واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: اگر من جاي حاج حسين بودم. . .
فردا اولين سالگرد شهادت حاج حسين همداني است. سرداري كه سابقه جهادياش به روزهاي آغازين انقلاب و حتي پيش از آن برميگردد.
نویسنده : ع. م
![](http://javanonline.ir/files/fa/news/1395/7/14/268024_381.jpg)
فردا اولين سالگرد شهادت حاج حسين همداني است. سرداري كه سابقه جهادياش به روزهاي آغازين انقلاب و حتي پيش از آن برميگردد. صحبت از سردار همداني به اين سادگيها نيست و قاعدتاً بايد وجوه بسياري را شامل شود. ناسلامتي او عمري رزمنده بود و پرداختن به همه ابعاد زندگياش مثنوي بلند بالايي ميشود كه نوشتنش كار من و امثال من نيست. اما از آنجايي كه در مقام يك خبرنگار، چندين بار با حاج حسين همكلام شدم، شايد در اين مجال كوتاه بهتر باشد از خاطره شخصي خودم در برخورد با ايشان بنويسم.
يكبار با شهيد همداني در دفتركارش كه آن موقع فرمانده سپاه تهران بزرگ بود، گفتوگو ميكردم. موضوع مصاحبهمان هم در خصوص فتح خرمشهر و عمليات الي بيتالمقدس بود. حاج حسين داشت با اشتياق و البته با تسلط خاصي روند عمليات را توضيح ميداد. طوري كه محو حرفهايش شده بودم. مصاحبه هنوز به انتهايش نرسيده بود كه آقاي صبوريزاده از بچههاي آن موقع روابط عمومي سپاه تهران وارد اتاق شد و گفت وقت مصاحبه تمام است و از اينجا به بعد بايد آقاي كافي خبرنگار روزنامه خراسان با سردار گفتوگو كند!
چون براي مصاحبه با شهيد همداني از قبل هماهنگيهاي زيادي انجام داده بوديم ناخودآگاه عصباني شدم و با لحن تندي گفتم: «سردار ما از دو هفته پيش نامهنگاري كرديم و پيگير شديم، انصاف نيست گفتوگو به اين زودي تمام شود، حداقل يك ساعت وقت ميداديد.» براي يك آن سكوت اتاق را فرا گرفت. همين وقفه باعث شد به خودم بيايم و در دلم بگويم: «تو الان داري با اين لحن تند با سردار مملكت حرف ميزني؟ آن هم يكي از قديميترين و شناخته شدهترين فرماندهان سپاه كه صرفنظر از جايگاه زمينياش، از پيشكسوتان دفاع مقدس است و احترامش براي همه ما واجب» با اين فكر نگاهي به اطراف انداختم. صبوريزاده متعجب فقط نگاهم ميكرد، اما خود سردار هيچ تغييري در چهرهاش نمايان نشده بود. آمدم حرفم را جمع و جور كنم كه ديدم حاج حسين لبخند زد و با اشاره به صبوريزاده گفت: «هرچه فرياد داريد بر سر ايشان بزنيد. من بيتقصيرم. دوستان وقت و برنامه مصاحبهها را هماهنگ كردهاند، من فقط گفتوگو ميكنم حالا وقتش چقدر است آقاي صبوريزاده تعيين ميكنند.»
حسابي شرمنده شده بودم. ديگر حرفي نزدم و از دفترش خارج شدم. يادم است طي راه به اين موضوع فكر ميكردم كه تا حالا با خيلي از چهرهها و مسئولان گفتوگو كردهام، اما تواضع سردار يك چيز ديگري است. اين طور نبود كه زور بزند خوشاخلاق يا متواضع نشان بدهد، تواضع و مناعتطبع در ذاتش بود. شايد اگر من جاي همداني بودم، حداقل با يك تَشَر ساده، خبرنگار جواني كه زود از كوره در رفته بود را متوجه اشتباهش ميكردم، اما خب من كه جاي او نبودم؛ او حاج حسين همداني بود.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۱۴ مهر ۱۳۹۵ - ۱۹:۴۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 152]