واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: یکشنبه ۲۰ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۲۶
خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) - طنز روز فرزین پورمحبی بعضی از شغلها خیلی کلاس دارند. مثل زمانی که در مترو دنبال یک جنایتکار باشی و یکهو داد بزنی: همه بخوابند روی زمین، من پلیسم و میخوام شلیک کنم! یا در خیابان بالای سر فردی که حالش به هم خورده، برسی و به آنهایی که دورش جمع شدهاند بگویی: برید کنار من پزشکم. متاسفانه در حرفه ما طنزنویسها خیلی نمیشود از این کلاسها گذاشت. پر پرش این است که «ممنوعالطنزمان» بکنند که این کلاس هم به درد یکی از اقوام درجه یک پدریمان میخورد! اما خوشبختانه با توجه به تحولات اخیر منطقه و شرایط حساس کنونی، راه برای کلاس گذاشتن ما طنزنویسها هم باز شده تا ناکام از این دنیا نرویم. اینطوری ... همه میدانیم که سیاست خارجی عربستان سعودی کل یوم بر مبنای خرید و فروش شکل گرفته، البته نه داد و ستد «جنس و کالا»، بلکه خرید و فروش «اشخاص رده بالا» ... یعنی عربستان اصلا حوصله بحث و تعامل و گفتوگوی تمدنها و از این قرتیبازیها را ندارد. خیلی زود میرود سر اصل مطلب و چک را میکشد و میگوید: چند؟! اصولا معتقد است همه خریدنیاند و فقط قیمتها فرق میکند! البته ما هم مثل شما میدانیم که این اعتقاد خیلی مسخره است و علم خیلی بهتر از ثروت است و از این حرفها ... اما جالب اینکه این نظریه در جریانات اخیر کلی جواب داده و نتیجهاش هم این شده که هر کسی از راه رسیده، بدون اینکه بداند موضوع چیست، یا سفارتش را بسته یا دست و پای سفیرش را بسته و یا دست شورای امنیت را از پشت بسته! ای خدا؛ این چرک کف دست چه کارها که نمیکند! (همینطوری بیخودی یه چیزی گفتم) حالا در این گیرودار و بریز و بپاش عربستانیها یک نامه به همراه یک چک توسط پیک مخصوص حاکم به من رسید که عین متنش را تقدیم میکنم: «الجناب الطنزنویس ایسنا؛ یا حبیبی! علی ایحال که از خرید کشورهای المنطقه به خانه مراجعت نمودیم، دیدیم ته جیبمان کمی پول خرد مانده که میخواهیم با آن سرتاپای شما را هم الخریداری کنیم تا بشوید «قلم به مزد» خودمان و فقط و فقط ما را البخندانی! البای بای- میتی کومان!» من هم ژستی مثل فردین گرفتم و به اون پیک مخصوص حاکم گفتم: شما در مورد من چی فکر کردید؟ من مثل جیرهخورهای شما خریدنی نیستم و فقط برای وطنم قلم می زنم و فقط هموطنان خودم را میخندانم و بس... اما وقتی خواستم چک را به صورت پیک حاکم پرت کنم، بی اختیار چشمم به مبلغش افتاد و متوجه شدم پولش خیلی هم پول خرد نیست! طبیعی بود که در آن لحظه ادب و آداب یک ایرانی را رعایت کنم و چیزی به طرف صورت کسی پرت نکنم که تا این ساعت هم پرت نکردهام و چک بی زبان همینطور در دستم مانده! خب؛ حالا وقت کلاس گذاشتن ما رسیده و ما هم اطلاعیهای به شرح ذیل صادر میکنیم: «درود بر هموطنان همیشه در صحنه بخصوص خیابانهای اطراف سفارتها: در این شرایط حساس کنونی بدین وسیله اعلام میکنم: اگر مسئولین با وام ازدواجم موافقت نکنند و یا حداقل، اجاره بهای ازدواج استیجاری من را تامین ننمایند، چون سفارتی برای بستن و سفیری برای فراخواندن ندارم، بلافاصله خودم را به قیمت مناسبی میفروشم و تابعیتم را تغییر میدهم. همچنین فامیلی خودم را از «پورمحبی» به «بورمحبی» تغییر میدهم... حالا اسمش را بذارید خیانت، خودفروشی و یا هر چیز دیگر! قول میدهم چند ماه بعد هم شما یادتان میرود که چقدر به وطنم ضدحال زدم و هم من یادم میماند که چقدر حالشو بردم! زت زیاد / طنزنویس چک به دست» انتهای پیام
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 59]