تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 11 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):توبه زيباست، ولى از جوان زيباتر .
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819870413




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

مظفر بقایی گفته بود تلافی حمله به خانه آیت‌الله کاشانی را بر سر مصدق در می‌آورم


واضح آرشیو وب فارسی:ایلنا: مسعود کوهستانی‌نژاد در گفت‌وگو ویژه بیست‌وهشتم مرداد با ایلنا مطرح کرد: مظفر بقایی گفته بود تلافی حمله به خانه آیت‌الله کاشانی را بر سر مصدق در می‌آورم
مظفر بقایی گفته بود تلافی حمله به خانه آیت‌الله کاشانی را بر سر مصدق در می‌آورم

اساسا دکتر مصدق ابزاری برای مقابله با وقایع روز 28 مرداد نداشت و توجیهی نیز برای مقابله با آنچه که کودتا خوانده می‌شود نداشت. مصدق می‌دانست اگر بخواهد با کمک نیروهای حزب توده مقابله‌ای با جریان داشته باشد مملکت دچار هرج و مرج می‌شود و به همین دلیل هیچ اقدامی برای مقابله با آنچه که کودتا خوانده می‌شود نکرد. نزدیک به شصت‌وسه سال از کودتای بیست‌وهشتم مرداد و سقوط دولت مصدق می‌گذرد و در تمام این سال‌ها آنچه در این روز گذشت و آنچه به منجر به وقوع این اتفاق شد؛ یکی از مهمترین بحث‌های جامعه ایرانی بوده است. شکی نیست با وجود هر آنچه که دکتر مصدق انجام داده یا از آن غفلت کرده، نام او در تاریخ ایران باقی می‌ماند. مسعود کوهستانی‌نژاد (پژوهشگر تاریخ) در گفت‌وگوی تفصیلی با ایلنا بی‌پرده و بدون تعصب به سوالاتی درباره اقدامات و عملکرد دکتر مصدق و همچنین آنچه که در بیست‌وهشتم مرداد 1332 گذشت، پاسخ داده است. مشروح این گفت‌وگو را در ذیل می‌خوانید: بیش از شصت‌وپنج از ملی شدن صنعت نفت در ایران می‌گذرد با این حال هنوز در منابع و اسناد سخنان ضد و نقیضی درباره نخستین پیشنهاد دهنده طرح ملی شدن آن عنوان می‌شود. ازجمله برخی می‌گویند خلیل ملکی و بعضی دکتر حسین فاطمی را طراح اولیه آن می‌نامند. نهایتا چه کسی این طرح را برای نخستین بار پیشنهاد داده است؟ کسی که مسئله ملی شدن صنعت نفت را برای اولین بار مطرح کرد مظفر پیروز بود مسئله تناقض نیست تاریخ یک علم است و مثل هر علم دیگری ممکن است طی سال‌ها به مدارک جدید برسد و بگوید که مثلاً تا الان درباره فلان موضوع این اسناد و مدارک به دست آمده و براساس آخرین مدارک این نتیجه‌گیری به دست می‌آید. ممکن است پنج سال بعد سند جدیدتری در این باره پیدا شود ولی این اصلاً به معنای تناقض نیست بلکه این اسناد و مدارک به نوعی همدیگر را تکمیل می‌کنند تا دید روشن‌تری از وقایع داشته باشیم. در علم فیزیک هم وقتی داده‌های جدید برای یک فرضیه می‌رسد دوباره آن را بررسی می‌کنند تا آخرین نتیجه را اعلام و ثبت کنند. در مورد تاریخ هم با توجه به اسناد و مدارک جدید برخی نظریه‌ها و تئوری‌ها اصلاح می‌شوند اما نفی نمی‌شوند. البته متاسفانه در ایران دید علمی درستی به تاریخ نداریم و معمولاً تاریخ را دست‌مایه‌ای می‌کنند برای رسیدن به عقاید سیاسی خود. در واقع درکشور ما به تاریخ مثل ادبیات نگاه می‌شود و بیش از  صد سال است که سیاسیونی که خودشان و اطرافیانشان سال‌های پیاپی در راس قدرت هستند؛ به نفع خود از آن بهره‌برداری می‌کنند. نکته اصلی و کلیدی اینکه مطرح‌کننده اصلی ملی شدن صنعت نفت نه خلیل ملکی بود و نه دکتر فاطمی. مدارک جدید که بنده پیدا کرده‌ام نشان می‌دهد کسی که مسئله ملی شدن صنعت نفت را برای اولین بار مطرح کرد مظفر پیروز بود و دکتر فاطمی نیز در سال 1329 و 1328 در سر مقاله‌های باختر امروز به این طرح پرداخت. خلیل ملکی هم در آن سال‌ها به نوعی این مسئله را مطرح می‌کرد ولی من به مدارک جدیدی رسیده‌ام که نشان می‌دهد چند سال قبل از این افراد مظفر پیروز طرح ملی شدن صنعت نفت را مطرح کرد و پیشنهاد تشکیل شرکت ملی نفت ایران را داد. پس درست است که آقای ملکی و فاطمی در سال‌های 28 و 29 به آن پرداختند ولی قبل از آن‌ها مظفر پیروز پیشنهاد این مسئله را داده بود. می‌توان گفت در ابتدا رضاشاه به دنبال دولتی کردن صنعت نفت بود آیا می‌توان گفت محمدرضاشاه هم چندان نسبت به ملی شدن نفت بی‌تمایل نبوده است؟ اول از اینکه از نظر من آن چیزی که امروزه با نام ملی شدن صنعت نفت یاد می‌شود یعنی قانون 29 اسفند 1329 در واقع دولتی شدن نفت است نه ملی شدن نفت. اگر قانون را بخوانیم همان ماده اول مشخص می‌کند که این طرح درستش دولتی شدن نفت است. بر همین اساس اگر معیار را این قانون بدانیم و براساس آن قضاوت کنیم می‌توان گفت در ابتدا رضاشاه به دنبال این موضوع بود. یعنی رضاشاه بود که می‌خواست طراحی بحث دولتی شدن نفت را دنبال کند. بعد از سال 1326 و 1327 نیز محمدرضا شاه به نوعی به این ایده کمک و تلاش کرد تا به افراد مختلفی که به دنبال به تصویب رسیدن قانون 29 اسفند و دولتی شدن صنعت نفت هستند، کمک کند و آخر نیز حامی این قانون ماند. پس یعنی نه تنها محمدرضا شاه بلکه رضاشاه نیز در اواخر سلطنت به دنبال اجرایی کردن قانونی برای دولتی کردن نفت بود. دکتر مصدق آنقدر آبرو داشت که احتیاج نداشته باشد که با به اصطلاح قهرمان‌بازی در راه قانون 29 اسفند خودش را نشان دهد.
28 Mordad-1332-a
دکتر مصدق با پیگیری فرآیند ملی شدن قصد داشت منافع ملی ایران را تامین کند یا خود را قهرمان معرفی کند؟ دکتر محمد مصدق یکی از رجال استخوان‌دار و قدیمی صالح و پاکدامن ایران بود. آنقدر آبرو داشت که احتیاج نداشته باشد که با به اصطلاح قهرمان‌بازی در راه قانون 29 اسفند خودش را نشان دهد و آبرویی برای خود به دست آورد. دکتر مصدق از زمان مشروطیت در سیاست حضور داشت و بعد ازمشروطیت دکتری خود را گرفت. در ساختار دولت ایران تلاش‌های خود را در سطوح معاون وزیر، وزیر، نماینده مجلس و نهایتاً نخست‌وزیر ادامه داد. در تمام این مراحل نیز در اقتضائات گوناگون تلاش‌های زیادی کرد و به همین دلیل یکی از رجال بزرگ ایرانی محسوب می‌شود و تنها بحث ملی شدن صنعت نفت نبود که بخواهد با توجه به آن خودی در عرصه سیاست نشان دهد. در نهایت دکتر مصدق نیز دولتمرد بود و می‌خواست کمکی باشد برای دولت در واقع خاستگاه اقدامات او خاستگاه دولت بود. نه یک خاستگاه انقلابی بنابراین او برای کمک به دولت طرح ملی شدن صنعت نفت را دنبال کرد. همان زمان هم در رابطه با نفت ایده‌ها و نظرهای مختلفی وجود داشت که یکی از آن‌ها همین طرحی بود که منجر به قانون بیست و نهم اسفند شد. پیگیری دکتر مصدق برای این موضوع از سال 1328 و با کمک گرفتن از افرادی مثل دکتر فاطمی و... برای تحقق این طرح بود درحالی‌که نظرات و ایده‌های دیگری نیز در آن سال وجود داشت. حزب توده می‌خواست با نزدیک شدن به دکتر مصدق به نهاد سلطنت حمله کند چرا احزاب سوسیالیست و ملی‌گرا دور مصدقِ لیبرالِ محافظه کار جمع شدند؟ واقعا رابطه مصدق با توده چه بوده است؟ چطور حزب توده‌ای که مدام به او فحاشی می‌کرد در سی تیر به نوعی به داد مصدق رسید؟ این رابطه چگونه دنبال شد؟ این رابطه براساس مقتضیات سیاست وقت شکل می‌گیرد. سیاست علم قدرت و رسیدن به قدرت است و در واقع کمک می‌کند تا افراد برای رسیدن به قدرت چگونه از حامیان خود استفاده کنند. اگر می‌بینیم در یک مقطع زمانی حزب توده با دکتر مصدق سر ناسازگاری می‌گذارد و در مقطعی دیگر از اواخر سال 1331 به بعد با او همراه می‌شود در چارچوب علم سیاست می‌توان آن را بررسی کرد. حزب توده تلاش می‌کرد تا با نزدیک شدن به دکتر مصدق به نوعی به نهاد سلطنت و جناح‌های موافق سلطنت حمله کند و ضمناً جناح‌های مخالف خودش را هم سرکوب کند. این یعنی حزب توده می‌خواست با استفاده از دولت، مقام دکترمصدق و وجه عمومی نخست‌وزیر به اهداف خود برسد و این حرکت تماماً در چارچوب علم سیاست تعریف می‌شود. حداکثر 2هزار نفر از منطقه و ناحیه 10 تهران به عنوان اوباش و مخالفان دکتر مصدق گردهم جمع می‌شوند و به سمت تهران می آیند که آن زمان 900 هزار نفر جمعیت داشت و در کمترین رقم هواداران حزب توده حداقل 30 هزار نفر بودند. هواداران دکتر مصدق نیز نزدیک به 20 تا 25 هزار نفر بودند. چطور می‌شود که 2 تا 3 هزار نفر روز 28 مرداد به خانه دکتر مصدق حمله کنند و این افراد هیچ واکنشی نداشته باشند؟ حزب توده می‌گوید به واسطه مریم فیروز؛ دختردایی مصدق و زن نورالدین کیانوری دبیر حزب توده وقوع کودتا را به مصدق اطلاع داده است با این وجود چرا مصدق برای مقابله با این واقعه منفعلانه عمل کرد؟ 28 مرداد داستان بسیار عجیبی دارد اول اینکه شخصی بیاید به نخست وزیر بگوید که فردا صبح علیه شما کودتا انجام می‌شود یک قران به درد کسی نمی‌خورد. یعنی نمی‌توان عکس‌العمل مناسبی در آن مدت انجام داد. ثانیاً اتفاقاتی مثل کودتا مسئله‌ای نیست که بدون بسترسازی و زمینه در مدتی دستکم چندین ماهه به اجرا برسد و ما فقط در روز آخر خروجی طرح را ببینیم پس مقابله با آن هم باید از مدت‌ها قبل و با شروع زمزمه تحرکات آغاز می‌شد تا بتوانند مقابله درستی در روز بیست و هشتم داشته باشند. البته همین‌جا تذکر بدهم که بنده وقایع روز 28 مرداد را به هیچ وجه کودتا نمی‌دانم و ترجیح می‌دهم از آن با همین عنوان «وقایع روز 28 مرداد» نام ببرم. کودتا یک مفهوم حقوقی و عملکرد خاص دارد که در وقایع 28 مرداد تحقق پیدا نکرد. 65 سال است عکس‌های اول شهریور را نیز به نام کودتای 28 مرداد منتشر می‌کنند و به خورد مردم می‌دهند یا می‌گویند شعبان جعفری در کودتا سهم اساسی داشته درحالیکه او تا ساعت 4 عصر 28 مرداد در زندان بود. حزب توده ادعا می‌کند که وقوع این اتفاقات را به دکتر مصدق اطلاع دادیم خب این خبر را که دیگران هم به ایشان داده بودند؛ مثلاً دکتر سالمی می‌گوید من شب 28 مرداد منزل آقای مصدق رفتم و کودتای فردا را خبر دادم ولی خب بازهم که چی در روز کودتا شما چه کردید و چه اقداماتی صورت دادید؟ حداکثر 2هزار نفر از منطقه و ناحیه 10 تهران به عنوان اوباش و مخالفان دکتر مصدق گرد هم جمع می‌شوند و به سمت تهران می‌آیند که آن زمان 900 هزار نفر جمعیت داشت و در کمترین رقم هواداران حزب توده حداقل 30 هزار نفر بودند. هواداران دکتر مصدق نیز نزدیک به 20 تا 25 هزار نفر بودند. چطور می‌شود که 2 تا 3 هزار نفر روز 28 مرداد به خانه دکتر مصدق حمله کنند و این افراد هیچ واکنشی نداشته باشند؟ صرف خبر دادن که مهم نیست اینکه شما در روز حادثه برای جلوگیری از وقوع آن چه کمکی می‌کنی مهم است. آیا این کار را کردند یا خیر. اینکه دکتر مصدق چه اقداماتی بعد از رسیدن خبر انجام داده و آیا منفعل بوده یا خیر در حال حاضر مهم نیست واقعاً مهم این است که این گروه‌هایی که ادعای هشدار به دکتر را می‌دهند برای جلوگیری از این اتفاقات چه کردند؟
nf00207213-1
حتی براساس داده‌ها می‌توان پراکندگی حوزه‌های طرفداران این افراد را به راحتی به دست آورد و اگر در همین حوزه‌ها حداقل نفری پنج نفر برای حمایت از دکتر مصدق به خیابان‌ها می‌آوردند تعدادی بشکه و مانع در خیابان‌ها رها می‌کردند راه کسانی که برای تخریب خانه دکتر مصدق می‌رفتند صعب‌العبور می‌شد یا نه؟ پس این اطلاع دادن نافی مسئولیتی که باید انجام می‌دادند؛ نمی‌شود و بیشتر یکسری بهانه‌گیری سیاسی به نظر می‌رسد که حتی برای کم نیاوردن جلوی یکدیگر عنوان می‌کنند. خیلی‌ها دیگر هم بودند که کمی بعد این ادعا را مطرح کردند ولی وقتی از آنها می‌پرسیدیم خب در روز واقعه چه کار می‌کردید؛ می‌گویند ما در زیرزمین فلان خانه تخت‌نرد بازی می‌کردیم. شما که به ادعای خودتان می‌دانستید کودتا قرار است اتفاق بیفتد چگونه می‌شود که هیچ اقدامی انجام نمی‌دهید. از همه مهم‌تر توهم کودتا از یک سال و نیم پیش در جامعه ایران شیپورش زده می‌شود و مدام خبرهایی شنیده می‌شد که امروز، فردا کودتا می‌شود. مدارکی داریم که به مدت یک سال بیشتر هر اتفاق یا درگیری مسلحانه‌ای که در کشور اتفاق می‌افتد سریعاً ذهن افکار عمومی به سمت وقوع کودتا پیش می‌رود. توهم کودتا بیشتر از یک سال و نیم در جامعه وجود داشت و اینکه مثلا روز قبل از 28 مرداد خانم مریم فیروز یا دیگران وقوع این حادثه را به دکتر مصدق اطلاع داده چندان مهم نیست. آیا تکرار توهم کودتا در این مدت برای از بردن حساسیت افکار عمومی و به اصطلاح لوث کردن ماجرا نبود؟ برای لوث کردن نبود بسیاری از همین افراد که مدام توهم کودتا را تکرار می‌کردند بعدها همین‌ها بودند که می‌گویند ما خبر کودتا را دادیم. به نظر می‌رسد بیشتر ترویج توهم کودتا برای این بود که جو متشنجی در جامعه به وجود بیاید و آنها در بلبشوی به وجود آمده اهداف خود را پیش ببرند. ببنید وقتی من فریاد بزنم دزد دزد به خودم این حق را می‌دهم که چوبی یا تفنگی دست بگیرم و به اصطلاح برای دفاع از خود استفاده کنم. ولی اگر همه شرایط عادی باشد مسلما چنین حقی ندارند پس توهم کودتا بیشتر از یک سال و نیم در جامعه وجود داشت و اینکه مثلا روز قبل از 28 مرداد خانم مریم فیروز یا دیگران وقوع این حادثه را به دکتر مصدق اطلاع داده چندان مهم نیست. مساله دیگر اینکه اساسا دکتر مصدق ابزاری برای مقابله با وقایع روز 28 مرداد نداشت و توجیهی نیز برای مقابله با آنچه که کودتا خوانده می‌شود؛ نداشت. براساس متمم قانون اساسی مشروطیت زمانی که مجلس منحل شده باشد یا مجلس نداشته باشیم؛ شاه این اختیار را داشت که نخست وزیر را برکنار کند و خود دکتر مصدق بهتر از هر کس دیگری می‌دانست که از زمان مشروطیت به بعد شاهان ایران بارها از این امکان استفاده کردند مثلا در زمان جنگ جهانی اول به دلیل اینکه مجلسی بر سر کار نبود شاه شخصا نخست وزیر را عزل و نصب می‌کرد. احمدشاه وثوق‌الدوله را با اتکا به همین متمم از کار برکنار کرد. سیدضیاءالدین طباطبایی نیز به همین راحتی و تنها با همین روش عزل شد. پس خود دکتر مصدق هم می‌دانست حکمی که شاه برای عزل او داده از نظر قانونی درست است. دوم اینکه نیرویی هم برای مقابله نداشت نهایتا اگر هم نیرویی بود و برای جلوگیری از وقوع حوادث 28 مرداد به کار می‌گرفت؛ استفاده آن را چه کسی می‌برد؟ دقیقا حزب توده استفاده این مساله را می‌برد. آیا دکتر مصدق می‌توانست اجازه بدهد برای در رأس قدرت ماندن خودش استفاده اصلی از وقایع 28 مرداد را حزب توده ببرد؟ مسلما اگر چنین کاری را می‌کرد بخش اصلی نیروهای مذهبی هوادار خود را از دست می‌داد و جمعیت مذهبی جامعه مقابل ایشان قرار می‌گرفت. از 25 مرداد تا 27 مرداد تمام خیابان‌های تهران در قرق هواداران حزب توده بود این شاید برای تهران و دکتر مصدق خوب می‌بود ولی در صورت تحقق؛ واکنش‌های منفی بسیاری را به دنبال داشت و مملکت به هرج و مرج می‌رفت. پس دکتر مصدق برای مقابله با وقایع 28 مرداد نه ابزار داشت نه توجیه و دید اگر بخواهد با کمک نیروهای حزب توده مقابله‌ای با جریان داشته باشد مملکت دچار هرج و مرج می‌شود و به همین دلیل هیچ اقدامی برای مقابله با آنچه که کودتا خوانده می‌شود؛ نکرد. در عوض در طرف مقابل یک حربه تبلیغاتی برایش به وجود آمد که حتی توپ و تانک در اختیار داشت.
149592_909
در جریان وقایع 28 مرداد از میان کسانی که به خانه دکتر مصدق حمله کردند 44 نفر کشته شدند و از مدافعین آقای مصدق 2 نفر جالب است بدانید که در جریان وقایع 28 مرداد از میان کسانی که به خانه دکتر مصدق حمله کردند 44 نفر کشته شدند و از مدافعین آقای مصدق 2 نفر. این چه کودتایی است که از کودتاچیان 44 نفر کشته می‌شود و از طرف مقابل تنها 2 نفر. حامیان دکتر مصدق که در طبل نادانی می‌کوبند هیچ توجهی به این اعداد و ارقام ندارند و اعلام می‌کنند که با توپ و تانک به خانه ما حمله کردند. اصلا در روز 28 مرداد توپ و تانکی در خیابان نبود و آن تصاویر و عکس‌هایی که از حضور توپ و تانک در خیابان می‌بینید مربوط به 31 مرداد و اول شهریور است که تیپ کرمانشاه به فرماندهی تیمور بختیار به تهران رسید. آن هم نه برای مقابله با دکتر مصدق بلکه برای جلوگیری از تحرکی که از جانب توده‌ای‌ها احتمالش را می‌دادند. مظفر بقایی گفته بود تلافی حمله به خانه آیت‌الله کاشانی را بر سر مصدق در می‌آورم این اعداد و ارقام چه معنایی دارند؟ معنی‌ای که می‌توان از آمار و ارقام کشته‌های روز 28 مرداد گرفت این است که بسیاری از آنها که در وقوع حوادث 28 مرداد شرکت داشتند مردمی بودند که از سوی مخالفان و جداشدگان از دکتر مصدق (مظفر بقایی، آیت الله کاشانی و ...) فراخوانده شده بودند. البته بخشی از این افراد نیز واقعا اراذل و اوباش بودند. من شخصا فردی را می‌توانم معرفی کنم که خودش صراحتا می‌گوید ما خودمان از چهارراه مولوی عده‌ای را جمع کردیم و به سمت خانه دکتر مصدق رفتیم. بعد از اینکه دکتر مصدق خانه را ترک کرد و مدافعان ایشان نیز از آنجا رفتند این عده از روی عصبانیت با چوب و چماق خانه را خراب کردند. در واقع این 2 ، 3 هزار نفری که در وقایع 28 مرداد حضور داشتند عموما مردم عادی بودند که بخشی از آنها از منطقه 10 تهران عده‌ای دیگر از هواداران دکتر بقایی و ... بودند. حتی اسنادی هست که دکتر بقایی صراحتا زمانی گفته بود من تلافی حمله به خانه آیت‌الله کاشانی را بر سر مصدق در می‌آورم. نیرویی که بافت دولت دکتر مصدق را تشکیل داد جبهه ملی بود جبهه ملی هم یک ترکیب نامتجانسی از نیروها و مطبوعات مختلف بود و در حین مسیر عده‌ای که در طی زمان به خواسته و اهداف خود نرسیدند و دغدغه‌هایشان چه به حق و چه ناحق جواب داده نشد راه جدایی را در پیش گرفتند. حزب زحمتکشان و مظفر بقایی چرا از مصدق جدا شدند و علیه او اقداماتی صورت دادند؟ بحث جدایی مظفر بقایی و دکتر مصدق در نحوه و شاکله شکل‌گیری دولت آقای مصدق باید جستجو شود نیرویی که بافت دولت دکتر مصدق را تشکیل داد؛ جبهه ملی بود. جبهه ملی هم یک ترکیب نامتجانس از نیروها و مطبوعات مختلف بود و در حین مسیر عده‌ای که در طی زمان به خواسته و اهداف خود نرسیدند و دغدغه‌هایشان چه به حق و چه ناحق جواب داده نشد؛ راه جدایی را در پیش گرفتند. بافت و ساختار سیاسی ایران هم در آن زمان اقتضای چنین جدایی‌هایی را داشت. قوام‌السلطنه بود که در سال‌های 1324 تا 1326 حزب دموکراتیک ایران را تشکیل داد و افرادی مثل حسین مکی، مظفر بقایی و ... را تربیت کرد. سال 26 به اشاره دربار و با حمایت دربار اولین کسانی که قوام‌السطنه حمله کردند همین‌ها بودند یعنی این اتفاقات در بافت سیاسی غیرعقلانی و قبیله‌ای ایران زمینه‌های قبلی داشت. وقتی طرفداران آقای مصدق رعایت حرمت یک مجتهد و کسی که در پیروزی دولت ایشان نقش مهمی را داشته نکردند و سخنرانی آیت الله کاشانی را در منزل خودش به هم زدند؛ چه توقعی می‌توان بابت حمایت از دکتر مصدق برای آیت الله کاشانی متصور بود برخی می‌گویند بعد از کودتا آیت‌الله کاشانی و آیت‌الله بروجردی پیام تبریک فرستادند و آیت‌الله زنجانی و طالقانی تا آخر با دولت مصدق بود؟ باید بین  آیت‌الله بروجردی و دیگر روحانیون تفاوت قائل شد. آیت الله بروجردی آن زمان مرجع عام شیعه بود که اگر بر کاری نظر می‌داد تمامی حوزه‌ها و علما و مجتهدین نیز آن را پیگیری می‌کردند. یعنی نمی‌توان آیت الله بروجردی را در کنار آقای زنجانی بگذاریم. آقای زنجانی در حد حجت الاسلامی بودند که نهایتا در همان زنجان علیا او را قبول داشتند یا چهار نفر دیگر در جبهه ملی آن هم به دلیل مسایل سیاسی او را مورد احترام قرار می‌دادند. چنین تحلیل‌هایی و قرار دادن این افراد کنار هم باعث می‌شود که توازن سیاسی قوای مختلف آن زمان را نشناسیم و مورد بررسی قرار ندهیم. وقتی از آیت الله بروجردی صحبت می‌کنیم در واقع از کل دستگاه مذهبی آن زمان صحبت می‌کنیم حتی آیت الله کاشانی نیز با اینکه خودم هم به ایشان ارادت خاصی دارم باز در محدوده بسیار کوچکتری مورد قبول عام بود. پس اینکه زمانی که شاه برگشت آیت الله بروجردی پیام تبریک داد یا دست کم با سقوطش از وقوع کودتا و بازگشت شاه استقبال کرد؛ کاملا درست است و اساسا از اواسط سال 31 آیت الله بروجردی با دولت دکتر مصدق زاویه پیدا کرد و حتی شنیده می‌شد که تهدید کرده با ادامه روند اقدامات دکتر مصدق از کشور خارج می‌شود این یعنی درگیری خیلی به نقطه خطرناکی رسیده بود و ربطی به کودتای وقایع 28 مرداد ندارد. آیت الله کاشانی هم یکی از نقاط قوت رسیدن دکتر مصدق به قدرت و پیگیری اقدامات دولتی کردن نفت بود. اما از مهر 1331 و به ویژه بعد از کسب اختیارات دکتر مصدق به او معترض شد. متاسفانه این اعتراضات نیز به جای اینکه پاسخ معقول و درستی داشته باشد از طرف مطبوعات طرفدار دکتر مصدق و همین‌طور مطبوعات چپ به شدت و با زشت‌ترین شکل ممکن پاسخ داده شد. در 11 مرداد 1332 یعنی 17 ، 18 روز قبل از 28 مرداد به منزل آیت الله کاشانی حمله کردند و در حال تخریب خانه بودند وقتی طرفداران آقای مصدق رعایت حرمت یک مجتهد و کسی که در پیروزی دولت ایشان نقش مهمی را داشته نکردند و سخنرانی آیت الله کاشانی را در منزل خودش به هم زدند چه توقعی می‌توان بابت حمایت از دکتر مصدق برای آیت الله کاشانی متصور بود. در اینکه دکتر مصدق  یک رجل سیاسی بزرگ و پاکدامن بود شکی نیست اما نمی‌بایست و نباید با بالا بردن و بت ساختن از ایشان برخی اشتباهات او را ندید. کسانی که دکتر مصدق را به چشم یک خدا نگاه می‌کنند و حتی برای او عاشورا تاسوعای مرداد می‌گیرند بیمار هستند و متاسفانه تبلیغات بیمارگونه در همه زمینه‌ها در کشور ما وجود دارد. این چنین برخوردهایی آنچنان مسخره و سیاسی است که باور کنید حتی روح خود دکتر مصدق را در آن دنیا می‌‌لرزاند. در شرایط فعلی دکتر مصدق بهانه‌ای شده تا برای توجیه حرکات و اقدامات خود مثلا علیه آمریکا یا به نفع آمریکا از ایشان مایه بگذارند. مساله اصلی اینجاست که از سال 32 جامعه ایران از هم فروپاشیده بود و چه با وقایع 28 مرداد و چه بدون وقایع 28 تاثیر منفی این فروپاشیدگی را باید مدنظر داشته باشیم. دکتر مصدق در نهایت یک دولتمرد بود یک دولتمرد مصلح ولی خلیل ملکی دولتمرد نبود و آدمی بود که ادعای انقلابی‌گری می‌کرد ممکن است چنین اندیشه‌هایی در برخی موارد به هم برسند اما در درون آنقدر فاصله دارند که نهایتا از هم جدا می‌شوند همراهانی مثل خلیل ملکی، دکتر فاطمی و ... چقدر روی آرای دکتر مصدق اثر داشتند؟ صددرصد نزدیکان و همراهانی مثل خلیل ملکی و دکتر فاطمی در آ‌را و نظرات دکتر مصدق شریک و دخیل می‌شدند اما اولا خود دکتر مصدق شخصیتی داشت که قدرتمند بود و پای حرفی که می‌زد؛ می‌ایستاد و شوخی بر سر اعتقادات خود نداشت. دکتر فاطمی مدیریت اتاق تبلیغات دکتر مصدق را برعهده داشت. از سال 1328 به بعد شاهد جهت دادن مطبوعات و دادن خوراک فکری به افکار عمومی بودیم. این کار هم بسیار با کیفیت و اصولی‌ انجام می‌شد و دکتر فاطمی مدیریت این بخش را بر عهده داشت. در واقع میزان تاثیر آرا و نظرات نزدیکان بر دکتر مصدق در حد مشورت بود که مثلا با انگلیسی‌ها چگونه مذاکره کنیم که‌ آن هم خود دکتر مصدق بهتر از هر کسی بر شرایط مسلط بود. خلیل ملکی اما بحث پیچیده‌تری دارد و او آدمی بود تئوریسین و متفکر با اندیشه‌هایی مشخص و خاص خودش به دلیل ویژگی‌های خاصی که اندیشه‌های ملکی داشت دکتر مصدق چندان پیگیر کارهای او نبود. شاید حرف‌های خلیل ملکی را می‌شنید اما دکتر مصدق نهایتا کار خودش را می‌کرد. دکتر مصدق در نهایت یک دولتمرد بود. یک دولتمرد مصلح ولی خلیل ملکی دولتمرد نبود و آدمی بود که ادعای انقلابی‌گری می‌کرد. ممکن است چنین اندیشه‌هایی در برخی موارد به هم برسند اما در درون آنقدر فاصله دارند که نهایتا از هم جدا می‌شوند. بعد از تیر 1331 درگیری‌های جناحی آنقدر شدید شد که اخلاق ، حرمت و ادب در مطبوعات ایران از بین رفت و زیر پا گذاشته شد. متاسفانه این اتفاق نیز هم از جانب مطبوعات مخالف دکتر مصدق می‌افتاد و هم از جانب مطبوعات طرفدار دکتر مصدق معروف است که آزادترین دوره ایران معاصر از نظر آزادی بیان و رسانه دوره دکتر مصدق است، این ادعا را درست می‌دانید؟ با این حال جریده‌هایی مثل به سوی آینده که توقیف می‌شدند را چه شخص یا نهادی توقیف می‌کرده است؟ مطبوعات در دوره دکتر مصدق در واقع تداوم مطبوعات سال 1321 بودند و با وضعیت خارق‌العاده روبرو نیستیم. با این وجود مثلا در سال 1322 روزنامه باختر امروز فحاشی‌هایی به شخص نخست‌وزیر می‌کند و روزنامه‌های دیگر نیز کاریکاتورهایی علیه او می‌کشند که در کشور ما بی‌سابقه بوده. به همین دلیل است که این دوره (1321 تا 1334) را دوره آزادی مطبوعات می‌دانند اما این دوره نیز فراز و فرودهای خاص خودش را دارد و تماما روی یک خط حرکت نمی‌کند نهایتا نیز از 28 مرداد به بعد ریزش آزادی‌های مطبوعات شروع می‌شود. نکته دیگر اینکه به دلیل اینکه در دوره دکتر مصدق چنین شرایطی بر مطبوعات حاکم بوده تضارب آرا نیز به شدت بالا می‌رود و به تدریج هر چه از دوره دکتر مصدق بیشتر می‌گذشت اختلاف‌های درونی بین جناح‌های زمان دکتر مصدق بیشتر می‌شد و این امر به راحتی در مطبوعات منعکس می‌شد. در واقع مطبوعات هم خودشان به این اختلافات دامن می‌زدند و هم خودشان آیینه‌ای بودند از این اختلافات. اصولا بازه زمانی مطبوعات در دوره مصدق را بهتر است در دو بازه زمانی قبل از تیر 1331 و بعد از تیر 1331 بررسی کنیم. در دوره اول نسبتا درگیری‌های مطبوعاتی کمتر بود و توقیف نشریات بیشتر شامل حال مطبوعات چپگرا می‌شد مثل همین به سوی آینده. در دوره دوم و بعد از تیر 1331 درگیری‌های جناحی آنقدر شدید شد که اخلاق، حرمت و ادب در مطبوعات ایران از بین رفت و زیر پا گذاشته شد. متاسفانه این اتفاق نیز هم از جانب مطبوعات مخالف دکتر مصدق می‌افتاد و هم از جانب مطبوعات طرفدار دکتر مصدق. همه اینها نهایتا کمک کرد به بروز یک هرچ و مرج فکری، اخلاقی و اجتماعی و در نهایت سیاسی در کشور. این جو مسموم مطبوعاتی بر اتفاق کودتای بیست‌وهشتم مرداد و اتفاقات آن روز بی‌تاثیر نبوده است... قطعا هم این هرج و مرج به وجود آمده در جامعه که 98 درصد مطبوعات در آن دخیل بودند در وقوع حوادث روز 28 مرداد بی‌تاثیر نبوده است. حتی می‌توان گفت تاثیر منفی این جو تا دهه‌های بعد و حتی امروز نیز دیده می‌شود. مشخصا می‌توان گفت رفتار مطبوعات یک سری مبانی مشخص قانونی دارد که درست یا غلط نشریه باید براساس آن زیر چاپ برود. آقای مصدق یک دولتمرد بود و براساس وظایف باید قوانین را اجرا می‌کرد توقیف نشریاتی مثل به سوی آینده و نوید نیز به واسطه قانون و از طریق دادستانی صورت می‌گرفت در واقع تنها در دوره دکتر مصدق بود که بعد از عصر مشروطیت دو لایحه قانونی مشخص در مورد مطبوعات به تصویب رسید و براساس بندهای این قانونی توقیفاتی که ذکر شد اجرا می‌شد. البته قبل از آن هم یک سری قوانین در چارچوب کلی در مورد مطبوعات وجود داشت که این نشریات براساس آنها توقیف می‌شدند هرچند به سوی آینده اصلا نیازی به توقیف داشت و خودش انتشارش را ادامه می‌داد. یکی از بزرگترین معضلاتی که آن زمان در مورد حقوق کارگری داشتیم پذیرش کنوانسیون اول ILO در ایران بود. تصویب این قانون از سال 1327 در مجاری قانونی کشور ما به مشکل برخورده بود. حتی بعد از اخطار ILO و وقتی مجلس از روی ناچاری پیوستن به این کنوانسیون را تصویب کرد اقدامات مرتبط با آن تنها در حد حرف باقی ماند و تقریباً هیچ اقدام عملی صورت نگرفت روز اول ماه مه به عنوان روز جهانی طبقه کارگر و اعلام همبستگی این طبقه در سراسر جهان نامیده شده. از آن زمان تاکنون در این روز نمایشی پرشکوه از همبستگی کارگران و زحمتکشان در سراسر جهان برپا می‌شود اما در کشور ما درنتیجه نظام‌های دیکتاتوری هرگز این اتفاق نیفتاده بود به استثنای دوران حکومت دکتر محمد مصدق و در سایه آزادی‌های دموکراتیک تأمین شده در این دوران. رابطه مصدق با کارگران چه شالوده‌ای داشت آیا نتیجه نزدیکی حزب توده در علاقه مصدق به کارگران بود؟ تظاهرات اول ماه می و روز جهانی کارگر معمولاً از سال 1321 به بعد در سراسر ایران انجام می‌شد و حتی سال‌های 1324 و 1325 این تظاهرات از نظر شکوه و تعداد حاضرین غوغا کرد. در دوره دکتر مصدق هم این تظاهرات برگزار می‌شد و بیشتر به خاطر این بود که اول ماه می یک روز جهانی به‌شمار می‌آمد و تمام دنیا بزرگداشت می‌گرفت. در مورد ارتباط حزب توده و علاقه مصدق به موضوعات کارگری نیز باید تاکید کرد که آن زمان فعالیت‌های چپ در ایران در محور فعالیت‌های کارگری متمرکز نبود و بیشتر اولویت حزب توده بحث‌های سیاسی بود نه بحث‌های کارگری. یکی از بزرگترین معضلاتی که آن زمان در مورد حقوق کارگری داشتیم پذیرش کنوانسیون اول ILO در ایران بود. تصویب این قانون از سال 1327 در مجاری قانونی کشور ما به مشکل برخورده بود. حتی بعد از اخطار ILO و وقتی مجلس از روی ناچاری پیوستن به این کنوانسیون را تصویب کرد اقدامات مرتبط با آن تنها در حد حرف باقی ماند و تقریباً هیچ اقدام عملی صورت نگرفت. دولت دکتر مصدق هیچ اصراری بر اجرایی شدن این مصوبه نداشت و به هر دلیلی این قانون را که مجلس هم آن را مصوب کرده بود به آیین‌نامه اجرایی تبدیل نکرد. در واقع دکتر مصدق چندان اقداماتی در خصوص مباحث حقوق کارگری نداشته‌اند و حتی بحث صندوق حمایت کارگری نیز عیناً قانونی بوده که از سال‌ 1323 گذشته تکرار شده است. در نتیجه می‌توان گفت اشکال اساسی که به حزب توده وارد است و شاید به دلیل آن مداوم اصطلاح کودتا را به کارمی‌گیرند پوشاندن نقص باشد که دولت دکتر مصدق درباره حقوق اساسی کارگری اقداماتی صورت نداده است. به نظر من حتی موضع حزب توده در قبال کنوانسیون ILO مشخص نبود و تنها به دلایل سیاسی و استفاده از قدرت دولت به آقای مصدق نزدیک شده بود. البته در مورد اینکه دکتر مصدق در ذهن خود اقداماتی برای احقاق حقوق کارگران طراحی کرده بودند یا نه اطلاعی ندارم ولی آنچه که مشخص است اقدام روشن و مشخصی در این حوزه نمی‌بینیم. دکتر مصدق در پیامی که در این روز به مناسبت عید کارگران جشن گرفته شد در پیامی اینگونه گفت: در یک حکومت ملی و ضامن آزادی‌های قانونی است که آنان مثل هر نیرو و مؤلفه اجتماعی دیگر می‌توانند آزادانه سندیکاها و اتحادیه‌های خود را ایجاد کرده با دیگر نیروهای جامعه برای استیفای بهتر حقوق خود بکوشند. آیا مصدق برای پیاده کردن این تئوری خود برنامه‌ای هم در دست داشت؟ اولاً آنچه که در پیام دکتر مصدق به راهپیمایی روز کارگر آماده از سال 1300 در ایران اجرا می‌شد و هر دولت دیگری نیز بود غیر از این می‌گفت با واکنش منفی روبرو می‌شد. در واقع آنچه که بیان شده هیچ نکته خارق‌العاده‌ای نبوده و صرفاً براساس تعهدات بین‌المللی انجام می‌شده. در ثانی ازسال 1321 سندیکاهای کارگری متعددی در کارخانه‌های سراسر کشور اعلام وجود کردند. پس دیگر نمی‌شد مخالفتی با این رویه داشت. مهم این است که برای تحقق موضوعات کارگری چه عملی انجام شد. همانطور که اشاره شد آیین‌نامه‌های مرتبط با پیوستن ایران به کنوانسیون اول ILO در دولت مصدق هم اجرایی نشد و تا سال 1336 طول کشید البته به نظر می‌رسد این مسئله به خود دکتر مصدق یا دولت او برنمی گردد و اساساً دولت در ایران با چنین مباحثی بیگانه و مخالف بود. مصوبه مجلس نیز بین اجرا شدن آیین‌نامه هیچ ارزشی ندارد. یعنی هرچقدر هم در بیانیه‌ها از حقوق کارگران صحبت کنیم وقتی اقدامات عملی این چنینی صورت نمی گیرد نقطه مثبتی در کارنامه به حساب نمی‌آید. این از جمله مباحثی است که تاکنون مورد ارزیابی قرار نگرفته و به نظرم باید به آن توجه شود. از آنجا که دولت ملی دکتر مصدق به اتکای قاطبه مردم به ویژه زحمتکشان و رنجبران سراسر کشور و به خاطر دفاع از منافع آنان دربرابر استعمار دولت انگلیس زمام امور را در دست گرفت اما همزمان با ملی شدن صنعت نفت؛ گزارش‌هایی درباره شرکت‌هایی است که از کارگران سوءاستفاده کرده و فشارهای مالی را به آنها تشدید می‌کردند. آیا این فرآیند در آغاز ملی شدن صنعت نفت امری طبیعی و اجتناب‌ناپذیر بود یا این دوره اصولا ربطی به حضور مصدق در صدر مدیران اجرایی کشور نداشت؟ مجدد تاکید می‌کنم که چیزی به اسم ملی شدن صنعت نفت نداریم و در واقع قانون مصوب بیست و نهم اسفند دولتی شدن نفت است. در واقع مسئله همین جاست که چرا بعد از تصویب این قانون که مردم آن را به نام ملی شدن صنعت نفت می‌شناسند هیچ توجهی به قشر ضعیف و کارگر جامعه نشد. کارگران کارخانه‌ها و کارگاه‌های مختلف کشور و حتی پالایشگاه‌ها بعد از این ماجرا با سختی های زیادی مواجه شدند. البته نهایتاً باید توجه داشته باشیم که آقای مصدق یک دولتمرد بود یعنی باید در چارچوب لوایح و قانون کشور و با همان افرادی که در سمت‌های مختلف مشغول کار هستند اقدامات خود را صورت دهد. پس مشخص است با این کادر و قانون کاری پیش‌ نمی‌رفت چرا که اگر آنها تمایل به کاری داشتند که وضع کشور چنین نبود. فاجعه اجتماعی آنجاست که به بهانه کودتا و با تابو کردن این قضیه اصلاً توجهی به چنین مسائل زیرساختی نشود و نگوییم که کارگران و قشر ضعیف به چه فقر و فلاکتی کشیده شدند. شما یک انسان شریف و با اخلاق را در راس یک دولت قرار داده اما وقتی قوانین و چارچوب‌ها دست او را بسته و نتواند کار کند هیچ اتفاق خاصی نمی‌افتد آیا دکتر مصدق نمی‌توانست این چارچوب را به هم بریزد یا خودش هم تمایل به حفظ آن داشت؟ مصدق خودش تمایل داشت به حفظ این چارچوب چراکه یک دولتمرد برگرفته از مشروطیت بود. من همیشه با احترام از ایشان یاد می‌کنم ولی فراموش نکنیم که ایشان حداکثر یک دولتمرد صالح و سالم بودند. شما یک انسان شریف و با اخلاق را در راس یک دولت قرار داده اما وقتی قوانین و چارچوب‌ها دست او را بسته و نتواند کار کند هیچ اتفاق خاصی نمی‌افتد. دولت دکترمصدق نیز در همان روابط فامیلی قبیله‌ای سیاست آن روز شکل گرفته بود و نمی‌توانست و نمی‌خواست خارج از این چارچوب عمل کند. به همین دلیل هم بود که در روز 28 مرداد به هواداران دو آتیشه خود پیامی نداد که برای حمایت از او جمع شوند. اگر آن کار را می‌کرد کل بدنه دولت مقابلش می‌ایستاد. مصدق دکترای حقوق داشتند و 99 درصد مباحثی که مطرح می‌کردند نیز چارچوب‌های حقوقی را شامل می‌شد که به کمک سیاست و مملکت‌داری بیایند دیدگاه‌های اقتصادی دکتر مصدق از همان دهه 20 در مجلس تا دوره نخست وزیری آیا تغییراتی داشته است؟ نگاه او به اقتصاد سوسالیستی بود یا لیبرال؟ طرح اوراق قرضه چرا شکل گرفت و چه نتیجه‌ای داشت؟ دکتر مصدق نگاه اقتصادی نداشت و نزدیک به هیچ یک از این دو طیف نبود. ایشان دکترای حقوق داشتند و 99 درصد مباحثی که مطرح می‌کردند نیز چارچوب‌های حقوقی را شامل می‌شد که به کمک سیاست و مملکت‌داری بیایند. دکتر مصدق فکر می کرد وقتی نفت دولتی شود درآمد دولت افزایش پیدا می‌کند و می‌تواند از آن برای بهبود شرایط مملکت استفاده کند.اما نهایتاً قرار بوده این هزینه اضافی از طریق خود دولت در مملکت خرج شود. یک اشتباه استراتژیکی که آقای مصدق در مورد تثبیت قانون بیست و نهم اسفند داشتیم این بود که درنظر نگرفت نفت بدون خرید و فروش هیچ بازدهی مالی برای ما نخواهد داشت. یعنی اگر تا مشتری نباشد هیچ نفتی درآمد حساب نمی‌شود.  اصلاً اقتصاد و تجارت یعنی همین و وقتی خریدار نباشد گردش و درآمد مالی هم نخواهد بود. بعد از عدم خرید نفت ایران از سوی کشورهای خارجی و وقتی دولت با کسری بودجه مواجه شد آقای مصدق بحث اوراق قرضه را مطرح کرد تا شاید به کمک آن بتواند کمکی مالی به دولت و کشور بکند. اما این طرح هم جواب نداد و کسی کمک نکرد چراکه مردم عادی پولی برای خرید اوراق قرضه نداشتند و معدود افراد متمول و بازاری نیز به دلیل آنکه شرایط اقتصادی به وجود آمده بعد از دولتی شدن نفت بغرنج شده بود و عملاً خرید و فروش در بازارهای جهانی اقتصاد به هم ریخته بود دل خوشی از مصدق نداشتند و با او همراهی نکردند. صرفنظر از این موضوع اوراق قرضه یک دهم هزینه مورد نیاز دولت برای تامین حقوق یک ماه کارمندان را هم تامین نمی‌کرد. به همین دلیل دولت مصدق رو به چاپ اسکناس بدون پشتوانه آورد و حسین مکی به واسطه این اقدام در بهار 1332 دولت دکتر مصدق را در مجلس استیضاح کرد. بعد از همین استیضاح بود که طرفداران مصدق مجلس را ترک کردند و دو ماه بعد مجلس منحل شد. بعد از عدم خرید نفت ایران از سوی کشورهای خارجی دکتر مصدق حتی به واشنگتن و آمریکا نیز مسافرت کرد و چند ماهی تلاش کرد که شرایط را بهبود بخشد اما کاری از پیش نمی‌برد چرا در چنین شرایط سختی دکتر مصدق پیشنهاد بانک جهانی را برخی می‌گویند بهترین پیشنهاد بود نپذیرفت؟ دکتر مصدق می‌خواست بر سر گفته‌ها و شعارهای خود بایستد و این شرایط بسیار سخت بود و نمی‌توانست این کار را بکند. پیشنهاد بانک جهانی و یا برخی پیشنهادهای دیگر به ما مطرح شد عملاًبه معنی زیر پا گذاشتن آنچه که برای آن جنگیده بود به حساب می‌آمد. بعد از وقایع 28 مرداد تا سال 1334 عملاً هیچ کسی از ایران نفت نمی‌خرید چون عراقی‌ها خلاء ایران را جبران کرده بودند. دکتر مصدق حتی به واشنگتن و آمریکا نیز مسافرت کرد و چند ماهی تلاش کرد که شرایط را بهبود بخشد اما کاری از پیش نمی‌برد. اگر می‌خواست خواسته‌های آمریکا را قبول کند باید شعارهای سال 29 را فراموش می‌کرد. در واقع فشارها و مشکلات اینچنینی باعث شده بود دولت دکتر مصدق از مهر 1331 تمام شده باشد و نتواند کاری پیش ببرد. مهمترین فاجعه بعد از 28 مرداد قطع اعتماد ملت به دولت است بعد از گذشت این همه سال چه تاثیری از کودتای بیست‌وهشت مرداد و سیاست‌های مصدقی در کشور باقی مانده است؟ آیا می‌توان مدعی شد خاستگاه اندیشه اصلاحات فعلی که از سال 76 آغاز شده در اندیشه‌های مصدقی ریشه دارد؟ 28 مرداد زنده است و اساساً تاریخ زنده است و تکرار می‌شود. شاید نه تکرار عینی اما شباهت‌هایی را می‌بینیم اصولاً فاجعه مرداد 1332 شاید یک درصدش مربوط به وقایع روز بیست و هشتم باشد و 99 درصد مابقی فاجعه را به دلیل سیاست‌زدگی جامعه اصلاً به آن توجه نمی‌کنیم. فاجعه‌ای که در حوزه فرهنگ، سیاست و جامعه گرانش‌گاهی می‌شود که حتی تا امروز تاثیر آن را می‌بینیم. شاید بتوان گفت مهمترین فاجعه بعد از 28 مرداد قطع اعتماد ملت به دولت است بحث شخص دکتر مصدق یا فردی که در منصب قدرت قرار می‌گیرد نیست بلکه صحبت از از بین رفتن اعتماد ملت به دستگاه دولت است و این فاصله سال به سال هم دورتر و دورتر شد. بحث دیگر اینکه در ذهن دکتر مصدق اصلاحات به این معنی که شما مطرح کردید وجود نداشت و اگر بحث نفت را کنار بگذاریم تقریبا آقای مصدق بر مدار همان دولت‌های قبلی حرکت می‌کردند و بسیاری از اقداماتی هم که انجام داد در تداوم تصمیمات دولت‌های قبلی بود نمونه‌اش همان مسائل مرتبط با حقوق کارگری که صحبتش شد به نظر می‌رسد دولت قوام خیلی بیشتر از آقای مصدق در این حوزه مثبت عمل کرده است. با استفاده از ظرفیت قانون اساسی و متمم قانون اساسی دکتر مصدق خیلی کارهای دیگر می‌توانست انجام دهد از جمله تحقق قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی ولی چون ساختار کلی دولت تمایل به این کار نداشت دکتر مصدق نیز پیگیر آن نشد. ولی بعدها و مخصوصا از دوره‌ای که به آن اشاره کردیم به بعد تلاش‌هایی برای استفاده از ظرفیت‌های اصلاح صورت می‌گیرد که به مراتب منسجم‌تر و با برنامه‌ریزی بهتری پیش می‌رود ما با یک نظام سیاسی طرف هستیم و قانون بخشی از این نظام سیاسی است. نوع رابطه بین جناح‌ها و میزان قدرت هر کدام از عوامل سیاسی یک فضای و ساختار مشخصی می‌سازد که دکتر مصدق باید در همان چهارچوب کار می‌کرد.  تاریخ نشان داده که جامعه می‌تواند این انتظار و توقع را از یک فردی که براساس قانون و چارچوبی در قدرت قرار گرفته؛ داشته باشد که همان چارچوب و قانون را به هم بریزد به دولتمرد بودن دکتر مصدق اشاره کردید و اینکه او به عنوان یک مرد دولت خود را موظف به اجرای قوانین موجود می‌دانست و تمایلی هم برای به هم ریختن چارچوب‌های قانونی نداشت، اصلا جامعه می‌تواند این انتظار و توقع را از یک فردی که براساس قانون و چارچوبی در قدرت قرار گرفته؛ داشته باشد که همان چارچوب و قانون را به هم بریزد؟ تاریخ به ما نشان داده می‌توانیم چنین توقعی داشته باشیم و نمونه عینی آن را نیز معرفی می‌کند دولت قوام السلطنه که در بهمن 1324 شروع به کار کرد و تا آذر 1326 در قدرت بود. اصلاحات و اقدامات بسیار مناسبی برای حقوق کارگران انجام داد و در واقع قوام از هر فرصتی که به دست می‌آورد برای تغییر و اصلاح امور استفاده می‌کرد. ظرفیت‌های قانونی که وجود دارد و قدرتی که یک دولتمرد دارد باید مورد استفاده کامل و درست قرار بگیرد. به نظر دکتر مصدق بسیار بهتر از اینها می‌توانست در زمینه‌های انجمن‌های ایالتی و ولایتی، حقوق کارگران، حقوق زنان و ... عمل کند چراکه 10 تا 20 گروه سیاسی و آیت الله کاشانی از آن حمایت می‌کرد. گفت‌وگو: بهاران سواری

۱۳۹۵/۰۵/۲۸ ۰۷:۴۵:۰۷





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایلنا]
[مشاهده در: www.ilna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 100]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن