واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: بدترین اتفاقی که ممکن است بین زن و شوهر بیفتد خیانت است . با این اتفاق تلخ، اعتماد و اطمینان از بین میرود و جایش را به بیاعتمادی و جنگ و جدل میدهد.
در اغلب مواقع زوجین از هم جدا میشوند و پرونده زندگی مشترکشان برای همیشه بسته میشود. اما گاهی اوقات شک به خیانت همسر است که آتش به جان مرد یا زن میاندازد و با رفتارهایی که از همسرش میبیند، به این نتیجه میرسد که سر شریک زندگیاش جای دیگری گرم است. حالا برای اینکه خیانت او را به خودش و همسرش ثابت کند، دست به هر کاری میزند. تماسها و پیامکهایش را چک میکند، وقت و بیوقت با او تماس میگیرد، تماسش را دیر جواب بدهد. با تند خویی با او حرف میزند، به نوع لباس پوشیدن و رفت و آمدش پیله میکند تا بالاخره هر طور شده مچش را هنگام خیانت بگیرد، اما بعد از مدتها تلاش، تنها چیزی که عایدش میشود روح و جسمی خسته است. بیتا بین رفتن و ماندن دو دل است. همسرش نمیداند او به دادگاه خانواده آمده و چه فکری در سر دارد. زن جوان به جدایی هم فکر کرده، اما هنوز هم از کاری که میخواهد انجام دهد مطمئن نیست و بین شک و یقین دست و پا میزند. او به شوهرش شک دارد و هنوز نتوانسته خیانتش را ثابت کند، اما دستبردار هم نیست. می گوید: من یک مشکل اساسی دارم و نمیدانم چه کار کنم. چهار سال است ازدواج کردهام و یک دختر شش ماهه دارم. مشکلی که باعث شده به دادگاه بیایم، حس بدی است که تازگیها نسبت به شوهرم فرید پیدا کردهام. من همسرم را خیلی دوست دارم. او مردی بسیار اجتماعی و با چهرهای جذاب است که هر زن و دختری را به راحتی میتواند جذب خودش کند. حس میکنم به من خیانت میکند. اوایل خیلی به او اعتماد داشتم، اما حالا به همه چیز شک دارم و دیگر آن اطمینان سابق را ندارم. ما ابتدا دوست بودیم و بعد با هم ازدواج کردیم و قبل از من هم به دختری علاقمند بود که مادرش اجازه نداده بود با هم ازدواج کنند. حالا این نگرانی که نکند دوباره با آن دختر که خیلی هم دوستش داشته در ارتباط باشد، خواب و خوراک را به من حرام کرده است. گوشی را که دستش میگیرد، به خدا تنم میلرزد. پیامک که میآید، رنگم میپرد. فکر میکنم آن دختر است و با هم در حال قرار گذاشتن هستند و من خبر ندارم. فرید برنامه همه شبکههای اجتماعی را روی گوشیاش نصب کرده، اما بیشتر از همه با تلگرام و اینستاگرام سرو کار دارد. وارد برنامه که میشود، حس میکنم با دختری در حال چت کردن است. فکر میکنم در حال نگاه کردن به عکس دخترانی است که در اینستاگرام هستند. با اینکه در میان دوستانش در اینستاگرام دختر و پسر وجود دارد، اما از اینکه میبینم دخترها را هم دنبال کرده، ناراحت میشوم و خیلی زجر میکشم. گاهی به آشپزخانه میروم و سعی میکنم از بالای اپن، صفحه گوشیاش را نگاه کنم تا یک جوری مچش را بگیرم. خیلی میترسم چون اگر ببیند به شدت عصبانی و ناراحت میشود. یکبار آنقدر حساسیت به خرج دادم و دور و برش چرخیدم که آخرش عصبانی شد و گوشیاش را طرفم پرت کرد و گفت بیا ببین به چیزهایی نگاه میکنم و با چه کسانی حرف میزنم. از خدا خواسته نگاه کردم که دوستانش بودند و در ظاهر مشکلی وجود نداشت. ولی باز هم آرام نشدم. او به دلیل شغلی که دارد، گاهی اوقات به ماموریتهای یک هفتهای به شهرهای مختلف میرود. زمانی که برمیگردد وجودم پر از شک و تردید است و همه وسایلش را میگردم تا بلکه ارتباطی از گذشته او و آن دختر پیدا کنم. وقتی چیزی پیدا نمیکنم، خودم را دلداری میدهم که اشتباه کردهام و شوهرم هرگز به من خیانت نمیکند. با هم که بیرون میرویم، مدام نگرانم که مبادا به دخترها و زنها نگاه کند. تا زن و دختری از روبهرو، سمت ما میآید، به چشمان شوهرم نگاه میکنم ببینم به آنها نگاه میکند یا نه. اگر حس کنم به آنها نگاه کرده، به خانه که برگردیم، جنگ و دعوا را شروع میکنم. دست خودم نیست. یک بار به یک مهمانی که همکاران همسرم که خانم هم در میان آنها بود، دعوت شدیم. هم مجرد بودند و هم متاهل. شوهرم هی برمیگشت و پشت سرش را نگاه میکرد. آخر عصبانی شدم و گفتم چه خبر است هی برمیگردی و نگاه میکنی؟ دنبال چه چیزی میگردی؟ گفت هیچی؛ مگر تو به من شک داری؟ آخرش گریهام گرفت و با هم دعوا کردیم و بعد هم به خانه برگشتیم. یک شب که خیلی ناراحت بودم، به او گفتم تا حالا شده به من خیانت کنی؟ از شنیدن این حرف عصبانی شد و گفت که من مجرد بودم و هر غلطی کردم، آن دوره تمام شده و حالا زن دارم. اما نمیدانم چرا آرام نمیشوم. مدام فکر میکنم علاقهاش به من کم شده است. برای همین سعی میکنم محبتش را از دلم بیرون کنم که بعد از جدایی خیلی عذاب نکشم. همه جور فکر منفی از ذهنم عبور میکند و کل زندگیم پر شده از استرس و تشویش. حتی نمیتوانم غذا بخورم و وزنم کم شده است. من عاشق شوهرم هستم و بیاندازه دوستش دارم. نمیخواهم کسی بین من و او قرار بگیرد. بعضی وقتها برای این که عصبانیاش نکنم، غیرمستقیم میپرسم که تا حالا شده به زن دیگری غیر از من فکر کند؟ اما او همیشه جواب داده که من جز تو کسی را ندارم. بیشتر وقتها استرس و اضطراب شدیدی دارم و نمیتوانم رفتارم را کنترل کنم. هنوز هم به رابطهای فکر میکنم که شوهرم قبل از ازدواج با آن دختر داشت. ما هفتهای یکبار سر همین موضوعات دعوای شدیدی با هم داریم و در یکی از همین دعواها به من گفت تو مریض هستی و روانی شدهای. نمیدانم شاید هم راست میگوید. چیزی برایم کم نگذاشته است. هم دوستش دارم و هم خیلی مهربان است. اما چطور مطمئن شوم که فکرش فقط پیش من است و به هیچ زن دیگری فکر نمیکند؟ لیلا حسینزاده ضمیمه تپش
پنج شنبه 17 دی 1394 ساعت 21:45
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 67]