واضح آرشیو وب فارسی:دز ان ان: راوی: محسن مجیدی راد متولد ۱۳۴۵ محله مسجد،دزفول با شروع جنگ تحمیلی خانه ی ما در شهر شوش بود و بدلیل اینکه از ابتدا شهر شوش آماج گلوله های توپخانه عراق بود لذا آموزش نظامی را در همانجا دیدم و با عنایت به اینکه سن کمی داشتم برای حضورم در…راوی: محسن مجیدی راد متولد ۱۳۴۵ محله مسجد،دزفول با شروع جنگ تحمیلی خانه ی ما در شهر شوش بود و بدلیل اینکه از ابتدا شهر شوش آماج گلوله های توپخانه عراق بود لذا آموزش نظامی را در همانجا دیدم و با عنایت به اینکه سن کمی داشتم برای حضورم در جبهه مشکلات بسیاری بود خاطرم هست در سالهای تحصیل دردبیرستان فعالیت فرهنگی بسیاری داشتم و این فعالیتها باعث شده بود که فردی روی یکی از دربهای دبیرستان بنویسد چرا محسن که اینقدر فعالیت برای جبهه می کند خودش به جبهه نمی رود و این امر موجب شد علیرغم مخالفت ها در نهایت توانستم از طریق گردان ذوالفقار لشکر ۷ حضرت ولیعصر (عج) در عملیات خیبر بعنوان نیروی تک ور شرکت نمایم و زمانیکه از عملیات برگشتم برای ادامه ی تحصیل دچار مشکل شدم و برای حل مشکل به هردری میزدم بطوری که فردی در دبیرستان بمن گفت : این عقب ماندگی درسی شما بما ربطی ندارد میخواستی به جبهه نروی و اینگونه هم نبود که همه امکانات برای رفتن به جبهه فراهم باشد . در عملیات کربلای چهار در تاریخ ۱۳۶۵/۱۰/۲ در واحد اطلاعات عملیات بودم و به همراه گردان کربلا شرکت داشتم و گردان ما در جزیره مینو مقابل جزیره سهیل و ام الرصاص عراق موضع گرفته بود و چون نیروی غواص و پیشرو بودم می باید به همراه دیگر غواصان خط را شکسته تا نیروهای آبی وخاکی بتوانند به ادامه ی عملیات بپردازند با گذشتن از رود اروند خود را به موانع خورشیدی و سیم خاردارها رسانده و با خنثی کردن بشکه های فوگاز که در کناره ساحل رودخانه بود مسیر را برای رزمنده های گردان پاکسازی کردیم با ادامه درگیری تا ساعت ۱۰ صبح فردا در همان جا بنا به دستور متوقف بودیم که دستور عقب نشینی را دادند و ما در لبه ساحل به نیروها کمک می کردیم که با قایق یا با شنا کردن از اروند عبور کرده و به مواضع خودمان در جزیره مینو برگردند .در این حین دونفر از بچه های آشنا را دیدم که رزمنده قدرت اله سبزی زخمی شده بود و دیگری که رزمنده هوشنگ عیسوند رحمانی بود وی را کمک می کرد که هوشنگ گفت محسن بیا با کمک همدیگر قدرت را به جزیره مینو ببریم من با لباس غواصی بودم و آنها جلیقه ی ضد آب به تن داشتند دوتایی به قدرت کمک کردیم تا وارد آب رودخانه شد که در نیمه راه بعلت جریان شدید آب و خستگی مفرط و اینکه زیر باران انواع گلوله های دشمن بودیم در یک آن احساس کردم کسی سر مرا به داخل آب فشار داد و بشدت به عمق رودخانه فرو رفتم چون لباس غواصی به تن داشتم بلافاصله بر روی آب قرار گرفتم و متوجه شدم که از گونه ی چپم خون بشدت جاری است و مورد اصابت گلوله تک تیرانداز دشمن قرار گرفته ام و در این حالت دچار ضعف و سستی شدم که هوشنگ به من گفت چون مجروح شده ای خودت را سریعتر به خشکی برسان و من قدرت را می آورم و بین ما فاصله افتاد با خارج شدن از آب خودم را روبروی سنگر فرماندهی گردان دیدم که سردار غلامحسین کلولی از من پرسید که چه شده؟ منهم که با وجود سردی بسیار آب و هوا و نیز خستگی زیاد و عدم تغذیه در دو روز گذشته و مجروحیت قادر به پاسخگویی نبودم با حرکات دست و سر و زبانی که در دهانم نمی چرخید پاسخی مبهم به ایشان دادم . با انتقال من به اورژانس و مداوای اولیه معلوم شد که با اصابت گلوله آرواره چپ صورتم شکسته شده است ودر اورژانش قدرت سبزی را دیدم و با ایما و اشاره از وی سراغ هوشنگ را گرفتم که هوشنگ چه شد ؟ واو گفت بعلت تلاطم آب رودخانه از همدیگر جدا افتاده اند و این جدایی ۱۴ سال طول کشید تا عاقبت پیکر مطهر شهید هوشنگ عیسوند رحمانی را در سال ۱۳۷۵ به وطن رجعت داده و در گلزار ولی آباد دزفول در سرای ابدیش و در کنار برادر شهیدش بهرام که یک سال قبل از شهادت هوشنگ در عملیات والفجر هشت به شهادت رسیده بود به خاک سپردند. پاسدار شهید هوشنگ عیسوند رحمانی فرزند نادعلی متولد ۱۳۴۳ شهادت ۱۳۶۵/۱۰/۲ عملیات کربلای۴ جبهه ام الرصاص مدفن گلزار ولی آباد ، دزفول
چهارشنبه ، ۲۱بهمن۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دز ان ان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 12]