تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 23 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):به راستى حكمتى كه در قلب منافق جا مى‏گيرد، در سينه‏اش بى‏قرارى مى‏كند تا از آن بي...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815305119




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

دستفروش‌هایی که قهرمان المپیک شدند


واضح آرشیو وب فارسی:مهر: طنز مهرآباد؛
دستفروش‌هایی که قهرمان المپیک شدند

دستفروشی


شناسهٔ خبر: 3747063 - یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۹:۲۵
مجله مهر > مهرآباد

.jwplayer{ display: inline-block; } ده اقتصاددان کشور با نامه ای خطاب به شهردار و رئیس شورای شهر تهران نوشته اند و خواستار به رسمیت شناختن شغل دستفروشی شده اند. مهرآباد - علیرضا لبش: از شهردار سوال کرده اند که آیا بهتر نیست در ایران هم مثل هند، دستفروشی، رسمی و قانونی شود و عاملان شهرداری‌ به‌جای دعوا با دستفروش‌ها، با اخذ اجاره‌ بهایی جزئی، قانونی و شفاف، به همه داوطلبان فروش کالای ایرانی، در بازار روزهای موقت، محل کسب وکار اجاره دهند؟
بعد یک عده رفته اند تحقیق کرده اند که دستفروشی شغل کاذب اما پردرآمدی است و این وسط چند تا قهرمان تکواندو هم پیدا کرده اند که دستفروشی می کرده اند و ظاهرا درآمدش از رفتن به المپیک و مدال آوری هم بهتر بوده است.
چند نفر از مسئولان هم نامه نوشته اند که دستفروشی را شغل رسمی نکنید، چون کسبه ای که این وسط مالیات و اجاره و پول آب و برق می دهند، ضرر می کنند.  دهخدا در کتاب امثال و حکم لطیفه شیرینی دارد:
کریم خان تازه به تخت نشسته بود و درباریان یک به یک به حضورش می آمدند و خودشان و شغلشان را معرفی می کردند.
نوبت به بازیار رسید. کریم خان از شغل او پرسید. او گفت: «من بازهای شکارچی پرورش می دهم و با آن پرندگان دیگر را شکار می کنم.»
کریم خان پرسید: «با آن پرندگانی که شکار می شوند، چه می کنید؟»
گفت: «به بازها می دهیم تا بخورند و قوی شوند.»
کریم خان فکری کرد و گفت: «این وسط تو چه کاره ای؟ ولشان کن تا برای خودشان بگیرند و بخورند.» مرغ و تخم مرغ گران شد باز هم دهخدا در کتاب امثال و حکم لطیفه شیرینی دارد:
روزی حاکمی از دروازه شهر بیرون می رفت. یکی را دید که بزغاله ای خریده و با خود به شهر می برد. 
حاکم گفت: «این بزغاله را چند خریده ای؟»
مرد گفت: «خانه ای داشتم، فروختم و این بزغاله را خریدم.»
حاکم گفت: «چقدر احمقی! یک خانه فروخته ای و با پولش یک بزغاله خریده ای؟»
مرد جواب داد: «به لطف شما، سال بعد، همین خانه را به قیمت یک مرغ می خرم.» 
حالا کو تا قیمت مرغ به قیمت مسکن برسد. بروید خدا را شکر کنید که هنوز مرغ ارزان است.  چرا مدال های المپیک می پرند این شب ها به ساعت ریو برزیل می خوابیم و به ساعت نانوایی بربری سر کوچه بیدار می شویم اما آنقدر که انتظار داریم، مدال به دست نمی آوریم. ورزشکاران تلاش خودشان را می کنند، مربیان و مدیران زحمت خودشان را می کشند، خواننده ها و مجری های صدا و سیما پاقدمشان خوب است اما به قول وزیر ورزش امکانات ورزش ما همین است.
باز هم دهخدا زحمت کشیده و لطیفه ای در امثال و حکم آورده که حکایت ورزش ماست:  فرمانده ای سربازی را مواخذه و بازپرسی می کرد که چرا هنگام نزدیک شدن دشمن، توپ را شلیک نکرده است؟
سرباز گفت: «به هزار دلیل.»
فرمانده گفت: «دلایلت را بگو.»
سرباز گفت: «اولین دلیل اینکه باروت نداشتیم.»
فرمانده گفت: «بقیه را نگو.»









این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 26]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن