تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 16 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):نماز، از آيين‏هاى دين است و رضاى پروردگار، در آن است. و آن راه پيامبران است. ب...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای اداری

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1850696685




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

داستان به روایت مجموعه نامه ها


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: داستان به روایت مجموعه نامه ها
نویسنده : حمیدرضا نظری 
از پدر به جمال از بيستون ( كرمانشاه ) به... 15 شهريور1369 ( نامه اي كه هرگز ارسال نشد ) ... پس تو كجا هستي جمال؟! چرا ديگر نمي آيي بابا؟! شايد ساز مرا قبول نداري و فكر مي كني كه چون هفت سال است دفتر و قلم مدرسه را كنار گذاشته و بازنشسته و خانه نشين شده ام، ديگر نمي توانم حرف دلت را بفهمم؟... شايد هم خيال مي كني كه پير شده ام و دستهای لرزانم، ديگرتوانِ به صدا درآوردن اين سازِ كهنه ی روي ديوار اتاقت را ندارند، اما نه جمال! تو اشتباه مي كني؛ پدرت باز هم مي تواند با انگشتانش، تارهاي اين تنبور قديمي را به لرزش درآورد و صداي عشق را به بالاترين نقطه كوه عظيم بيستون و به گوش شيرين و فرهاد عاشق برساند... پسرم! چند شب پيش، باز هم به سراغ آن نوشته ات رفتم، همان نوشته ناتمام قبل از اسارت كه خيلي دوستش داشتي و مي خواستي روي صحنه اجرايش کنی. می دانی که کدام را می گویم؛ نمایشنامه دری به روی دوست؛ همان متن پر احساس که موضوعش را با انتظار شروع کرده ای؛ انتظار شيريني كه نمي دانم چرا برای اولین بار، منقلبم كرد و بغض سنگيني راه گلويم را گرفت و فشرد، طوری كه بعد از گذشت هفت سال، هوس كردم ساز قـديمي را به صدا دربياورم، اما به محضي كه به طرفش رفتم، با تمام وجود احساس خطركردم و بر خود لرزيدم... جمال! به خانه ات برگرد؛ به ديار شيرين و فرهاد برگرد! اگرتو بیایی، ترس من از اين ساز مي شکند و ما همگي با هم يك زندگي ديگر تشكيل مي دهيم؛ من، تو، نرگس، رضا... رضا؟!... مي داني بابا، داداش رضا ديگر هيچ توجهي به من و تو نمي كند؛ او ما را فراموش كرده و همه فكر و خيالش را به زنش نرگس داده كه نمي دانم حرف حسابش چيست و چه مي خواهد. من كه سردر نمي آورم؛ نرگس شوهرش را دوست دارد، اما براي سومين بارتقاضاي طلاق داده و... می دانم که رضا اين روزها سردرگم و پريشان است و حال و روز خود را نمي فهمد، اما اين دليل نمي شود كه سراغي از برادر اسيرش نگيرد. چند روز پيش كه به ديدنم آمده بود، از دستش عصباني شدم و برسرش فرياد زدم كه: " حالا اگر چند روز به سركار نروي، ديگر روزنامه چاپ نمي شود؟! يعني كسي نيست كه براي مدتي كارتو را انجام دهد؟!... " خيلي چيزهاي ديگر هم گفتم، اما از شدت ناراحتي نزديك بود كه اين قلب ناتوان، باز هم كار دستم بدهد و... پس تو كجا هستي پسرم؟! همه يارانت به خانه هايشان بازگشتند، اما تو مدتي است كه مرا فراموش كرده اي و هيچ خبري از سلامتي خود نمي دهي!... پسرجان! مگر نمي داني كه پدرپيرت، بيش از اين تحمل انتظار را ندارد؟!... *از رضا به پدر از تهران به بيستون 25 شهريور1369 پدرعزيزم! چرا فكر مي كني كه آمدن يا نيامدن جمال، برايم مهم نيست؟! جمال تو، برادر من، يادگار عزيز مادر است. باوركن كه تو در مورد من اشتباه مي كني؛ من اين روزها گرفتار هستم، اما به زودي اين مشكل حل مي شود و باز هم مثل گذشته ها، صداي خنده نرگس، شادي را برايم به ارمغان خواهد آورد كه البته اين يك شرط دارد و آن خريد خانه اي به نام نرگس است... چطور بگويم پدر؛ عروست فقط... خانه تو را مي خواهد... پدرجان! اميدوارم موقعيت مرا درك کنی! نرگس براي به دست آوردن خانه قديمي تو، تنها يك ماه فرصت داده است؛ او مي خواهد كه آن خانه، به نام خودش باشد... *از پدر به رضا از بيستون به تهران 28 شهريور1369 ... من هنوز زنده ام رضا!... مي دانم كه پس ازخواندن اين نامه، مثل هميشه فرياد خواهي زد:" من هم مي خواهم زندگي كنم بابا؛ من هم توي اين دنيا سهمي دارم!..." اما خوب به خاطر بسپار كه چه مي گويم؛ اين خانه، مال جمال است؛ جمال من به زودي به اين خانه بر مي گردد! تو هم بايد براي هميشه گورت را گم كني و از جلوي چشمهايم دور شوي!.. و اما نرگس؛ به او بگو كه بايد اين آرزويش را با خود به گور ببرد؛ او... * از اميد به پدر از بيستون به بيستون 1 مهرماه 1369 سلام آقا معلم! من اميد هستم. شما مرا نمي شناسيد، اما من در مورد شما، از جمال بسيار شنيده ام، چرا كه من و او مدت ها با هم در اسارتگاه روماديه عراق، روزگار گذرانده ايم. من تازه آزاد شده ام و پس از طي مراحل قرنطينه، اكنون قصد دارم به سوي شهرم رودبار حركت كنم... با عرض معذرت، پس از نوشتن اين يادداشت، آن را به حياط خانه تان مي اندازم... من سراغ شما را از همسايه هايتان گرفتم؛ گفتند كه به هلال احمر رفته ايد تا از جمال خبری بگیرید. از شما مي خواهم كه خودتان را ناراحت نكنيد؛ جمال درجاي خوبي قراردارد. من ديگر بايد به ديارم بروم تا خبري از خانواده ام بگيرم. راستش دلم براي دخترم" شيرين" خيلي تنگ شده است؛ امروز اولين روز مدرسه او است؛ مي خواهم درچنين روزي دركنارش باشم... حال دیگر شما را به خدا مي سپارم و از شهرتان دور می شوم؛ با اين قول كه در اولين فرصت ممكن به خدمت برسم... *از پدر به رضا از بيستون به تهران 2 مهرماه 1369 ... رضا، عزيز بابا! ازتو مي خواهم كه هرچه سريع تر مرخصي بگيري و خودت را به بیستون برساني تا خانه را چراغاني و کوچه را آذین بندی کنیم؛ برادرت جمال دارد به خانه می آید؛ آسمان بيستون بايد نورافشاني شود و چند شب و چند روز، صداي هلهله شادي به گوش برسد. دلم مي خواهد كه مردم بيايند و درجشن و شاديمان شركت كنند. ديگر وقت نشستن و غصه خوردن نيست؛ بايد دست به دست هم بدهيم و مقدمات اين شادي بزرگ را فراهم كنيم؛ من، تو، نرگس، دوستان، آشنايان، همسايگان، همشهريان... *از رضا به پدر ازتهران به بيستون 6 مهرماه 1369 پدرجان! خوشحالم از اين كه برادرم به زودي از زنجير هفت ساله اسارت آزاد مي شود و به خانه برمي گردد. باوركن كه بعد از خواندن نامه ات، از شدت خوشحالي، گريستم؛ گريه اي آرامش بخش كه خيلي به آن نياز داشتم و سالها انتظارش را مي كشيدم. از من خواسته اي كه بيايم و درآن شادي شركت كنم؛ خيلي دلم مي خواهد، اما متاسفانه فعلا نمي توانم!... انسان، هميشه در زندگي، دلش براي يك نفر،تنگ مي شود؛ يك نفر بيش از همه؛ تو براي جمال و من... چه بگويم پدر؟! هيچ كس نمي فهمدكه من چه مي گويم و چه مي كشم. از يك ماه مهلت تعيين شده دادگاه، تنها هجده روز باقي مانده است و نرگس همچنان بر مالكيت خانه تو اصرار دارد و من دراين ميان مانده ام كه تكليفم چيست... اميدوارم كه تحمل شنيدن اين حقيقت را داشته باشي!... چطور بگويم پدرجان؛ نرگس حالا ديگر سي و چهارسال سن دارد؛ او نمي خواهد با مردي زندگي كند كه... نرگس نمي خواهد... *از اميد به پدر از رودبار به بيستون 7 مهرماه 1369 آقا معلم من! پيش از رفتن به شهرم، مي ترسيدم دخترم شيرين، مرا نشناسد و از من دوري كند، اما اكنون خيالم راحت است و از اين بابت ترسي ندارم! حال اين نامه را بر قبر شيرينِ شيرين زبانم برايت مي نويسم! دخترم چند ماه قبل زلزله را ديد و بر خود لرزيد؛ آن هم در خوابي شيرين و كودكانه. همه عزيزانم در زیرآوار جان دادند و مرا درآرزوي ديدارشان ناكام گذاشتند. اکنون دلم مي خواهد با عزيزي چون تو درد دل كنم، كسي كه هرگز چهره اش را نديده ام، ولي مي دانم كه همچون جمال، قلبي مهربان دارد و... *از پدر به رضا از بيستون به تهران 12 مهر1369 رضا جان! اين يكي دو روزه عجيب دلم گرفته است. از وقتي كه نامه اميد را خوانده ام، حال و روز خود را نمي فهمم... پاييز ديگر چهره خود را نشان داده است. امروز هوا، ابري است و مثل اين كه مي خواهد ببارد... نمي دانم چرا دلم شور مي زند! نمي دانم چرا احساس مي كنم يك حادثه در پيش است؛ حادثه اي وحشتناك كه لرزه بر اندامم مي اندازد و مي خواهد قلب ناتوانم را از كار بيندازد؛ نمي دانم چرا می خواهم به سراغ تنبورِ کهنه ی روی دیوار اتاقت بروم و آن سازِ قدیمی را به صدا دربياورم؛ نمي دانم چرا... *از اميد به پدر از رودبار به بيستون 13 مهر1369 ای معلم مهربان! غم بزرگي بر دلم نشسته است كه بسيار سنگيني مي كند؛ غمي بزرگ تر از مرگ دخترم!... مي خواهم آوار را كنار بزنم و خانه ويرانم را از نو بسازم، اما دستم به كار نمي رود؛ در به در دنبال كسي مي گردم كه سنگ صبورم بـاشد؛ دلم مي خواهد چهره مهربانت را ببينم و برآن بوسه بزنم. از تو مي خواهم كه به رودبار بيايي! پيداكردن من در ميان ويرانه های زلزله، کار چندان سختي نيست... منتظرت هستم!... *از پدر به رضا از رودبار به تهران 21 مهر1369 ... رضا جان! برادرت جمال، ديگر احتياجي به خانه ندارد؛ او خانه خود را انتخاب کرد و رفت... به عروس خوبم نرگس مژده بده كه ديگر لازم نيست طلاق نامه را امضاء كند؛ او مي تواند از همين لحظه، خود را مالك خانه من بداند... اينك اين نامه را با چشماني اشكبار برايت مي نويسم. اميد در مورد جمال عزيزم، همه چيز را گفت؛ اين كه او چند روز پيش از آزادي اولين دسته از اسرا، درحين اجراي نمايش " دری به روی دوست" در اسارتگاه روماديه، ناگهان دچار ایست قلبی شده و روحش به پرواز درآمده است؛ او درصحنه ي بازي عشق، عاشقانه، عشق را به نمايش گذاشت و نمايشنامه ناتمام خود را به پايان رساند تا دری به روي دوست گشوده شود و ... *از پدر به رضا از بيستون به تهران 17 آبان 1369 رضا، عزيزبابا! چرا جواب نامه هايم را نمي دهي؟! شايد از من رنجيده اي و نمي خواهي با پدرت همكلام شوي!... چرا نمي گويي كه كار دادگاهتان به كجا رسيد! با نرگس چه كردي؟! تو را به خدا بگو چه شده رضا! با من حرف بزن پسرم! من كه به غير از تو و نرگس و اميد و یک ساز قدیمی، دلخوشی دیگری ندارم؛ سازی که بعد از هفت سال دوری، اكنون با دلتنگی های درون خسته ام مهربان شده است و... *از پدر به نرگس از بيستون به تهران 4 آذر1369 ... تو بگو عروس خوبم! پسرم رضا كجاست؟! چرا از پدر پيرش سراغي نمي گيرد؟!... حرف بزن دخترم؛ تو را به روح جمالم حرف بزن!... چرا به خانه خود نمي آيي؟! مگر تو خانه مرا نمي خواستي؟! *از نرگس به پدر از تهران به بيستون 9 آذر1369 ... نه پدرجان؛ خانه بهانه اي بيش نبود؛ من لبهايي معصومانه مي خواستم كه براي يك بار، مادر صدايم بزند؛ من دستهايي كودكانه مي خواستم كه بر موي سرم چنگ بزند؛ من بچه اي مي خواستم كه شب و روز شيره جانم را بمكد و... من چيزي ديگر نمي خواستم و نمي خواهم پدر! شما كه بايد در اين مدت هفت سال، مرا شناخته باشي؛ مي داني كه من هرگز انتظاری از رضا نداشتم و هيچ وقت از مشكلات زندگي، دَم نزدم... پدر مهربانم! سراغ رضا را از من نگيرید كه هيچ خبري از او ندارم! بعد از دادگاه آخر، برای همیشه همه چيز ميان ما به پايان رسيد. درآن روز، رضا، نامه ات را كه در آن مژده خانه را داده بودي، به من نشان داد؛ خانه اي كه من هرگز چشم طمع به آن را نداشتم! رضا دردادگاه، وقتي فهميد که همه چيز تمام شده و دیگر کاری از دستش بر نمی آید، كنترلش را از دست داد و بر سرم فرياد زد؛ او از من به نام زن لعنتي ياد كرد؛ گفت كه من براي او حكم يك مُرده رادارم كه ديگر نمي خواهد اسمم را بشنود. من از اين بابت، بسيار خوشحالم؛ حتي دلم مي خواست با مشت و سيلي به جانم مي افتاد، اما تنها به گوشه اي رفت و گريه كرد. مي دانستم كه او درآن حالت، به خاطر من گريه نمي كند؛ رضا عكس جمال را در دست گرفته بود و ... بعد ازآن روز، ديگر هيچ وقت رضا را نديدم. فكركردم شايد به بيستون و به نزد شما آمده است. همكاران روزنامه، سراغش را از من مي گيرند و... پدرعزيزم! درپايان از تو مي خواهم كه مرا ببخشي! حتما مي داني كه چرا اين همه رضا را تحت فشار قرار دادم و... *از پدر به نرگس از بيستون به تهران 15 آذر1369 ... مي خواستي كاري كني كه رضا از تو متنفرشود؛ چون دوستش داشتي و به راحتي نمي توانستي از او دور شوي؛ تو با اين كار، دليلي براي دل خودت و رضا پيداكردي كه همديگر را فراموش كنيد. تو بالاخره انتخابت را كردي؛ تو سالهاست كه مي خواهي انتخاب كني. تو عشق بچه را به رضا ترجيح دادي. تو درآينده به عشق و آرزوي خود مي رسی؛ اما رضا به يكباره همه چيز را از دست داد و آواره و سرگردان شد... مي گويند در كوه بيستون، مردي ژوليده و پريشان را ديده اند كه صداي فریاد و شیون شبانه اش، خواب را از چشم اهالي شهر ربوده است... دخترم! تو را دوست دارم... انتظار، شيرين است. *داستان"دري به روي دوست" در سال يكهزار و سيصد و هفتاد هجري شمسي، در قالب نمايش و به نويسندگي و كارگرداني حميدرضا نظري، پس از حضور در جشنواره سراسري تئاتر، به اجراي عمومي درآمد و سپس فيلمنامه كامل آن در خانه سينما- بانك فيلمنامه ايران- به ثبت رسيد.





تاریخ انتشار: ۲۶ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۵:۱۰





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 124]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن