تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 20 مرداد 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):راستى عزّت است و نادانى ذلّت.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سایت ایمالز

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

ایمپلنت دندان سعادت آباد

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

الکترود استیل

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

کرکره برقی تبریز

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1810439420




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

شعر/ آغاز شد به دستِ خدا ماجرای عشق


واضح آرشیو وب فارسی:فرهنگ نیوز:
شعر/ آغاز شد به دستِ خدا ماجرای عشق
شعر/ آغاز شد به دستِ خدا ماجرای عشق حسن لطفی شعری را در وصف سالار شهیدان سروده است.


به گزارش فرهنگ نیوز، بمناسبت فرارسیدن ولادت با سعادت حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام شعری زیبا از حسن لطفی را می خوانیم:
 
روزِ اَلَست ، روزِ ازل ، لحظه های عشق
روزی که آفریده شد عالم برای عشق
 
روزی که آفرینشِ گیتی تمام شد
آغاز شد به دستِ خدا ماجرای عشق
 
بودیم گرچه در دلِ سر گشتگان ولی
کم کم شدیم بینِ همه آشنایِ عشق
 
چشمی میانِ آن همه ما را سوا نمود
دل را ربود و داد دلی مبتلای عشق
 
دستی به روی شانه ی مان خورد و ناگهان
ما را صدا نمود کسی با صدایِ عشق
 
روز اَلَست لحظه یِ آغازِ عاشقی
ما را خدا نمود اسیرِ خدایِ عشق
 
عکس خدا نشسته بر آئینه هایمان
روز ازل حسینیه شد سینه هایمان
 
*
 
هستی بهانه بود که سِرّی بیان شود
مستی بهانه بود که ساقی عیان شود
 
خلقت ادامه یافت و رازی گشوده شد
تا معنیِ وجودِ زمین و زمان شود
 
با دستِ غیب وقتِ ظهورت نوشت عشق
وقتش رسیده نوبتِ دیوانگان شود
 
قلبِ مدینه می طپد از خاکِ پایِ تو
جاروکشِ همیشه ی این آستان شود
 
حتی بهشت با سرِ مژگان رسیده است
تا قبله گاهِ وسعتِ هفت آسمان شود
 
تو حیدری ، تو فاطمه ای ، تو پیمبری
سوگند بر خدا که خداییش محشری
 
*
 
بی تو هزار گوشه ی دنیا صفا نداشت
اصلاً خدا بدون تو این جلوه را نداشت
 
گیرم هزار کعبه خدا خلق می نمود
چنگی به دل نمی زد اگر کربلا نداشت
 
حتی زِ معجزاتِ مسیحا خبر نبود
مُشتی اگر زِ خاکِ قدومِ شما نداشت
 
بی تو هوایِ خانه یِ زهرا گرفته بود
این قدر جلوه جاذبه یِ مرتضیٰ نداشت
 
شکرِ خدا که خانه ی تان هست رویِ خاک
ور نه زمینِ تیره که دارالشفا نداشت
 
مجموعه ی خَصائِلِ بی انتها شُدی
یک جا تمامِ سِلسِله یِ انبیا شدی
 
*
 
گیرم بهار نیست دَمی جانفزا که هست
گیرم بهشت نیست غبارِ شما که هست
 
بر خِشت خِشتِ کعبه نوشتند با طلا
گیرم که قبله نیست ولی کربلا که هست
 
در ازدحامِ خیلِ گدا جا اگر کم است
تشریف آورید دو چشمانِ ما که هست
 
جایی اگر نبود خدا را صدا کنید
باب الجواد و سایه ی ایوان طلا که هست
 
کوتاست سقفِ عالم اگر وقتِ پَر زدن
غم نیست ، رویِ گنبد و گلدسته ها که هست
 
خوش گفته اند قطره که دریا نمی شود
هر یوسفی که یوسفِ زهرا نمی شود
 
*
 
تو آمدی قیامتِ کُبریٰ رَقَم زدی
بر تارُکِ همیشه ی عالم عَلَم زدی
 
می خواستی که رشک برند دیگران به من
زلفِ مرا گِره به نسیمِ حرم زدی
 
حِس می کنم میانِ دلم بویِ سیب را
از آن زمان که در حرمِ دل قدم زدی
 
می خواستی که شعله بگیریم بی اَمان
آتش به جانِ هر غزلِ مُحتشم زدی
 
با شیر ، طعمِ روضه ی تان را چشیده ام
وقتی سَری به چشمِ ترِ مادرم زدی
 
مجنونِ کوچه های غَمَم، دستِ من بگیر
دل تنگِ دیدنِ حرمم دستِ من بگیر
 
*
 
تو تشنه و دریغ زِ یک جرعه آب ، آه
تو تشنه و تمامیِ صحرا سراب ، آه
 
در زیرِ نیزه هایِ شکسته نهان شدی
با زخم هایِ تازه تر و بی حساب، آه
 
یک سو صدایِ العطش آرام می رسید
یک سو صدایِ هِلهله ها در شتاب، آه
 
یک سو صدایِ ضَجه یِ زینب بلند بود
یک سو صدایِ مادرت اما کباب، آه
 
یک سو عَلَم به خاک و علمدار غرقِ خون
یک سو به رویِ نیزه عزیزِ رُباب، آه
 
کم کم نگاه بر بدنت سخت می شود
کم کم نَفَس زدنت سخت می شود









95/2/20 - 17:14 - 2016-5-9 17:14:10





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فرهنگ نیوز]
[مشاهده در: www.farhangnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 64]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن