واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: یکشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۵:۰۹
![كتابها 05-1.bmp](http://media.isna.ir/content/05-1.bmp/2)
رونمایی از رمان "و آفتاب طلوع میکند" نوشته ارنست همینگوی با ترجمه محمد حیاتی شنبه در حاشیه برپایی دهمین نمایشگاه بزرگ کتاب خوزستان در محل دائمی نمایشگاههای بینالمللی خوزستان برگزار شد. به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) منطقه خوزستان در ابتدای این آیین محمد حیاتی، مترجم ادبی، داستانی به نام "پسر آدمکش من" را با ترجمه خود خواند. سپس آرش آذرپناه، داستاننویس و منتقد ادبی، با یادی از درگذشت زندهیاد ابوالحسن نجفی اظهار کرد: ابوالحسن نجفی یکی از بهترین و تواناترین مترجمان فارسی بود و نویسندگانی را برای اولین بار در ایران معرفی کرد. او با اشاره به نهضت ترجمه در ایران گفت: در اهمیت ترجمه همین بس که ترجمه در ایران از نظر تاثیر بر جریانهای فکری و اجتماعی از تالیف بالاتر بوده است. نهضت ترجمه از غرب، از دوران قاجار شروع میشود و اغراقآمیز نیست اگر بگویم که ترجمه باعث نخستین جرقههای جنبش مشروطه میشود. این منتقد ادبی توضیح داد: یکی از اولین رمانهایی که به فارسی برگردان شد از سوی محمدطاهر میرزای قاجار بوده بعد از آن ناصرالملک "اتللو" را از شکسپیر ترجمه میکند و سپس اعتمادالسطنه دست به ترجمه "طیب اجباری" مولیر میزند و بعد از او نیز میرزاحبیب خراسانی جیمز مولیر را برگردان میکند. وی تصریح کرد: وقتی زبان ترجمه از ادبیات غرب با نوعی دیدگاه متمایل به غرب وارد کشور میشود روشنفکری و جوشش مدنی در جامعه اتفاق میافتد. نهضت ترجمه از ادبیات اروپا و آمریکا از دهه 30 و 40 آغاز میشود. یکی از بنگاههایی که به جریان ترجمه در ایران بسیار کمک کرد بنگاه فرانکلین بود. این بنگاه نخستین نسل مترجمان ایرانی را تربیت و کشف کرد. افرادی همچون احمد کریمی، نجف دریابندری، بهمن شعلهور، صفدر تقیزاده و... از پلکان فرانکلین بالا رفتند و مطرح شدند. آذرپناه بیان کرد: ترجمه آثار غربی همین طور ادامه پیدا کرد و به امروز رسید که میتوان محمد حیاتی را از نسل تازه مترجمان ایران دانست. این نسل ادامه همان سنت و جریان است که طلایهدار آن در دهه 30 و 40 شمسی بنگاه فرانکلین بوده است. وی با اشاره به وجود دو گرایش افراطی و تفریطی در ترجمه امروز خاطرنشان کرد: گرایش اول بیشتر به زبان مقصد یعنی فارسی میاندیشد و اساساً متونی را انتخاب میکند که بیشتر به زبان مقصد توجه میکند. در واقع متونی را برمیگزیند که جای مانور دادن در زبان فارسی را داشته باشد. یعنی شیطنتها و غمزهبازیهایی را بتواند ایجاد کند. مترجمانی چون نجف دریابندری و صالح حسینی از این زمرهاند. در واقع این استادان آثاری را انتخاب میکنند که ظرفیتهای زبانی زبان مبدا این اجازه را در زبان مقصد به آنها میدهد تا عرصه قدرتنمایی آنها شود. نویسنده" شماره ناشناس" اظهار کرد: اگر به رویکرد نجف دریابندری در کتاب "بازمانده روز" یا "هاکلبری فین" یا رویکرد صالح حسینی در "برادران کارامازوف" و "موبی دیک" توجه کنید از نوع گرایش اول در ترجمه هستند. او گفت: گرایش دومی که در ترجمه وجود دارد بیشتر به زبان مبدا فکر میکند و زبان مقصد را به مثابه اُبژه ادبی نمیبیند و تمام تلاشش این است که همه ظرافتهای زبانی و کنایههای زبان مبدا را درک کند و به زبان ساده فارسی برگرداند. مترجمان نسل جدید بیشتر از این زمرهاند. آذرپناه توضیح داد: در ترجمههایی که از محمد حیاتی خواندهام او بیشتر تلاش کرده بین این دو گرایش قرار بگیرد و تا حد زیادی موفق بوده و سعی کرده تعادل زبانی را بین متن اصلی و متن ترجمه برقرار کند. اگر حیاتی را در این زمینه با مترجمی از نسل قبل مقایسه کنند میتوان او را به زندهیاد احمد میرعلایی تشبیه کرد. وی افزود: میرعلایی در کنار مترجمانی مانند ابوالحسن نجفی یا سروش حبیبی قرار میگیرد؛ افرادی که تلاش میکردند وفادار به زبان مبدا باشند و در عین حال در زبان مقصد هم خیلی یکنواخت عمل کنند. این منتقد ادبی تصریح کرد: از محمد حیاتی سه کتاب خواندهام. اولین چیزی که در این سه کتاب نظر مرا به خودش جلب کرد انتخابهای محمد حیاتی است. این تنوع انتخاب، نشان میدهد که محمد حیاتی رویکرد تجربهگرا نسبت به ترجمه دارد، جسور است و تلاش کرده در عین حال که یک اثر رئالیستی مثل همینگوی را ترجمه میکند یک داستان پستمدرنیستی را نیز ترجمه کند یا در جای دیگری داستان کوتاه ترجمه کرده است. اما اگر بخواهیم اشتراکی بین همه آثار او بیابیم ردپای جنگ در همه کارهای او هست و به کارهای جنگ پرداخته است. او اضافه کرد: اولین کارهایی که از حیاتی خواندم انتقاداتی به آنها داشتم اما این انتقادات در کارهای بعدی مرتفع شد. او در مجموعهای با نام "فراموش نکن که خواهی مرد" داستانهایی از مشهورترین داستاننویسان پستمدرن آمریکایی ترجمه کرده بود که در آن ترجمههای درخشانی دارد. حیاتی در بعضی داستانهای این مجموعه داستان کاری میکند که من همیشه به داستاننویسان و نوآموزان داستان خودمان توصیه میکنم. آذرپناه ادامه داد: او در داستان در عین حال که زبان را به زبان معیار ترجمه میکند و لحن عامیانه و کوچه بازاری را بیرون میکشد اما برای ایجاد کردن لحن شبه لاتی و طنزآمیز به شکستهنویسی و محاورهنویسی روی نمیآورد. در داستان "چگونه یک قصه جنگی واقعی تعریف کنیم" این کار را انجام میدهد یعنی با این که لحن را به زبان معیار برمیگرداند ولی وارد محاوره نمیشود و گلشیری نیز چنین کاری را انجام میدهد. گلشیری در کتاب "معصومها" لحن روستاییها را بدون این که وارد محاوره شود عرضه میکند. او گفت: اما مهمترین ترجمه حیاتی "و آفتاب طلوع میکند" از همینگوی است. ما در کار همینگوی با یک کار دیالوگمحور روبهرو هستیم. حجم اصلی کنشهای رمان بر پایه دیالوگ قرار دارد. حیاتی در برگرداندن لحن دیالوگها خیلی موفق عمل کرده است. اگر ترجمه این کتاب را در کنار "خورشید همچنین میدمد" قرار دهیم روانی روایت را شاهد خواهیم بود. وقتی وارد بدنه روایت میشود تفاوت نحو و سینتکس دیالوگ را در بدنه روایت رعایت میکند و ترجمه روانی ارائه میدهد. این منتقد ادبی ادامه داد: به نظرم "و آفتاب طلوع میکند" ترجمه بسیار خوبی نسبت به بقیه آثار حیاتی است و فکر میکنم اگر محمد حیاتی روی این نوع از ادبیات کار کند و پیش برود میتوان بعدها به عنوان مترجمی صاحب سبک از او یاد کرد. در پایان این آیین از محمد حیاتی و آرش آذرپناه قدردانی شد. انتهای پیام
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 9]