واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها: وبسایت موسیقی ما: داود آزاد فقط خواننده، آهنگساز یا نوازنده نیست. باید تابلوهای نقاشیاش را ببینید؛ خانۀ کوچک و با صفایش را که پر است از آثار هنری... با اینکه سالها سرگرم برگزاری تور کنسرت و شرکت در کنفرانسهای علمی در اروپا و آمریکا است؛ اما بالاخره طلسم برگزاری کنسرت او در تهران شکسته و قرار است، پس از 10 سال کنسرت عرفانی خود را در تالار وحدت برگزار کند.
آقای آزاد! با اینکه شما در همۀ این سالها کنسرتهای مختلفی در دنیا و حتی در برخی از شهرستانها داشتید اما در تهران روی صحنه نرفتید. دلیل این دوری 10 ساله چه بود؟
نمیدانم. واقعا جور نمیشد.... شاید هم اصلاً قسمت نبود. 4 سال پیش هم برنامهای جدی برای اجرا در تهران داشتم اما باز هم جور نشد.
با توجه به اینکه پس از یک غیبت طولانی در تهران روی صحنه میروید، برای این اجرا چه رپرتواری در نظر دارید؟
در این اجرا گلچینی از بهترین آثارم را روی صحنه خواهم برد. مثل کارهای لیلینامه، چند قطعۀ آذری و البته چند کار جدید که در هیچ آلبومی نیست.
شما مدتها تور «مشق نام لیلی» را در چند کشور برگزار کردید اما این اثر با یک نام متفاوت یعنی «لیلینامه» در ایران منتشر شد. اگر اشتباه نکنم، شخص دیگری نام آلبوم شما را برای خودش ثبت کرد و به بازار فرستاد. درست است؟
بله. یک نفر دیگر این نام را ثبت و آلبوم «مشق نام لیلی» را منتشر کرد. جالب است که در آن آلبوم هیچ نامی از «لیلی» نیست. در حالی که بنده از سه سال پیش در همه جای دنیا با این نام، تور کنسرت داشتم.
کارهای شما در واقع معرف موسیقی عرفانی است که برآیندی از زندگی شخصی شما محسوب میشود. کمی راجع به این فضا و جان موسیقیتان بگویید.
ببینید. موسیقی به ذات خود عرفانی است و از آنجا که در حوزۀ انتزاعی قرار میگیرد، پس به همین دلیل هم عرفانی است. از طرفی نمیشود، گفت موسیقی عرفانی از موسیقی ایرانی جدا است. هر هنری در ذات خود ریشۀ عرفانی دارد. شما هر اثر هنری مثل یک تابلوی نقاشی هم که میبینید، از زمان و مکان جدا میشوید. این یک جریان عرفانی است که شما را از گذشته و آینده رها میکند و به لحظه میآورد. حالا من هم به عنوان هنرمند موسیقی عرفانی مطرح شدم. البته اشعاری که برای کارهایم انتخاب میکنم، همه حول محور «وحدت وجود» و اشعاری کاملاً عاشقانه است. اساس این موسیقی هم همان موسیقی سنتی است که بر اساس ردیف یا موسیقی مقامی هستند. موسیقی مقامی آذربایجان هم که در ژن من است و خیلی از آن الهام میگیرم. حالا من میآیم و روی بخشی از این عناصر سایهروشن میزنم. به زعم بنده موسیقی عرفانی پر از شعف و بدون خمودگی است. شاید مثلاً قطعهای را بشنوید که ظاهرش پر تحرک نباشد اما در واقع در جان موسیقی ایرانی شعف خاصی نهفته است.
شما این شعفی را که به گفتۀ خودتان در موسیقی ایرانی نهفته، چگونه به مخاطبتان منتقل میکنید؟
من از فاکتورهای تکنیکی، سازبندی، تلفیق سازها، ملودیپردازیها، استفاده از ساز دف و... بهره میبرم. البته گاهی هم این موضوع را در فرم خواندن دخیل میکنم. سعیام این است از کششهای خمود مرسوم در موسیقی امروز ایران که جدیداً خیلی استفاده میشود، دوری کنم. میخواهم این قلندری را که از آواز ایرانی فاصله گرفته به آن برگردانم.
به کششهای خمود مرسوم در آواز امروز اشاره کردید. منظور شما کدام نسل آوازخوانان است؟ نسل میانی؟
نسل میانی هم همین طور. این سبک به طور کلی در جوانان مرسوم شده است. اساتید قدیمی سالها تلاش کردند، بعضی مسائل تکنیکی را در آواز تغییر دهند یا از بین ببرند. آن وقت بعضیها آمدهاند و دوباره همانها را به موسیقی بازگرداندهاند. تحریرها بازاری شدهاند. تحریرهایی میزنند که آدم را در غم فرو میبرد. هنر که نباید ما را غمگین کند. باید ما را شاد کند و به «حال» بیاورد. مشکلات ما در همین چیزها است. اگر شما این ریزهکاریها را در موسیقی رعایت کنید، یعنی موسیقی عرفانی و هنر واقعی ارائه دادید.
این موسیقی که دربارۀ آن صحبت میکنیم، چقدر در دنیای امروز جواب میدهد؟ اصلاً مخاطب امروزی کشش شنیدن آن را دارد؟
مخاطب کشش دارد؛ اما نیاز به صبر است. ببینید، برای رسیدن به هر هنر اصیل و حقیقی سلسله مراتب وجود دارد. این سلسله مراتب سفری است که باید به آرامی طی شود. هر که سفر را آرام طی کرده، ماندگار هم شده است. این نسل جدید فقط در این راستا تلاش میکند که درمدت زمان کم، مخاطب زیاد جمع کند. این برای موسیقی ما سم است. فقط میخواهند زود معروف شوند و وقتی مخاطبشان مقطعی زیاد میشود، فکر میکنند یعنی موسیقیشان موفق است. خیلی وقتها شاید برای دیده شدن یک اثر هنری سالها زمان لازم باشد. «ونگوک» در زمان حیاتش حتی یک تابلو هم نفروخت. سالها پس از مرگش طول کشید تا آن طور که باید شنیده شود. نسل جدید برای شهرت عجله دارد و در کارهایش اثری از عشق نیست. عاشق که به دنبال شهرت و مسائل مادی نمیرود.
این نسل حتی در نوازندگی هم به شدت قائل به سرعت شدهاست. چیزی که در بین نوازندگان دهۀ 60 هم خیلی زیاد است. این سرعتزدن خوب است یا نه؟
شما در آثار گذشتگان مثل تار «آقاحسینقلی» و تار «نیداود» سرعتزدن را میبینید. با این تفاوت که تمام اساتید از این سرعت در خدمت احساس بهره میبردند. شما در تار «نیداود» احساس و تکنیک را با هم میبینید. متاسفانه در موسیقی امروز احساس ضعیف شده و همه «شو» میدهند.
ضعیف شدن مقولۀ «احساس» در موسیقی را چگونه میبینید؟
نمیشود دقیقاً این را گفت اما فضا طوری شده که همه فکر میکنند اگر سرعتیتر بزنند، یعنی استادترند. در حالی که جامعه سادگی را میطلبد نه سرعت را. جامعۀ امروز انقدر دچار پیچیدگی است که مردم با موسیقی خلوت و ساده بهتر ارتباط میگیرند. اصلاً موسیقی ایرانی نیازی به پیچیدگی ندارد؛ چون در ذات خودش به اندازۀ کافی پیچیده است. حالا شما هم پیچیدهترش کنید، فقط موسیقی شلوغ میشود.
ما این موضوع را در موسیقی خود شما میبینیم. موسیقی که در آن «منیت» نیست. اصلاً شما از شهرت گریزانید یا این سبک زندگیتان است؟ شما تا حدی هنرمند منزوی به نظر میرسید.
من منزوی نیستم اما به خاطر تفکرات و سبک زندگیام با سیستم جامعه پیش نمیروم. من سبک خودم را دارم. ساعت، موبایل و ماشین هم ندارم. ماشین مدل بالا علاقۀ من نیست. از طرفی موسیقی که من کار میکنم، اینطور میطلبد که دنبال شهرت نباشم. هنرمند فقط باید کارش را ارائه دهد. آدمها خودشان پیام را میگیرند، اصلاً نیازی به تبلیغ و نمایش نیست. آن که قرار باشد، موسیقی شما را بشنود و دریافت کند، جریان هستی او را به این سمت هدایت خواهد کرد. هر کسی سیر و سلوکی دارد. مخاطب که نیاز به تبلیغ ندارد.
پس چرا انقدر کم در جمع موزیسینها حاضر میشوید؟
حضور دارم اما خیلی کم. من از حاشیهها دوری میکنم. حاشیه همۀ انرژی موزیسین را میگیرد. هر چه هنرمند روح خود را از این موضوع مبرا کند، در خلاقیتش تاثیرگذارتر خواهد بود. نوع موسیقی من هم این فضا را میطلبد. موسیقی من رهایی میطلبد و نه در بند بودن. بارها گفتند، بروم دانشگاه تهران درس بدهم یا داور جشنواره باشم اما قبول نکردم؛ البته به جز یک مسابقه در تبریز. دوست ندارم کسی را داوری کنم. موسیقی که داور نمیخواهد.
شما همیشه ترجیح میدهید، آثارتان را خودتان بخوانید؟
صد در صد.
چرا؟
چون حسی که از کار میخواهم را فقط خودم میشناسم. انتقال حس اثرم به یک خوانندۀ دیگر برایم کار سختی است. من استاد آواز نداشتم و یک چیزهایی دارم که خاص خودم است. شعرهایی هم که انتخاب میکنم، بر مبنای باورم هستند. کار هم برای خواندن به من پیشنهاد میشود اما خودم هم کار کسی دیگر را نمیخوانم. من جای صدای خودم را میشناسم و میتوانم کار را برای صدای خودم طراحی کنم.
برگردیم به کنسرتی که قرار است، چند روز دیگر برگزار شود. مخاطب شما از 10 سال پیش خیلی عوض شده. فکر میکنید مواجهۀ شما با آنها پس از این همه دوری چگونه باشد؟
خوشبینم. من هم از 10 سال پیش عوض شدهام. در من هم تغییر ایجاد شده است.
این موضوع را هم در نظر دارید که مخاطب امروز خیلی توانایی شنیدن آواز را ندارد؟
بله. نیاز مخاطب امروزی را تا حدودی میشناسم. در این کنسرت فضای بی من و ما و معنوی بین من و مخاطب وجود خواهد داشت.
۲۱ شهريور ۱۳۹۵ - ۰۷:۵۷
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 61]