تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 10 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):مرگ آرى امّا پستى و خوارى هرگز، به اندك ساختن آرى امّا دست سوى اين و آن دراز كردن هرگ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803005772




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

مرد۵۸ساله:آقای قاضی!زنم را نمی خواهم؛برایش خانه می خرم،پول جهیزیه دخترانم راهم نقد می دهم؛خلاصم کنید


واضح آرشیو وب فارسی:الف: مرد۵۸ساله:آقای قاضی!زنم را نمی خواهم؛برایش خانه می خرم،پول جهیزیه دخترانم راهم نقد می دهم؛خلاصم کنید

تاریخ انتشار : سه شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۰۷:۳۲
روزنامه ایران گزارش دادگاهی را که مرد ۵۸ساله بی توجه به التماسهای دو دختر۲۰و۲۲ساله خود به طلاق همسرش اصرار می ورزد منتشر کرده است.در بخشی از گزارش آمده است:دو دختر جوان روبه‌روی قاضی شعبه ۲۶۸ ایستاده بودند و زن و مردی میانسال که مشخص بود پدر و مادرشان هستند با فاصله نشسته بودند. دخترها یکی ۲۰ و دیگری ۲۲ ساله بودند، محجبه و دانشجو. صدای آنها بود که در اتاق می‌پیچید، هر دو بغض‌شان ترکیده و اشک صورتشان را خیس کرده بود.قاضی حسن عموزادی که معمولاً در رسیدگی به پرونده‌ها بدون لبخند دیده نشده، این بار جدی‌تر بود و حتی نم اشکی هم روی چشمانش دیده می‌شد. او از پدر دخترها خواست در خواسته‌اش تجدیدنظر کند و دست از لجاجت بردارد. مرد را به صلح و آشتی دعوت کرد و از او خواست به خواسته دخترانش توجه کند. از ارزش‌های خانواده و زندگی مشترک، از فرزند صالح و از خوشبختی‌های کوچک گفت. اما مرد گوشش بدهکار این حرفها نبود و پا در یک کفش کرده بود که می‌خواهد همسرش را طلاق دهد.موضوع این پرونده به یک ماه قبل باز می‌گشت و قاضی که درباره دادخواست طلاق مرد ۵۸ ساله متقاعد نشده بود، ابتدا او را به همراه همسر ۴۹ ساله‌اش به مشاوره خانواده و سپس معرفی داور فرستاده بود. اما انگار مرد روی خواسته‌اش مصمم بود و زن هم توانایی مقابله با درخواست شوهرش را نداشت. حالا در این روز گرم تابستان نوبت رسیدگی مجدد و صدور حکم فرا رسیده بود. قرائن و مستندات پرونده کامل بود و....بعد از آنکه مرد واژه «طلاق» را تکرار کرد، دختران خانواده که تازه آرام شده بودند بار دیگر به دست و پای پدرشان افتادند تا شاید فرجی شود. یکی‌شان گفت: «بابا جون، یه کمی دیگه فکر کنید...» آن یکی گفت: «تو رو خدا به فکر آینده ما هم باشید...» هر کدام جملاتی گفتند و دست و پای پدر را غرق بوسه کردند. اما گویی که مرد مسحور لجاجت کودکانه‌ای شده باشد، مثل مجسمه هیچ نمی‌گفت و ساکت مانده بود. چند لحظه بعد، مادر دخترها هم خواست چیزی بگوید که گریه مجالش نداد. این بار دخترها مادر را بغل کردند و زاری و التماس کردند. قاضی از همه اعضای خانواده خواست آرامش خود را حفظ کنند و برای آخرین بار از مرد خواست از درخواست طلاقش صرفنظر کند. همان موقع مرد بلند شد و کتش را مرتب کرد و عینکش را از چشم برداشت. براساس پرونده شغلش را آزاد و دلیلش را برای طلاق نداشتن تفاهم و کوتاهی در وظیفه زناشویی همسرش معرفی کرده بود. او نگاهی به دخترانش انداخت و نگاهی به همسرش، سپس گفت: «آقای قاضی من دخترانم را از چشمانم بیشتر دوست دارم، همه جور وسایل آسایش و راحتی آنها را فراهم کرده‌ام و حالا هر دو نفرشان در دانشگاه‌های خوبی مشغول به تحصیل هستند. تا آخر عمر هم از آنها پشتیبانی خواهم کرد. اما آنها میهمان یک روز و دو روز ما هستند. بالاخره شوهر می‌کنند و پی زندگیشان می‌روند. من می‌مانم و این زن؛ متأسفانه قبل از این هم تأکید کرده‌ام که اختلاف ما مربوط به امروز و دیروز نیست. ما بارها با هم دعوا و مشاجره کرده‌ایم و با وساطت فامیل برگشته‌ایم سر زندگی مان. اما حالا دیگر بچه‌ها بزرگ شده‌اند و ادامه این اختلافات در پیری و کوری برای هیچ کدام ما خوب نیست. من مهریه ایشان را که به نرخ روز محاسبه شده پرداخت می‌کنم و از اموالم هم خانه‌ای برای ایشان در نظر گرفته ام. هزینه دانشگاه و جهیزیه دخترها را هم به حسابشان واریز می‌کنم و... .»ناگهان همسرش حرف‌های او را قطع کرد و گفت: «خیال می‌کنی پدری کردن خرج دانشگاه و جهیزیه دادن است؟ آبروی از دست رفته ما را پیش در و همسایه چه می‌کنی؟ فردا به خواستگاران دخترانت چه می‌گویی؟ اگر خواستگار روی طلاق ما حساس باشد چه؟ زندگی من که خراب شد، لااقل مرد باش و زندگی دخترانت را خراب نکن...» مرد دوباره برآشفته شد و با صدای بلند جواب داد: «می خواستی زن زندگی باشی. تا کی باید به تو جواب پس بدهم؟ مگر تو یکبار به خواسته‌های من اهمیت دادی...» دخترها خواستند چیزی بگویند که قاضی از آنها خواست، سکوت کنند و بعد هم ختم جلسه را اعلام کرد و گفت با توجه به این شرایط فکر نمی‌کنم اصرارهای ما نتیجه‌ای داشته باشد پس رأی طلاق را بزودی صادر خواهم کرد.







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: الف]
[مشاهده در: www.alef.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 47]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن