واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: نگاهی به سریال «آسپرین»
فارغ از محتوی و درونمایه اثر و حتی فارغ از ضعف و قوت سریال از حیث سینمایی، «آسپرین» یک پیشنهاد تازه به سریال سازی ایرانی است.
رضا صائمی، منتقد سینما در باشگاه خبرنگاران نوشت: شبکه نمایش خانگی در دوران پساشهرزادی به نمایش سریالی پرداخت که اگرچه از نظر زمانی چندان مناسب نبود و به مناسبت های ماه رمضان برخورد کرد اما خود اثر را هم در کلیت ساختاری، روایت، فضاسازی و شخصیت پردازی می توان در مقابل شهرزاد قرار داد.
این هرگز به معنای دو قطبی سازی نیست که اگر هر سریال دیگری به غیر از شهرزاد مثلا دندون طلا هم در نسبت با این سریال قرار می گرفت باز هم باید از یک چرخش و تفاوت ساختاری می زدیم. فارغ از محتوی و درونمایه اثر و حتی فارغ از ضعف و قوت سریال از حیث سینمایی، آسپرین یک پیشنهاد تازه به سریال سازی ایرانی است که لحن و بیان مدرن و بعضا پست مدرن به خود گرفته و سعی کرده دست کم در فرم و ساختار روایی خود نزدیک به استانداردهای سریال سازی دنیا به ویژه از جنس سینمای آمریکا باشد. این مدرن گرایی را می توان در قاب بندی های تصویر و فضاسازی های اثر نیز ردیابی کرد.
اگرچه ممکن است به همین دلیل با ذائقه سنتی و کلیشه ای مخاطب ایرانی به ویژه در ابتدا ناسازگار به نظر برسد اما هرچقدر قصه جلو می رود عادت تماشاگر نیز به تناسب این ساختارشکنی پوست انداخته و انطباق بصری- دراماتیکی با قصه و نوع روایت آن پیدا می کند. راستی قصه از چه قرار است؟ آسپرین داستان یک پزشکی است که قصد دارد بر روی یکی از بیماران مرد خود آزمایشات عجیبی و غریبی بر روی او انجام دهد . اما نتایج آزمایشات چیزی خارج از تصور پزشک روی می دهد و اوضاع بیمار از کنترلش خارج می شود و باعث می شود سریال به شرایط پیچیده و معمایی سوق پیدا کند. به همین دلیل می توان درونمایه و مضمون سریال را هم مشمول مدرن گرایی دانست. این مدرن گرایی البته یک سویه قوی دارد و آن پرداختن به موقعیتی است که هم از حیث روانشناختی و هم نمایشی میتواند دریک داستان ایرانی رخ دهد.
فیلمنامه نویسان به سراغ ضمیرناخودآگاه جامعه رفته و تشتت و التهاب درونی و ذهن یک شهروند مدرن ایرانی را که با بحران ها و بن بست های درونی مواجه است و هر روز ابعاد این تجربه چه در ساحت فردی و چه در سطح عمومی به ویژه در کلان شهرها در حال گسترش است. گویی کارگردان و نویسندگان خواستند با ارجاع به حال بد جامعه که در یک افسردگی جمعی تنیده شده به سراغ مساله و موقعیتی بروند که مخاطب در هر وضعیت و شرایط روانی – اجتماعی بتواند با آن احساس همذات پنداری کند.
در یکی از سکانس های قسمت دوم دکتر صبوری که در حال ضبط یک مصاحبه است به نوعی مستقیم و چشم در چشم روح اصلی داستان را برای مخاطب ترسیم می کند. آنجا که می گوید اگر شما در زندگی شکست بخوردید که امکان جبران آن برای شما نباشد چه می کنید؟ این پرسش دقیقا همان سوالی است که قرار است کل سریال به آن پاسخ دهد و در واقع پرسشی است که ساختار و بنیادهای درام بر مبنای آن شکل گرفته و صورت بندی شده است. اما نکته جالب ماجرا این است که این مساله یا موقعیت واجد ابعاد و سویه های مختلفی است که فیلمنامه را در لایه های مختلف در هم تنیده و تو در تویی شکل داده و ژانرهای مختلف را به خدمت می گیرد.
به عبارت دیگر محور اصلی قصه از حیث مضمونی به گونه ای است که سریال با پیروی از الگوی وحدت در عین کثرت، هم ابعاد معمایی – جنایی پیدا می کند و هم از حیث روانشناسی و فلسفی، تاول پذیر می شود و هم می توان سویه اجتماعی آن را پررنگ دانست.آسپرین در واقع نوعی بازنمایی روانشناختی انسان معاصر ایرانی است که دچار فراموشی و نسیان شده وهویت فردی و اجتماعی خود را در پس تجربه دشوار و پاردوکسیکال مدرنیته از یاد برده است.
فیلم تلاشی است هم برای بازخوانی این تجربه سخت و هم بازگردندان آدمی به زندگی واقعی و واقعیت زندگی. ضمن اینکه تلویحا بر این نکته تاکید می کند که می توان گذشته را گذشته تلخ و رنج آور را در بازسازی هویت تازه به آینده بهتری پیوند زد و از سیطره دیروز رها شد. آسپرین این موقعیت را از طریق روایت موازی و با خرده داستان هایی که از حیث معنا و نسبتش با فلسفه قصه در هم تنیده شده روایت می کند که شاید کمی گیچ کننده به نظر برسد. ضمن اینکه از همان ابتدا ذهنیت و پیش بینی مخاطب را نسبت به شخصیت های قصه و روند داستان در یک ساختار شکنی دراماتیکی قرار داده و پیش بینی پذیری آن را کم می کند لذا تجربه خود این موقعیت نیز مخاطب را در یک تعلیق دائم قرار می دهد که این تعلیق پذیری البته متناسب با روح قصه و همان نسبیت گرایی تجربه مدرنیته است.
با این حال نباید سویه روانشناختی قصه را فراموش کرد. تمام عناصر و مولفه های درام با همه پیخ و خم های فرمیکش در خدمت تبیین موقعیت پیچده و دشوار انسان معاصر ایرانی در تاریخ کنونی است. نیما فارغ از اینکه شخصیت حقیقی در نسبت با ذات قصه است می تواند نمادی از همین انسان باشد. انسانی که در تجربه مدام هویت طلبی خود، استحاله ذهنی و روحی گوناگونی را از سر می گذارند.
با این حال قصه به واسطه چند لایه بودن خویش تفسیر مطلق و نهایی از شخصیت ها و قصه هایشان را در اختیار مخاطب قرار نمی دهد و این خود یک تعلیق درونی ایجاد می کند تا بیننده قصه را دنبال کند.
آسپرین تجربه جدیدی در سریال سازی است که گاه احساس می شود در یک ترکیب ژانری شتاب زده دچار پیچدگی های تصنعی می شود. ریتم بالای روایت نیز به این ماجرا می افزاید اما به نظر می رسد کارگردان در همان دو قسمت اول اطلاعات مختلف و زیادی را به مخاطب می دهد که هضم آن و درک نسبت منطقی آنها با هم دشوار است اما اکنون زمان قضاوت نیست.
باید منتظر قسمت های بعدی ماند تا این حجم از اطلاعات و اتفاقات در بستر دراماتیکی خود پردازش شود و مخاطب را با خود همراه کند. اکنون در مرحله تجربه نوعی تعلیق و چندگانگی بعد از خوردن آسپرین هستیم. اتفاقات زیادی در راه است.
تاریخ انتشار: ۱۳:۴۵ - ۱۳ تير ۱۳۹۵ - 03 July 2016
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 42]