واضح آرشیو وب فارسی:فارس: /یادداشت/
«پشت بام تهران» سریالی چند لایه در مذمت دروغ
مضمون یک خطی آثار سعید نعمت اله با رنگ و لعاب کاراکترهایی هویتمند و فضاسازی هوشمندانه منتج به فیلمنامهای چند لایه میشود که تماشاگر در مواجهه با آن ضمن همذات پنداری با کاراکترها، مشتاق به درک سرنوشت و خواستههایشان است.
خبرگزاری فارس- گروه رادیو و تلویزیون: درام اجتماعی یکی از سهل و ممتنعترین ژانرها در فیلم و سریال سازی است. سهل از این حیث که فیلمساز میتواند به سایر گونههای فیلمسازی هم در دل کارش ناخنک بزند و تنوعی فرمی و محتوایی را با الگو گرفتن از آنها ایجاد کند. ممتنع هم از این جهت که فریفته آسان نمایی این ژانر به راحتی در دام تکرار و بیهوده گویی میافتد. همین میشود که انبوهی از سریالها و فیلمها با داعیه اجتماعی بودن پیش میآیند، اما در مواجهه با اثر، یک سری تصاویر مغشوش با آدمهای بیشناسنامه و قصهای نصفه و نیمه را شاهد هستیم. از سویی درام اجتماعی به دلیل برخی معذوریتهایی که در تلویزیون وجود دارد، در این رسانه با مشکلاتی رو به روست؛ یکی از آنها، تلطیف ناگزیر فضای اثر برای گریز از ممیزیهایی با اتهام سیاه نمایی یا خودداری از طرح بی پرده آسیبهای اجتماعی است. اصولاً در آثار نمایشی تلویزیون رجوع صریح به چنین مسائلی خطر ناکام ماندن در پخش را به همراه دارد. در اتخاذ این تصمیم هم البته تا حدی باید به مدیران تلویزیون حق داد؛ چرا که تجربه تولید و پخش سریالهایی تکان دهنده در ژانر اجتماعی طی سالهای گذشته از جمله «بچههای خیابان» (همایون اسعدیان) یا «دوران سرکشی» (کمال تبریزی) و نیز «زیر هشت» (سیروس مقدم) و واکنشهای تند و عجیب و غریب برخی نسبت به آنها تلویزیون را از تبعات پخششان به نوعی ترسانده است. البته این را هم نباید از نظر دور داشت که از منظر گروهی از نظریه پردازان و اهالی سینما، موضوع «اجتماعی» را نمیتوان به یک ژانر اطلاق کرد، بلکه یک تم داستانی است که زیر مجموعه ملودرام قرار میگیرد. *** «پشت بام تهران» جدیدترین نمونه از چنین آثاری است که شبکه یک سیما پخش آن را از چندی قبل آغاز کرده. سریالی با بن مایههای اجتماعی که سوژهاش از فیلتر نگاه نویسنده صاحب سبکی به نام سعید نعمتا... رد شده و حال و هوایی متمایز از نمونههای مشابه خود دارد. اصولاً نعمتا... نشان داده با هر کارگردانی در هر ردهای که همکاری کرده، سایه غالب خود را روی اثر انداخته است. امتیازی که انوارش از ساختار و جنس فیلمنامههای او ساطع میشود و خواه ناخواه حتی در تلفیق با دیدگاه یک کارگردان، اگر چه سیروس مقدم باشد یا جواد افشار، بر فضای اثر مستولی میشود. نعمتا... شاید در بُعد داستانی به خرده روایتهای فراوان و قصه پردازی پر رنگ اعتقادی نداشته باشد، اما همان مضمون یک خطی خود را با رنگ و لعاب کاراکترهایی هویتمند و فضاسازی هوشمندانه پیوند میدهد. این تمهید منتج به فیلمنامهای چند لایه میشود که تماشاگر در مواجهه با آن ضمن همذات پنداری با کاراکترها، مشتاق به درک سرنوشت و خواستههایشان است. در این رهگذر، قصه اولویت دوم بیننده میشود و کاراکترها با خودنمایی روی داستان سوار میشوند. همچنین دیالوگهای منحصر به فرد نعمتا... کمک میکند تا شخصیتها قوام بیابند و خود را بهتر به یکدیگر و در عین حال به تماشاگر بشناسانند. البته این سبک مخالفانی هم دارد و نویسنده «پشت بام تهران» از سوی آنان متهم به اغراق و بی توجهی به عنصر قصه گویی میشود. در این نگاه، قلم نعمتا... محکوم به غفلت از قصه پردازی پر طمطراق میشود و صرفاً با اتکا به قوت شخصیتهایی که آفریده و دیالوگها و مونولوگهایی که برایشان نوشته، مجموعه را به پیش میبرد. در «پشت بام تهران» هم شاهد همین مسئله هستیم و شاید بازگویی داستان سریال در مقام مجموعه بیست و چند قسمتی چند ثانیه بیشتر وقت نگیرد. با این حال تماشای سریال بدل به تجربهای لذت بخش میشود و کنجکاویها را برای شناخت شخصیتها و اهدافشان بر میانگیزد. هر چند در این بین باید به تماشاگرانی که حوصله چنین فضایی را ندارند و قصه بیش از کاراکتر برایشان جذاب است، حق داد که سریال را دوست نداشته باشند. غیاث با بازی چشمگیر کامبیز دیرباز یک قهرمان شورشی است که در بررسی پیشینهاش به جنبههای بزهکارانه زیادی بر میخوریم، اما در کلیت او یک لوطی مسلک معرفی میشود که علقهاش به خانه و خانواده، همانطور که نویسنده در صدد القای آن است، برای مخاطب جذاب جلوه میکند. این تکنیک درباره سایر کاراکترها هم جواب میدهد. مثلاً سام درخشانی در نقش آهی با وجود وجوه اعتراض آمیز در رفتارش، ذاتی پالوده دارد و بر همین مبنا، در درشت گوییهای گاه و بیگاهش کمتر رنگ و بوی جسارت و تندی به خود میگیرد.درخشانی نیز با نحوه بازی بیرونی و پر اکت خود عینیت دقیقی به این کاراکتر بخشیده است. بهرنگ توفیقی کارگردان سریال هم به نظر شیمی درستی با نویسنده یافته است. این را میشود از روی سنجش نحوه انتخاب و ترکیب بازیگران دریافت. همچنین او در تصویرسازی فیلمنامه هم مسیر متناسبی را پی گرفته است. البته این به آن معنی نیست که تمامی تعلقات خود را در کارگردانی فدای نگاه فیلمنامه نویس کند که گواه این مدعا، یافتن نمونههایی مشابه آنچه در سریال «انقلاب زیبا»، ساخته پیشین توفیقی دیدیم،در «پشت بام تهران» است. ذوق آزماییهای متنوع بصری که شاید چندان به چشم تماشاگر ایرانی آشنا و برایشان ملموس نباشد، در «پشت بام تهران» به وفور یافت میشود که یکی از آنها رنگ گرفتن بخشهای پایانی برخی از سکانسهاست. هر چند باید در لحظاتی از سریال به دلیل استفاده بیش از حد و گاه اغراق آمیز از چنین تکنیکهایی بر او خرده گرفت و نقدش کرد. اعوجاجهای مدام تصویری او که در برهههایی از سریال پر رنگ و گل درشت میشوند نیز در زمره همین مسئله قرار میگیرد.حال آنکه استفاده بجا و مناسب از چنین تکنیک هایی ضمن آنکه از دم دستی و تکراری شدن آنها نزد بیننده می کاهد،به مذاق او هم بیشتر سازگار می افتد و او را دلزده نمی کند. در هر حال «پشت بام تهران» به دلیل پرداختن به مضمون دروغ که متاسفانه در جامعه در حال رسوخ است، دست کم از حیث محتوا قابل اعتناست و تجربه آزماییهای تصویری آن را هم با توجه به عنایت تماشاگر به پیگیری سریال، باید جواب داده و مقبول دانست.هر چند از تلویزیون انتظار میرود برای دستمایه قرار دادن چنین مضامین مهمی که مبتلا به جامعه نیز هستند، از آثاری در ژانرهای دیگر از جمله کمدی هم بهره بگیرد تا میزان بیشتری از بینندگان را متقاعد و مشتاق به تماشای خود کند و تمام سلایق را در نظر داشته باشد.
94/11/10 - 12:21
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 141]