واضح آرشیو وب فارسی:فارس: یادداشت/محمدتقی فهیم
ناکامی از دیدن فیلم خوب در هفتمین روز
هفتمین روز را در حالی به پایان بردیم که انتظارمان برای دیدن فیلم «یتیمخانه» بیهوده بود و به نمایش در نیامد. فیلم «دختر» ساخته میرکریمی هم انتظارمان را برآورده نکرد. البته از بابت فیلم «مالاریا» خیالمان راحت بود، چرا که شنیده بودیم اگر فیلم را نبینیم چیزی از دست ندادهایم.
خبرگزاری فارس _ محمدتقی فهیم: جشنواره نفسهای آخرش را میکشد. هفتمین روز را در حالی به پایان بردیم که انتظارمان برای دیدن فیلم «یتیمخانه» بیهوده بود و به نمایش در نیامد. فیلم «دختر» ساخته میرکریمی هم انتظارمان را برآورده نکرد. البته از بابت فیلم «مالاریا» خیالمان راحت بود، چرا که شنیده بودیم اگر فیلم را نبینیم چیزی از دست ندادهایم. بنابراین میشود گفت جشنواره دیگر فیلم کنجکاویبرانگیزی ندارد، چنانکه نمایش فیلم «سیانور» به روز آخر نیفتاده بود، میشد جشنواره را پایانیافته تلقی کنیم.
*«دختر» له دولت علیه مخاطب «دختر» فیلم دولت است. اگر برای مردم سرگرمی و لذت و حرف عمیقی ندارد ولی برای کارگردانش کارنامه دارد. «دختر» فیلمی درباره پدر است. پدری با پیشینهی ارزشی و ظاهری مذهبی، اما عقبمانده از قافلهی رو به توسعه و مدنیت. او در اوج و سوار بر پدیدههای توسعه و مدرنیته (نمای لانگ شات پالایشگاه پس از کشمکش داخل با خانوادهاش) اما فرهنگناپذیر است. در برابر مناسبات جدید میایستد. سختگیریهای این مرد ارمغانی جز فرار دخترش ندارد. این پدر چنان مانده در تاریخ است که دخترش اجازه و فرصت صحبت با او را ندارد. اهل دیالوگ نیست. مستبد است. او در تعامل با خواهرش هم کم میآورده تا شوربختی و دربدری را به او تحمیل کرده است. ایده و موضوع فاصله نسلها و یا بحث سنت و مدرنیته با اینکه تازه نیست ولی در صورت پرداخت با طراوت، همواره میتواند دستمایهای جذاب برای درام باشد. میرکریمی هم در ادامهی کارهای پیشین خود، دختر را با همین رویکردها ساخته است. ولی دراینجا به خاطر نزدیکیاش با سیاسیون و چشم طمع به آن سوی آبها، از سطح عبور نکرده و ناتوان در خلق درامی عمیق، درجا زده است. در واقع، میرکریمی از فیلم «یه حبه قند» به این طرف، دچار دگردیسی شده است. یه حبه قند، هنوز قابل تحمل بود ولی «امروز» دربست واگذار شده بود. رد پای رقابت با فرهادی و بقیه در زمیه فیلمسازی برای غریبهها به چشم میخورد. در فیلم کنونی کاملا از سینمای ناب بریده است. غافل از این است که موضوع دختر فراری و شخصیت ریشوی نماز خوان متعصب، دیگر کهنه شده است. فیلم فرهادی هم در درجه اول، درامی مورد پسند اینجا داشت، بنابراین برای دور زدن او، هوش و خلاقیتی مضاعف میخواهد که میرکریمی دارد اما ذوبش در سیاست و همراهی با سیاسیون، نمیگذارد. توجه کنید: کشور دچار بحران اقتصادی است. کلانتریها شلوغ است. چکها برگشت میخورد. سقف خانه در حال فروریزی است. ریزگردها فاجعهبارند. کارگران تعدیل میشوند و... گفته میشود: «چرا بعد از بابا همه چیز عوض شد»... بالاخره برای اولین بار وقتی «احمد» میخندد که «ظریف» خندان در قاب است. میرکریمی «خیلی دور خیلی نزدیک» حالا در ورژن دیگری از آن فیلم، مجبور! شده پایانبندی تدارک ببیند که تبدیل به سخنرانی برخی درآستانه انتخابات باشد یا افتتاحیهای برگزار کند که اساسا زیادی است.
*«خماری» خمار گذاشتن تماشاگر خماری، تهیهکنندهای جدی دارد. فیلمنامهنویسی داستانپرداز و حرفهای پشت آن است. کارگردانی تازه نفس و با انگیزه پروژه را هدایت کرده است ولی در مجموع فیلمی بالاتر از متوسط نساختهاند. خواستهاند سرگرمی بیافرینند و نقد اجتماعی کنند، اما تلاش گروه منجر به خروجی جذابی نشده است. یعنی نه فیلم اجتماعی شده است و نه یک کمدی – طنز با وقار و مفرح از کار درآمده است. چند موقعیت دست و پا شکسته دارد. لحظاتی سرخوشی ایجاد میکند. پیامهایی داده میشود ولی این همه اگر در ساختاری حساب شده با عوامل فرمیک ریخته نشود، درامی قوی شکل نمیگیرد.
*«مالاریا»، «ظریف مچکریم» گلدرشت مالاریا، فیلم نشده است. خیلی از «دربند» عقبتر است. بازهم موضوع دختر فراری و رویکرد تین ایجری. قصهای درکار نیست. پر از آدمهایی که هیچ کدام کاراکتر نشدهاند. هرکدام را برداریم فرقی نمیکند. اگر جایشان را هم عوض کنیم فرقی نمیکند. شناسنامه ندارند. مثلا دختر چادری فیلم، اگر پسر یا زنی پیر باشد چه فرقی میکند. عشق فیلم هم خیلی باسمهای است. هیچکدام از آدمها غمخواری برانگیز و همراه کننده نیستند. بیکاری، معضلات اجتماعی، درگیریها، گروه موسیقی، صاحبخانه، وام بانکی، فالگیر، نوازندگی در خیابان و ... طرحشان دراماتیک نیست بلکه به صورت گل درشت تصویر شدهاند همچنانکه تظاهرات خیابانی و تابلوهای «ظریف مچکریم» نماهایی بزرگتر از نیاز درام هستند. فیلم پر از تناقض است. فرم و ساختارش که اساسا مغشوش است. تصویربرداری روی دست و دوربین موبایل هم به کمک نیامدهاند تا اثری اجتماعی و ملتهب شکل بگیرد. پرویز شهبازی با این فیلم نشان میدهد که کارگردانی مدیریتپذیر است. او در دوران اصلاحات فیلم «نفس عمیق» را ساخت که به تبعیت از برافراشتگی پرچم دوران تین ایجری بود و الحق از منظر ساختاری و حس، اثری پذیرفتنی خلق کرد. در دولت قبل هم «دربند» را ساخت که چون مدیریت، سینماییتر بود، حداقل فیلمش سینما شده بود. سروسامان داشت. تکلیفش روشن بود. حالا در این دولت، چون چراغ راهنما و حمایت به سمت فیلمهایی درباره توافق هستهای و برجام و پسابرجام بوده است، شهبازی دربست خود را وامدار طرح و ترسیم این رویکردها دانسته است، بنابراین همانند فیلم میرکریمی از همین ناحیه هم ضربه خورده است. چنین به نظر میرسد که فیلمساز قصه و محتوای درخورتوجهی نداشته و چون بحث رویکردهای دولتی درمیان بوده است، کار به سرانجام رسیده است. اینکه فیلمسازی مبادرت به تولید اثری کند که شعارها و سیاستهای روز دولت و دیپلماسی کشور را در برگیرد، فی نفسه مذموم نیست و حتی قابل ستایش است ولی وقتی که به این منظور همه تلخیها تا حد سیاهی را وارد فیلم کند و بخواهد چنین نتیجه بگیرد کند که توافق هستهای و برجام حلال مشکلات است و چون تا بحال مردم و حکومت در برابر دیپلماسی نزدیکی به آمریکا و اروپا ایستادهاند، بحران و مشکل داشتهایم ، نوعی سیاسیکاری است که سینما را از رویکردهای ناب دور و نسبتاش با مردم را از دست میدهد.
94/11/19 - 16:02
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]