واضح آرشیو وب فارسی:مهر: آشنایی با صنعت سینمای جهان
سینمایی که جنگ را مدیریت کرد/ اتحاد مردم و بسیج نیروها به جبهه
شناسهٔ خبر: 3720673 - یکشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۹:۲۶
هنر > سینمای جهان
.jwplayer{ display: inline-block; } آمریکا در مواجهه با جنگ جهانی دوم سعی کرد نه تنها نیروهای نظامی خود را بسیج کند بلکه با استفاده از سینما و سینماگران، هم به مردم امید ادامه مبارزه بدهد هم آنها را به میدان مبارزه ببرد. خبرگزاری مهر-گروه هنر-اشکان مزیدی: همانطور که در دو قسمت قبلی گفته شد هالیوود بسیار پیشتر از ورود رسمی ایالات متحده به کارزار جنگ جهانی دوم، کار خود را در این زمینه آغاز کرده بود و بعد از حمله امپراطوری ژاپن به بندر پرل هاربر و فرمان جنگ رئیس جمهور روزولت این جریان شدت بیشتری یافت. جنگی جهانی به طور مستقیم زندگی ۱۰۰ میلیون نفر در بیش از ۳۰ کشور دنیا را تحت تاثیر قرار داد، اما این تنها جنگی با سلاح و توپ و تفنگ نبود بلکه نیروهای مهاجم از هر وسیله اثرگذاری علیه یکدیگر استفاده می کردند و سینما به عنوان یکی از بزرگترین صنایع سرگرمی دنیا از این قاعده مستثنی نبود. سینماگران با روش های گوناگون اعم از اختصاص دستمزدهای خود به جبهه ها و انواع روش ها تبلیغی تا حضور مستقیم در جنگ - که طبق آمار به یک چهارم کل جامعه هالیوود هم گسترش یافت - به یاری سربازان خود شتافتند. اما طبعا مهم ترین سلاح آنان تولیدات سینمایی بود که با افزایش حس وطن پرستی و نشان دادن خباثت و خطر وجود نازی ها اثرگذاری عجیبی بر توده های مردم می گذاشتند. سینما، کنترل توده ها در یک نمونه، نیروی هوایی آمریکا که در دو جبهه گسترده در دو سوی عالم می جنگید برای تحول در سیستم خود نیاز به بیش از ۱۰۰ هزار خلبان جدید از میان جوانان آمریکایی داشت و برای این امر دست نیاز خود را به سوی هالیوود دراز کرد. در مارچ ۱۹۴۲ جلسه ای با حضور جک وارنر رئیس کمپانی برادران وارنر و فرماندهی کل نیروی هوایی ایالات متحده آمریکا در واشنگتن برگزار شد و وارنر متعهد به ساخت فیلمی تبلیغی برای ارتش شد. در راه برگشت به لس آنجلس، اوون کرامپِ Owen Crump فیلمنامه نویس، طرح اولیه فیلم را نوشت تا در نهایت فیلمی کوتاه با بازی و خلبانی جیمز استوارت - که در آن روزها حقیقتا در جبهه ها به خدمت در نیروی هوایی مشغول بود- روی پرده ها آمد. Winning Your Wings یا «با بال هایت فتح کن» (۱۹۴۲) فیلمی ۱۸ دقیقه ای بود که جیمز استورات با آن شخصیت کاریزماتیک، کت چرم و عینک خلبانی، پروازهایی نمایشی در آسمان انجام می داد و نریشنی درباره اهمیت فتح جنگ می خواند. تم هالیوودی فیلم با نمایش دختری که به انتظار این خلبان خوشتیپ نشسته است تکمیل می شود و فیلم با این پیام که خلبانان همیشه در تسخیر قلب دختران موفق هستند پایان می یابد. نتیجه اکران سراسری فیلم اعجاب آور بود و بیش از ۱۵۰ هزار نفر در سراسر کشور برای ثبت نام در نیروی هوایی آمریکا صف کشیدند. درخشش این روش تبلیغی نگاه ارتش را به سوی هالیوود بیش از پیش خیره کرد و سفارش های فراوانی از این دست روی هم تلنبار شد. هالیوود نیز به سرعت دریافت که با این دست فیلم های کوتاه نمیتواند جوابگوی این حجم از تقاضا برای ساخت فیلم های پروپاگاندا باشد و کارگردانان، ستارگان و استودیوهای بیشتری درگیر ساخت فیلم های جنگی و تبلیغی شدند. از دیگر کسانی که تمام قد به این معرکه وارد شد، می توان به کارگردان شهیر، فرانک کاپرا کارگردان بزرگ و خالق شاهکارهایی چون نمیتوانی این را با خودت ببری (۱۹۳۸) و آقای اسمیت به واشنگتن میرود (۱۹۳۹) - که با هم نامزد ۱۸ جایزه اسکار شدند - اشاره کرد. فرانک کاپرا بعد از دیدن «پیروزی اراده» (۱۹۳۵)، فیلم تبلیغاتی در ستایش نازیسم، ساخته فیلمساز آلمانی لنی ریفنشتال «Leni Riefenstahl» که از او در قسمت اول این مقاله یاد کردیم، به جرگه فیلمسازان ضد نازیسم پیوست. «پیروزی اراده» درباره کنگره حزب نازی در سال ۱۹۳۴ در نورنبرگ آلمان است که بیش از ۷۰۰ هزار نفر در آن شرکت کردند و حاوی برش های از سخنرانی عدهای از سران حزب نازی از جمله شخص آدولف هیتلر است. این فیلم یکی از پیش قراولان و برجسته ترین فیلم های پروپاگاندا در دنیاست که به هدف نشان دادن عظمت حزب نازی و برخاستن آلمان از خاکستر جنگ جهانی اول ساخته شد. کاپرا در توصیف فیلم می گوید: «مقدمه ای شوم از فوران آتش نفرت هیتلر. اهریمن نمی توانست تصویری شیطانی تر از این برای به غلیان آوردن شهوت خونریزی بسازد.» کاپرا دست به کار شد و مجموعه ۷ فیلم مستند را طی سال های ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۵ روانه سینماها کرد. فیلم هایی تحت عنوان کلی «ما چرا باید بجنگیم؟» که به چرایی و توجیه حضور ایالات متحده در نبرد علیه متحدین می پرداخت. هر کدام از اپیزودهای فیلم بر گوشه ای از این جنگ تمرکز کرده بود. پیشدرآمدی برای جنگ (۱۹۴۲) درباره رستاخیز فاشیسم در آلمان، ایتالیا و ژاپن، حمله نازی ها (۱۹۴۳) درباره سال های منتهی به حمله و اشغال لهستان، فتح و تقسیم (۱۹۴۳) درباره حملات رعدآسای آلمان در اروپای ۱۹۳۹ و ۱۹۴۰، نبرد انگلستان (۱۹۴۳)، نبرد شوروی (۱۹۴۳)، نبرد چین (۱۹۴۴) درباره قتل عام ژاپن در مانچوری و در نهایت جنگ به آمریکا می آید (۱۹۴۵) که نقطه اوج این مستندها بود و ورود آمریکا به نبرد را بعد از حمله ژاپن به تصویر می کشد. مستندهایی با ۵۴ میلیون بیننده تخمین زده می شود که تا روز ۸ می ۱۹۴۵ که نیروهای متفقین در جنگ جهانی دوم رسماً تسلیم بدون قید و شرط آلمان را پذیرفتند و پایان حکومت رایش سوم اعلام شد، بیش از ۵۴ میلیون آمریکایی این مجموعه مستندها را دیده بودند. هالیوود حتی فیلم هایی آموزشی برای سربازان تهیه می کرد تا سربازان سریعتر دوره آموزشی خود را به اتمام برسانند. سربازان در این فیلم ها با اروپا، موقعیت توپوگرافیگ جبهه ها و انواع سلاح و هواپیماهای نظامی آشنا می شدند. افرادی چون والت دیزنی نیز از این دست فیلم های آموزشی و مستند تهیه کرد و یا پیام های کمک رسانی به جبهه را در انیمیشن های خود همچون دانل داک و باگزبانی گنجاند. داریل زانوک مرد شماره یک فاکس قرن بیستم نیز از دیگر بزرگانی بود که خستگی ناپذیر در جایگاه خود و با تهیه فیلم هایی چون یک آمریکایی در نیروی هوایی انگلیس (۱۹۴۱) و مامور مخفی ژاپن (۱۹۴۲) می کوشید کشورش را همراهی کند. مرد شماره یک فاکس قرن بیستم کلنل شد او خود شخصا به شمال آفریقا، آلاسکا و انگلستان سفر می کرد و بر ساخت فیلم های آموزشی نظامی نظارت داشت. تا جایی که حتی یک بار که به قصد شرکت در واحد فیلمسازی ارتش انگلستان به آنجا سفر کرده بود، گرفتار بمباران آلمانی ها در لندن شد ولی از فرار به پناهگاه ممانعت کرد چراکه پنجره های اتاقش در هتل کلاریجز نمایی مناسب به آتش ضد هوایی ها داشت. در تقدیر از فعالیت های زانوک، او به مقام کلنلی ارتش ایالات متحده آمریکا مفتخر شد. در نهایت سینمای سال های جنگ جهانی دوم شاهد درخشش های فراوانی بود و مجموعه ای از بهترین فیلم های تاریخ سینما همچون کازابلانکا (۱۹۴۲)، سرگذشت سرباز جو (۱۹۴۵) و یا بهترین سال های زندگی ما (۱۹۴۶) که به طور مستقیم یا غیر مستقیم با جنگ در ارتباط بود، عرضه شدند. البته نمی توان این واقعیت را کتمان کرد که شاهکارهای سینمای جنگ، سال ها و دهه ها بعد از نیمه قرن بیستم ساخته شدند؛ فیلم هایی چون پلی روی رودخانه کوای (۱۹۵۷)، فرار بزرگ (۱۹۶۳)، فهرست شیندلر (۱۹۹۳) و نجات سرباز رایان (۱۹۹۸) که هر یک روایتگر بخشی از آن فاجعه انسانی هستند و بررسی آنها خود مقاله و فرصتی دیگر می طلبد. هالیوود در سال های ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۵ به یمن فرصت به دست آمده، دوره ای طلایی و با ثبات را تجربه کرد و سال ۱۹۴۶ با آماری خیره کننده حضور هفته ای یک بارِ حداقل ۹۰ میلیون نفر - یعنی دو سوم جمعیت کشور - در سالن های سینما، رکوردی خیره کننده به جا گذاشت که هنوز به عنوان پر تماشاچی ترین دوره تاریخ سینمای آمریکا شناخته می شود. گرچه این آمار دیری نپایید و به دلایل مختلف اقتصادی و جامعه شناختی و البته ظهور تلویزیون سقوطی آزاد را در سال های بعد تجربه کرد، اما فصلی منحصر به فرد را در صنعت سینما را به خود اختصاص داد. سینمای هالیوود نقشی بی بدیل در اتحاد یک ملت داشت و زمانی که دنیا در آتش می سوخت نه تنها توانست خودش را بلکه پیروانش را هم آرام و مصمم نگه دارد. کارگردانان، بازیگران و عوامل برای یک هدف -پیروزی- گرد هم جمع شدند و حتی قبل از تصمیم های سیاسی نبرد خود را آغاز کردند. آنها غرور ملی کشور و منابع مالی جنگ را توامان با هم سیراب کردند و نمونه ای بی نظیر از اتحاد هنر و سیاست را به نمایش گذاشتند. سال هایی که گویی برای آمریکایی ها پناه بردن به فیلم های تبلیغی، مستند یا درام جنگی به منزله فرار نبود بلکه راهی برای ارتباط ناخودآگاه آنان با حقیقتی تلخ به نام «جنگ» بود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 92]