واضح آرشیو وب فارسی:فارس: به انگیزه بزرگداشت «مصطفی علیپور»شاعری معلم و معلمی شاعر
علیپور شاعری را به مثابه رسالتی انسانی برای همنوایی با مردم مظلوم و رنجدیده جهان میداند. از همین رو اکثر شعرهای این مجموعه از مضمونی انسانی و آرمانی برخوردارند.
خبرگزاری فارس- گروه ادبیات انقلاب اسلامی: اسبهای سرکشی در خونم شیهه میکشند شب بسته میشود در دشت و خورشید، همچون زخمی، سر میگشاید و راهم را روشن میکند من در کوه مینگرم و چند برابر میشوم کبوتر میشوم. (مصطفی علیپور، باران انگورهای سوخته، تکا، ص ۲۵) «مصطفی علیپور» برای شاعران نسل انقلاب، نامی آشناست. شاعری که بعد از پیروزی انقلاب تا به امروز درعرصههای شعر، نقد، پژوهش ادبی و آموزش شعر به هنرجویان حضوری فعال و تاثیرگذار داشته است. ضمن این خود نیز درعرصه سرایش (بخصوص شعر نیمایی) خوش درخشیده و آثاری مانا و ساختارمند بر کارنامه ادبیات معاصر افزوده است. آثار این شاعر زلال تنکابنی فقط به مجموعههای شعری محدود نمیشود، چرا که وی پیش و بیش از آنکه شاعر باشد، یک معلم شعر است و تشنه آموختن و آموزش دادن. از همین رو در حوزه نقد و پژوهش تالیفات قابل تاملی دارد که از جمله آنها میتوان به «ساختار زبان شعر امروز»، صوفیان شهید (روایتی از زندگی و اندیشههای اجتماعی حلاج، عین القضات و سهروردی)، و «میتراود مهتاب» که مقدمهای بر زیباییشناسی تصویر و زبان شعر نیماست اشاره کرد. مطالعه و مرور آثار علیپور عزیز، مبین این نکته است که ما با شاعری ساختار اندیش، مفهوم محور، و خلاق مواجهیم. شاعری که به پشتوانه دانش و بینش ادبی گسترده خود و با تلفیق هنرمندانه فرم و محتوا، آثاری شاخص و قابل تامل ارائه داده است. علیپور شاعری را به مثابه رسالتی انسانی برای همنوایی با مردم مظلوم و رنجدیده جهان میداند. از همین رو اکثر شعرهای این مجموعه از مضمونی انسانی و آرمانی برخوردارند. او با شبچراغ انتظار، عدالت و آزادی، عابر دل شدهٔ کوچههای افسرده جهان است، و با حنجره شعر، بغض در گلو شکسته مستضعفین و مظلومان جهان را فریاد میکند. شاعر در سایه سار شعرهای از دل بر آمده خویش، صبح صادق را انتظار میکشد و برای طلوع فردای روشن لحظه شماری میکند: ساده است اگر بهار جنگلی سترگ را برگ و بر دهد یا پرنده را ز شاخهای به شاخهای دگر سفر دهد من در انتظار آن بهار گرم و بیقرار و آفتابیام... میرسد - مرا عبور میدهد ز روزهای سرد سخت خاک را پرنده میکند؛ سنگ را درخت... (باران انگورهای سوخته، تکا، ص ۴۱) علیپور شاعری ست که از دانش و بینش ادبی برخوردار است. یعنی هم «شعر دیروز» را خوب میشناسد و هم با «شعر امروز» آشناست. وی شعرهای خود را با لهجهای با صلابت و استوار آغاز میکند، با تعلیقی شاعرانه به پیش میبرد، و در نهایت با شهودی شاعرانه به پایان میرساند. او در استخدام و چینش واژگان، ضربآهنگ منسجم و همخونی و همخوانی کلمات را لحاظ میکند، از همین رو تاملات شاعرانه او، در ساختاری با شکوه و هنرمندانه به جلوه در میآید که بر اندیشه مخاطب تلنگر میزند و او را با خود همراه میکند: چشماندازت جنگلی است از درختان واژگونه و بیبرگ و سایههایی لرزان که بهار و آفتاب و آبی را تحقیر میکنند به اندازه یک زمستان به اندازه یک مرگ در چشماندازت اسکلتهای سیاه به تعقیب عابران برمیخیزند از گورهای تازه که برمیگردی ای زمستانی مباد، رد گامهایت را بر ماسهها نپوشانی (هفت بند مویه، کابوس ۱، ص ۹) زبان ساختارمند علیپور مبتنی بر مفردات و واژههایی است که با هوشمندی شاعرانه انتخاب شده و از همخوانی و همخونی برخوردارند. انتخابی شاعرانه و اندیشورانه که در نهایت به خلق و آفرینش تصاویر بدیع و روح نواز ختم میشود: تا سنگ و خاک را شوراند تا زخمهای ژرف پلنگان کوه را در دشت، منتشر کند. از ابرهای برزخی هار از ابرهای در افق لهله عبوس حتی کسی فرود نیامد؛ نه آیهای، نه قطرهای، حتی ستارهای کوچک از آسمان مبهم تفت سرابگون نازل نشد. در نیمروز شعرهای من همواره آفتاب عمودیست؛ و دودی از خون از نعش واژههاست بلند از دیگر مولفههای زبانی علیپور «تصویرسازی مبتنی بر ترکیب سازی» است که باعث توسع زبان و بالندگی آن میگردد. رفتار شاعر با زبان، رفتاری خلاقانه و «فراهنجار» است. رفتار فراهنجار با زبان منحصر به شاعرانی است که از دانش، بینش و بصیرت ادبی برخوردارند. «رفتار فراهنجار» همچنان که از نام آن پیداست به رفتاری اطلاق میشود که شاعر به مدد تسلط و اشرافی که بر زبان دارد، خود را در چارچوب هنجارهای ادبی عصر خویش محدود و محصور نمیکند. در این شیوه رفتاری، شاعر با بهره گیری از خلاقیت و توانمندیهای ادبی خویش، زبان را به چالشی جدی با نیازهای ادبی عصر خویش میکشاند و برای آنکه زبان بتواند توانایی پاسخگویی به این نیازها را پیدا کند، به رفع کاستیها و بازسازی بنای زبان میپردازد. شاعرانی که رفتار فراهنجار با زبان دارند، در یک تعامل مثبت و سازنده با زبان قرار میگیرند که خروجی آن آفرینش کلمات و ترکیبات ادبی جدید و مرمت و بازسازی بافتهای فرسوده زبان است. ترکیبهای خوش ساخت و درخشان زیر در چنین فرایندی نطفه میبندند و شکل میگیرند. مولفه دیگر شعرهای علیپور، برخورداری از جغرافیای زبانی خاص و تعلق خاطر به فرهنگ و اصالتهای بومی و همنشینی شعرش با طبیعت است. بسامد چنین واژگانی در شعرهای علیپور بسیار بالاست، واژگانی چون: کوه و جنگل و دریا، آب و آفتاب، باد و باران، سبزه و درخت و شالیزار، پرنده و پرواز و آسمان، و... و کلام آخر اینکه لهجهٔ شاعر در بیشتر دلگویهها، لهجهای آمیخته با حسرت و دلتنگی و غربت است. در اکثر شعرها ردپای اندوهی با شکوه و دوست داشتنی پیداست. اندوهی که حس همذات پنداری را در مخاطبین بیدار میکند و آنان را تا پایان شعر با خود همراه میسازد. در مورد مصطفی علیپور و شعرهای زلال و با صلابت او حرف برای گفتن بسیار است. با آرزوی اینکه در فرصتی دیگر بتوانم در بازنمایی چهره این شاعر نجیب و دوست داشتنی قلم بزنم، حسن ختام این نوشتار را به یک رباعی خاطره انگیز از او اختصاص میدهم و سخن را کوتاه میکنم: رازی که خطر کنندگان میدانند در بازی خون، برندگان میدانند با بال شکسته پر کشیدن، هنر است این را همهٔ پرندگان میدانند یادداشت از رضا اسماعیلی انتهای پیام/و
95/01/25 :: 00:10
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 58]