطرح شود، مردم عاشورایی عشق به ایشان و اهل بیت را در دل خودشان حفظ می کنند؛  شاهد اگر می خواهید سال های پهلوی اول که چه اقداماتی برای کمرنگ شدن مذهب انجام شد اما به هدف نرسید و مردم هر روز بیشتر به اعتقادات خودشان پایبند شدند. از طرفی نباید فراموش کرد که ایمان در یک لحظه و نقطه از میان نمی رود، همچنان است داستان ملیت.
 

نگرانی مراجع محترم قابل احترام و از سر دلسوزی است، اما باید اطمینان داد که آن صد هزار نفری که به عشق ملیت خود گرد هم می آیند همان اندازه و چه بسا بیشتر پای اعتقاداتشان می ایستند. طوری که فردای بازی تصاویر دینداری ایرانیان تیتر یک رسانه های ورزشی دنیا شود، چه تبلیغی بهتری از این؟
 


 
کارمندان یا (دیده نشده های هفته)
 

در هفته جاری خبری نقل شد درباره پایه حقوق احتمالی 850 هزار تومانی کارمندان در لایحه بودجه سال 96 قطعا افزایش دوازده درصدی حقوق کارمندان مطابق تمام سال های گذشته آن چیزی نیست که کارمندان را راضی کند، البته هیچ درصد افزایشی در دستمزد نمیتواند یک فرد را کاملا راضی کند بلکه مساله در «نارضایتی کمتر» است! مشکل اما از نرخ رشد دستمزدها ها نیست، مشکل چیز دیگریست همان که اسمش را می گذارند «قدرت خرید».
 

شکاف و تعارض بین امیال و خواسته های «مردم معمولی» در مغازه های معمولی با حقوق ناچیزی که دریافت می کنند، غیر معمولی و شگرف است. به عبارتی مردم یا حداقل آن دسته ی اکثریت و عظیم متوسط ها همیشه چندگام عقب تر از آن چیزی هستند که باید باشند و این شکل روزمرگی سالهاست عادت آن ها شده. عادت شده که چند گام عقب تر از خواسته هایشان باشند و با حرکاتی موقتی دردهای اقتصادی را التیام ببخشند، از جایی بگیرند و موقتا جای دیگری را پر کنند. اما با همه ی این ها مردم به این شرایط هم عادت کرده اند، تلاش می کنند به رویِ روزگار نیاورند و صورت ها را با سیلی سرخ نگه دارند.
 
 
یک هفته 7 چهره؛ از بازی ایران - کُره تا دختر متروسوار...

 

مردم اگر بدانند تصمیم گیرندگان اقتصادی زندگی آن ها را درک و لمس می کنند، باور کنید که هیچ دم نمی زنند. دوازده درصد که سهل است، به کمتر از آن هم رضایت می دهند. درد عمده اما شاید همینی باشد که عامه فکر می کنند( اشتباه هم نیست احتمالا) آن هایی که عدد و رقم ها را می نویسند، در شرایطی و فضایی دیگر قوانین و ضوابط و لوایح را می نویسند و اصلا درکی از زندگی متوسط مردمان عادی ندارند. همین دیده نشدن و ناچیز انگاشته شدن بیشتر بر نارضایتی دامن می زند، وگرنه همین مردم از پس نا ملایمات اقتصادی این سال ها خوب می دانند و یاد گرفته اند که افزایش نقدینگی تورم می آورد و به منطق داستان خیلی نقد ندارند. آنها از درد بی اعتنایی و کم اعتنایی و دیده نشدن می سوزند، انگار بیراه نگفته بودند؛ «بدترین نوعِ شکنجه، بی اعتنایی است».


 
علی کریمی یا (رقابت برآمده از خشونتِ هفته)
 

باخت پرسپولیس به قشقایی و واکنش های مجازی علی کریمی خطاب به هواداران استقلال.
 

فوتبال در ذات خودش ورزشی خشونت محور است که یکی از دلایل پیدایش و بسط آن بسته به همین ماهیت خشونت محورش است، رقابت و چالش بر سر تصاحب یک توپ. شاید فوتبال آمده است که جایگزینی بدون دردسر و خون ریزی برای خشونت های قبیله ای و بدوی باشد. از همین رو اغراق، تعصب و جانبداری در فوتبال و میان هواداران فوتبالی در غالب نقاط دنیا موج می زند. فوتبال اگر جانشینی برای آن همه خشونت جوامع ابتداییِ انسانی که این روزها ظاهری متمدنانه گرفته اند نباشد، اصولا نمی تواند تا این حد بسط و ظهور پیدا کند.
 
 
یک هفته 7 چهره؛ از بازی ایران - کُره تا دختر متروسوار...

 

روند رشد و تثبیت این ورزش را که مرور کنید بهتر متوجه می شوید که فوتبال چرا و چگونه به چنین جایگاه رفیعی در میان سایر ورزش ها رسیده است. فوتبال در شکلی مطلوب و روندی قابل تامل، جایگزینی مناسب برای خشونت شد تا این که هجوم توده ها در سراسر دنیا حواس سرمایه داری را متوجه این ورزش کرد و راه های درآمد زایی به ذهن آنهایی رسید که از هر چیز پول می سازند پس بزرگترین ورزش – صنعت شد. روند استحاله از همان روزی شروع شد که 4 طرف زمین های چمن و روی پیراهن ها عرصه ای  برای قدرت نمایی بنگاه های سیاسی و اقتصادی شد و از جایگاه لیدر تا تماشاچی دچار تعاریف تازه ای شدند.
 

حالا فوتبال موتورمحرکِ ثابتِ خشونت ورزی مدرن شده است. رشد بی رویه ی الفاظ رکیک و خشونت ملیتی، نژادی و مذهبی میان تماشاچیان و بازیکنان حاکی از سیطره ی میلی است که کنترل شده بود، اما دوباره از لای غرایز سر بر آورده و خود نمایی می کند. پول شاید همه جایی و بی آبرو باشد، اما وسوسه بر انگیز است و خوب تحریک می کند. وقتی سایه ی سود آوری روح یک ورزش را تصرف کند، تعجبی نیست که تا این حد خشونتِ هدایت شده در تن این ورزش تکثیر شود.
 

طبیعا نه می شود خیلی به کریمی ایرادی گرفت، نه به طرفداران استقلال، هر دو دارند مطابق همان قاعده ی همه جایی رفتار می کنند.
 

" شاید توپ فوتبال، دستِ شیطان باشد. "


 
دختر متروسوار یا (مرحوم برای هیچِ هفته...)
 

دختر جوانی چند روز پیش در اثر ازدحام و اصابت به قطار در مترو درگذشت. این حادثه بیش از هرچیز ما را به این فکر واداشت که به جای یادگیریِ تجربی و گرانِ سبک زندگی از راه آزمون و خطا، کمی برای تربیت و فرهنگ سازی هزینه کنیم.
 

فرهنگ سازی در مورد امور روزمره از دو طریق تاثیر گذارتر است، یکی آموزش و پرورش است و دیگری رسانه  و در ایران البته در راس آن رسانه ملی. آموزش و پرورش که تکلیفش روشن است؛ نهاد عریض و طویلی که باید انسان ها را آماده ی زندگی کند و به قولی انسان بسازد، آن قدر درگیر مباحث انتزاعی و غیر قابل درک است که عملا در ساخت یک انسان معمولی هم ناتوان است. بی اهمیت انگاشتن زندگی و امورات روزمره در سراسر مقاطع تحصیلی موج می زند و کتاب ها و کلاس ها از چیزهایی می گویند که کمترین کاربرد را در زندگی روزمره دارد.
 
 
یک هفته 7 چهره؛ از بازی ایران - کُره تا دختر متروسوار...

 

اما در مورد رسانه ها، همگانی ترین بی گمان صدا و سیماست. هم مشروعیت دارد و هم ضریب نفوذ بالایی دارد اما براستی چقدر مسائل مطرح شده در تلویزیون (به عنوان مثال) درگیر کننده و آموزشی است؟ اصلا تلویزیون چقدر توانسته، فرهنگ ساز باشد؟ همه توافق داریم که مدیران دلسوز بسیاری در این رسانه به فکر فرهنگ سازی بوده اند اما تا چه اندازه انتقال پیام در این رسانه مطابق با ظرافت های روانی انسان انجام شده است؟
 

پرسش هایی که همیشه می ماند، و آن چه که تغییر نمی کند روندی است که می تواند از وقوع چنین حوادث تراژیکی پیشگیری کند. کمتر شدن این جنس حوادث بیش از هرچیز با فرهنگ سازی اتفاق می افتد و فرهنگ سازی بیش از هر چیز به رسانه و آموزش و پرورش بسته است، دو نهادی که در ایران روح و نگاهی تازه می خواهند تا شاید به جای پرداختن به مسائل فرعی، «آموختن سبک زندگی» را در اولویت کاری خویش قرار دهند.




۱۵ مهر ۱۳۹۵ - ۰۹:۰۹





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 120]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن