واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:
کتاب تردید / یادداشتی بر «بادیگارد» ابراهیم حاتمیکیا فرهنگ > سینما - اصغر نعیمی*
«بادیگارد» فیلمی است درباره حلقههای ازدواجی که از انگشت بیرون آورده میشوند. فیلمی درباره اسلحهای که تحویل داده میشود، دستهایی که روی سنگ مزار یک شهید روی هم قرار میگیرند و چشمهایی که به وقت خواب باید با چفیه بسته شوند تا آرام بگیرند. فیلمی درباره محافظی که نمیخواهد بادیگارد باشد. شاید در کمتر اثری از ابراهیم حاتمیکیا این حجم از شک، تردید و دودلی، شخصیتهای همیشه مصمم، او را کلافه کرده باشند. آدمهای حاتمیکیا در سالهای اخیر بیشتر اهل یقین و باور بودند تا شک و تردید و «بادیگارد» چه خوب زمینهها و علل این فقدان یقین و این تردیدها را جلوی چشم ما میگیرد. بر خلاف نظر بسیاری «بادیگارد» بازگشت حاتمیکیا به آژانس شیشهای نیست، حتی اگر حضور پرصلابت پرویز پرستویی ناخودآگاه آژانس را تداعی کند، برای خود من «بادیگارد»» بیشتر یادآور اثر مهجور حاتمیکیا «وصل نیکان» است. فیلمی درباره رزمندهای که در اوج جنگ شهرها و موشکباران تهران در برزخ و تردید ازدواج، تصمیم میگیرد مجلس عروسیاش را در تهران خالی از سکنه و پر از هراس سقوط موشکها برگزار کند. آن فیلم هم حکایت تردیدها بود. حدوداً دوسال بعد از قبول قطعنامه و پایان جنگ ساخته شد و حاتمیکیا روح زمانهاش را در آن به خوبی بازتاب داد. حالا هم او در میانه دهه نود و در روزهایی که به پسابرجام مشهور شدهاند با «بادیگارد» بار دیگر میخواهد تلنگری بزند تا فراموش نکنیم قرارمان، حداقل با خودمان، چه بوده.
برای من «بادیگارد» بازگشتی طبیعی و البته باشکوه به نقطه آغاز است. به شاعرانگی «دیدهبان». آنجا هم عارفیِ دیدهبان، بی کینهای در دل و طلبی از روزگار، گرای خودش را به توپخانه خودی داد و در مرگی خودآگاهانه از باوری که داشت محافظت کرد. اینجا هم حیدرِ محافظ، نه طلبی از روزگار و انقلاب دارد نه خرده حسابی با مردم، فقط سر در پی دل خودش گرفته و میخواهد در زمانه تغییر و جا به جا شدن آدمها و معناهایشان، جای درست خودش را پیدا کند و معنای حقیقی خود، زندگی و مرگش را گم نکند.
«بادیگارد» درباره مردی است که سخت تلاش میکند تا به به چرای مرگ خود آگاه باشد. دربارهی وجوه فنی فیلم بسیار میتوان نوشت. اینکه فیلم چقدر ماهرانه ساخته شده و اجرای متناسب و درستی دارد. اینکه موسیقی کارن همایونفر چه گوشنواز است و بازی پرویز پرستویی از عمق جانش برخاسته و لاجرم بر عمق جان تاثیر میگذارد و...اما از منظر من، در «بادیگارد» اینها همه در مرتبهی دوم اهمیت هستند. مهم روح لطیفی است که در پس پوستهی خشن اولیه فیلم موج میزند و خودش را به رخ میکشد. به رغم ظاهر پرتنش و داستان پرالتهابی که دارد، «بادیگارد»، از منظر من شاعرانهترین فیلم حاتمیکیا در سالهای اخیر است و برخلاف بسیاری که آن را به عنوان یک فیلم اکشن و حادثهپردازانه ارزیابی میکنند، من معتقدم «بادیگارد» یک فیلم عاشقانه خالص است. و در مرتبه بعدی «بادیگارد» فیلم زمانه و فیلم امروز است. زمانهای که در آن آدمهای خوب، آدمهای عاشق باید برای پیدا کردن جواب سوالهایشان رنج بیشتری ببرند. چون روزگاری رسیده که پرسشها دشوارتر و تصمیمها پیچیدهتر شده. «بادیگارد» به ما یادآوری میکند روزهایی را که، همه چیز آسانتر بود چون پای دل در میانه بود را، پشت سر گذاشتهایم و فیلم و فیلمساز بی هیچ کینه و نفرتی نسبت به امروز و امروزیها، حسرتخود نسبت به آن روزها را بازتاب میدهند. در فرا متن، برای من حتی عدم حضور او و تیم سازندهی فیلم، روی فرش قرمز جشنواره را هم به عنوان رفتاری نمادین در چهارچوب دنیای فیلمی که ساخته کاملا قابل درک است. حاتمیکیا در «بادیگارد» حسرت روزهایی را میخورد که قرار نبود هیچ فرش قرمزی زیر پای هیچ کس پهن شود. به اول یادداشت باز گردم. نوشتم «بادیگارد» فیلم تردید است و شک، اما این همهی ماجرا نیست. در دل این همه شک و تردید و مکث اما فیلمساز به یک چیز باور و یقین دارد و آن آینده بهتر است. توضیحش در قالب کلمات شاید بوی شعار بدهد، اما چه باک، «بادیگارد» فیلمی است که اگر از امروز دلگیر است اما امید به فردا دارد و قهرمانش، مردی از گذشته، جانش را فدا میکند تا مردی برای آینده، زنده بماند. و این زیباست... * کارگردان و منتقد سینما ۵۷۵۷
کلید واژه ها: جشنواره فیلم فجر - سینمای ایران - ابراهیم حاتمی کیا -
یکشنبه 18 بهمن 1394 - 15:23:36
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 165]