تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 27 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):ایمان هیچ بنده ای راستین نمی شود مگر زمانیکه اعتمادش به آنچه نزد خداست از اعتمادش به آن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816221884




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

قصه‌ای درباره عادت، فراموشی و از دست دادن/ اینجا زمان می‌ایستد


واضح آرشیو وب فارسی:مهر: گفتگو با کارگردان «تریو بدون هارمونی»-۱
قصه‌ای درباره عادت، فراموشی و از دست دادن/ اینجا زمان می‌ایستد

نشست نمایش تریو بدون هارمونی


شناسهٔ خبر: 3696596 - یکشنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۵ - ۰۸:۳۷
هنر > تئاتر

.jwplayer{ display: inline-block; } سیاوش پاکراه نویسنده و کارگردان نمایش «تریو بدون هارمونی» معتقدست در این اثر سه مفهوم عادت، فراموشی و از دست دادن نقش مهمی دارد. خبرگزاری مهر- گروه هنر: نمایش «تریو بدون هارمونی» نوشته و کارگردانی سیاوش پاکراه از ۱۷ خردادماه با بازی ایوب آقاخانی، حمیدرضا نعیمی و نگار عابدی اجرای عمومی خود را در تماشاخانه باران آغاز کرده است. این اثر نمایشی درباره ارتباط سه بازیگر تئاتر است که ۲۰ سال در یک گروه در کنار هم فعالیت و به نوعی زندگی کرده اند اما در طول این ۲۰ سال آن‌طور که به نظر می رسد با یکدیگر صادق و رفیق نبوده اند. در آخرین شب اجرای نمایش «هملت» که آخرین کار این گروه است رازهایی برملا می شود که هرکدام مدت ها سعی در پنهان کردنش داشته اند. در نگاه اول به نظر می رسد این اثر نمایشی درباره چگونگی متلاشی شدن یک گروه تئاتری بعد از ۲۰ سال است اما وقتی با نگاهی ریزبینانه تر به رفتارها و ارتباط این سه بازیگر نگاه می کنیم، متوجه می شویم که این سه، نماینده افراد مختلف جامعه ای هستند که ما در آن زندگی می کنیم و حتی جهان نمایش را می توانیم همچون جهانی که در آن زندگی می کنیم به حساب بیاوریم؛ جهانی با تمام دوستی ها، رفاقت های غیر صادقانه، منفعت طلبی ها و عشق های ناکامی که همچنان در ذهن و روح ما باقی مانده اند. در حقیقت هر سه کاراکتر این نمایش به نوعی محق هستند اما از زاویه دید خودشان. به بهانه اجرای این اثر نمایشی گفتگویی با سیاوش پاکراه نویسنده و کارگردان این نمایش انجام دادیم. پاکراه در بخش ابتدایی این گفتگو درباره نگارش این نمایشنامه و ویژگی شخصیت های نمایش، مساله قضاوت، اطلاعات اندکی که از گذشته کاراکترها بیان می شود و... صحبت کرده است. در این گفتگو با ما همراه باشید: *نمایش «تریو بدون هارمونی» درباره سه بازیگر تئاتری است که در یک گروه فعالیت می کنند و هرکدام در ارتباط ۲۰ ساله ای که با هم دارند با فراز و فرودهایی روبرو شده اند. مخاطب می تواند این فضای تئاتری را به مثابه دنیایی بزرگتر و واقعی تری که در آن زندگی می کند، ببیند. هرکدام از شخصیت های نمایش نماینده قشری از افراد جامعه هستند که دور و برمان زیاد دیده ایم. روابط و برخوردهای انسانی که بین این سه نفر اتفاق می افتد، می تواند جهان شمول باشد و در هر موقعیت و شغلی رخ دهد. درباره خلق این شخصیت ها کمی صحبت می کنید؟

-ابتدا باید بگویم که خیلی خوشحالم که شما به این شکل به نمایش و شخصیت های آن نگاه کرده اید چون نظر شخصی من هم این است. نمایشنامه «تریو بدون هارمونی» چهاردهمین متنی است که از من روی صحنه می رود و من وقتی در نوع نگارش همه این متون که حتی برخی از آنها به سفارش شخص دیگری نوشته شده اند، دقیق می شوم به این نتیجه می رسم که در همه آثارم به صورت ناخودآگاه سه واژه عادت، فراموشی و از دست دادن تکرار می شود. از نظر من این سه عنصر برای همه آدم ها اتفاق می افتد و یک شمشیر دولبه است پس لزوما بد نیست. من در سال ۸۵ در نمایش «آشویتس خصوصی» روی خوب این شمشیر را نشان دادم؛ اینکه عادت و فراموشی باعث این می شود که تو از سختی های زندگی عبور کنی و بتوانی زندگی را با همه مشکلاتش بپذیری و همچنان امید داشته باشی. روی بد این عادت و فراموشی از دست دادن زیبایی هایمان است چون وقتی انسان ها در گذر زمان در کنار هم زندگی می کنند و در رفاقت سالیان به سر می برند در پیکره این زمان به هم عادت می کنند و وقتی انسان ها به هم عادت کردند دیگر تلاشی برای حفظ و نگه داشتن یکدیگر از نظر احساسی نمی کنند درحالیکه من فکر می کنم باید برعکس این قضیه اتفاق بیفتد. به عنوان نمونه من باید از دوستی و رفاقتم در طی سالیان مراقبت کنم، باید حس احترام و زیبایی را حفظ کنم و نگذارم عادت باعث از بین رفتن آنها بشود. در لحظه از دست دادن است که زمان می ایستد و تن شما مثل روزهای اول می لرزد، ترس در شما به وجود می آید و آنگاه به هر دست آویزی متوسل می شوید تا چیزی را که دارید از دست می دهید، حفظ کنید. پیکره «تریو بدون هارمونی» در نگاه اول از این قضیه سود می برد. مسایل دیگری هم در نمایشنامه وجود دارد که باعث می شود در طول ۷۰ دقیقه ای که نمایش را می بینید زمان برایتان سنگین نگذرد؛ البته امیدوارم این اتفاق افتاده باشد. نکته مورد توجه در این نمایش این است که هیچ کدام از سه کاراکتر نمایش به عنوان شخصیت اول معرفی نمی شوند. هرکدام یک نیاز دراماتیک تعریف شده دارند. نیاز دراماتیک «دن» حفظ این گروه تئاتری است. نیاز دراماتیک «اتان» رسیدن به آرامش در ازای ترک گروه است بنابراین در ابتدای اثر ما دو کاراکتر داریم که نیاز دراماتیکشان دقیقا مخالف یکدیگر است.

*به نظر می رسد «کِی» تنها شخصیتی باشد که دقیقا مطمئن نیست می خواهد چه کار کند. - ممکن است اینطور به نظر برسد چون نیاز دراماتیک «کِی» در تضاد با هیچکدام از این دو شخصیت نیست اما قوی ترین پیکر مثلث من را تشکیل می دهد. برای من کاراکتر کِی قوی ترین شخصیت نمایشنامه است. تضاد اتان و دن کنش دراماتیک نمایش را شکل می دهد. بعد از مدتی کِی وارد داستان می شود که نیاز دراماتیکش یک آرزو است؛ آرزویی که سال هاست همراه با عشق نسبت به سرپرست گروه یعنی دن ساخته است؛ گرفتن یک خانه ساحلی همراه دن، یک زندگی دو نفره زیبا و حفظ گروهشان در پیکره رفاقت. کِی سال هاست که به این آرزو نرسیده است و مثل هر آدم قوی دیگری بخشی از این آرزو را که زندگی با دن است و می داند به آن نخواهد رسید کنار می گذارد اما همچنان بقیه آرزوهایش سر جایش است. کِی به دلیل مهربانی نهفته اش، بخش کنار گذاشته شده آرزویش را با شخص دیگری سهیم می شود چون اتان سرطان دارد و بیشتر از دو سال دیگر زنده نیست. اگر شخصیت مثبت و منفی وجود داشته باشد کِی مثبت ترین شخصیت نمایشنامه است البته تلاش من این بوده که کاراکترها، مثبت یا منفی صرف نباشند. *یکی دیگر از نکاتی که در این نمایش مورد توجه است مساله قضاوت است. شما به عنوان خالق این شخصیت ها نسبت به هیچ کدامشان قضاوت نداشته اید. هر سه کاراکتر نمایش از نظر خودشان محق هستند و از نظر شخصیت مقابل محق نیستند. اگر بخواهیم منصفانه نگاه کنیم همه آدم ها در زندگی شان و در مواجهه با افراد دیگر حس های مثل حسادت، برتری طلبی و طمع را تجربه می کنند اما این مسائل دلیل نمی شود که آنها به شخصیت های منفی مطلقی تبدیل شوند. شخصیت های این نمایش نیز همینطور تعریف شده اند و مثل همه آدم های معمولی در برخورد با هم رفتارهای متفاوتی دارند. - خود من کلا آدم ها را بد و خوب نمی بینم و قبول هم ندارم که نمایش قضاوت نمی کند چون همه کارهای انسان ها از روی قضاوت است از این منظر که وقتی من شخصی را به عنوان دوست انتخاب می کنم خواه ناخواه در مورد برخی از رفتارهای او مرتکب قضاوت شده ام که به عنوان دوست انتخابش کرده ام اما نکته مورد توجه این است که در مورد بد یا خوب بودن انسان ها نمی شود، قضاوت کرد به خاطر همین هم است که هیچ کدام از کاراکترهای این نمایش بد یا خوب نیستند. این شخصیت ها تصمیم می گیرند و تصمیمشان باعث معضل می شود مثل همه ما آدم ها. آدم ها حاضر نیستند از زاویه دید دیگری به قضایا نگاه کنند. ما آدم ها پرسپکتیو نگاهمان را عوض نمی کنیم و به نظرم این معضل بزرگ هستی است. مثلا من حاضر نیستم از زاویه نگاه یک زن به زندگی نگاه کنم و ببینم این خواسته ها چقدر شریف است و برعکسش. اتفاقی که در «تریو بدون هارمونی» می افتد هم همین است که هر سه نفر درست می گویند اما از زاویه دید خودشان درست می گویند. *به نظر می رسد در این مبارزه کِی قربانی است چون درست است که به دن علاقه مند است اما در هر دو رابطه عاطفی که برقرار کرده انتخاب شده و خودش انتخاب گر نبوده است. -در واقع هر سه نفر قربانی هستند اما اگر بخواهم به عنوان نویسنده به کاراکترها نگاه کنم دن را بیشتر از بقیه قربانی می بینم. بگذارید درباره کِی با شما مخالفت کنم چون فکر می کنم کِی زن ضعیفی نیست و کسی نیست که به او ظلم شده است. او زمانی دن را دوست داشته و هنوز هم دارد اما آنقدر زن قوی است که در دیالوگی به دن می گوید «گاهی وقت ها فقط یک لحظه فرصت هست این آخرین باری است که دارم تلاش کی کنم.» او با وجودیکه دلش جای دیگری است به دلیل بخش مهربانی وجودش اتان را می پذیرد و به سمت آرزویش می رود. از نظر من چند بعدی ترین شخصیت نمایش کِی است. * از زاویه ای دیگر این نمایشنامه می تواند ۲۰ سال قبل از اتفاقات نمایشنامه «پسران آفتاب» نیل سایمون باشد. چون در آن نمایشنامه شاهد هستیم یکی از شخصیت ها از بازیگری کنار کشیده و همین مساله باعث از هم پاشیدن یک گروه دو نفره شده و کینه و نفرتی را در وجود شخص دیگر شکل داده است. - بله این نگاه درست است و دن و اتان در صورت زنده ماندن اتان می توانند ۲۰ سال بعد یک دشمنی در عین رفاقت مثل رابطه ویلی کلارک و ال لوییس در «پسران آفتاب» داشته باشند.

* نمایش اطلاعات کمی درباره گذشته شخصیت ها به مخاطب می دهد. به نظر می رسد احتیاج به چند خرده پیرنگ نیز برای معرفی بیشتر کاراکترها وجود داشته است به عنوان نمونه ما غیر از آرزویی که کِی دارد اطلاعات دیگری از نیازها و ویژگی های او نداریم. - من این حرف را می پذیرم اما دلیل اینکه این اتفاق افتاده این است که وقتی ما راجع به گذشته حرف می زنیم کنش جاری را از دست می دهیم. نمایشنامه ای که به گذشته بپردازد دچار روایت می شود چون درباره گذشته باید حرف زد. وقتی این اتفاق می افتد بزرگترین مشکل نمایشنامه نویسی ایران به وجود می آید و آن هم این است که آدم ها راوی می شوند. این اتفاق یک سَم است در حالیکه نمایشنامه قدرت، سختی و چالشش کنش جاری است. ترفند من این بود که مخاطب ارتباط این سه را به عنوان یک دوست بپذیرد و بعد وارد کنش جاری شود. در حقیقت به دلیل قوی کردن کنش جاری مجبور بودم کمی از اطلاعات دادن درباره گذشته شخصیت ها کم بگذارم و برای همین هم است که مخاطب تا پایان به دیدن نمایش می نشیند چون کنش روی صحنه اتفاق می افتد. به عنوان نویسنده باید جایی تصمیم می گرفتم که چه چیزی را فدای چه چیز دیگر کنم. *انتخاب نمایشنامه «هملت» برای نمایشی که این سه بازیگر قرار است در آن بازی کنند و شخصیت های هملت، اوفلیا و لایرتیس که توسط دن، کِی و اتان بازی می شوند و ارتباطشان با شخصیت های نمایش اصلی چگونه صورت گرفت؟ -در شیوه اجرایی، نمایش در نمایش وجود دارد اما در متن و ساحت نویسندگی نمایش در نمایش وجود ندارد. دلیل اینکه من به سراغ این ویژگی رفتم همان سه عنصر عادت، فراموشی و از دست دادن بود. حالا از طریق یک کهن متن که همان «هملت» است و برای همه دارای بازشناخت است یک زیرمتن ساخته ام تا متن اصلی را حمایت کند. زیبایی و خصوصیت شخصیت هملت این است که بی عمل ترین کاراکتر نمایشنامه شکسپیر است و از اول تا آخر نمایشنامه فکر می کند و در آخر هم که انتقامش را می گیرد این اتفاق براساس یک حادثه رخ می دهد. لایرتیس کاراکتری نزدیک به بلاهت است. خونش به جوش می آید، اصلا قضاوت نمی کند و تحت تاثیر کلادیوس تصمیم به انتقام می گیرد و افلیا هم بی شک یک قربانی است. اما من در این نمایشنامه تصمیم گرفتم «هملت» خودم را بسازم و ابتدا دست گذاشتم روی شخصیت لایرتیس که از نظر من در نمایشنامه «هملت» مورد خیانت قرار گرفته است و تاثیر مهمی هم در داستان ندارد. اما در این نمایش لایرتیسی را ساختم که فرد اندیشمندی است و نسبت به زندگی ایدئولوژی دارد. در اوفلیا هم شاهد ادغامی از لحظه هایی که در «هملت» دارد و برخورد من با این شخصیت هستیم. در واقع نشانه شناختی کلامی بین اوفلیا و کی جریان دارد. از طرف دیگر ما تا آخر نمایش «تریو بدون هارمونی» هملت را نمی بینیم و نبودنش معمای هملت را جذاب تر می کند. در صحنه های اجرایی هم به عنوان کارگردان تمهیدی اندیشیده ام به این ترتیب که ایوب آقاخانی بازیگر نقش دن هیچ گاه روی دکور نمایش نمی رود اما دو بازیگر دیگر همیشه روی آن فنز فلزی هستند و دن مثل یک نگهبان همیشه دور آنها می چرخد و انگار مراقب است تا آنها هیچگاه از این صحنه فرار نکنند جز لحظه آخر که کِی و اتان صحنه را ترک می کنند و آن موقع دن است که به عنوان هملت روی فنز باقی می ماند و مونولوگ معروف «بودن یا نبودن» هملت را بر زبان می آورد. این مونولوگ باعث عدم قضاوت می شود. به دلیل جنس بازی که من از ایوب آقاخانی خواسته ام و معتقدم بسیار موفق در ارایه آن عمل کرده است ناخودآگاه کاراکتر دن کمی به سمت تاریکی میل می کند اما آن مونولوگ آخر نجاتش می دهد و حس و حالی به مخاطب می دهد که تا حدودی به او هم حق بدهد. این نمایش نگاهی اگزیستانسالیستی دارد به این مفهوم که آدم ها بر اساس تصمیمشان دچار نابودی می شوند و یک جبر بر آنها حاکم می شود. هر کدام از آنها از نظر خودشان بهترین کار را می کنند اما انگار برایشان نابودی سرنوشتی تعیین شده است. ادامه دارد...









این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 38]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن