تبلیغات
تبلیغات متنی
رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی
محبوبترینها
بررسی دلایل قانع کننده برای خرید صنایع دستی اصفهان
راه های جلوگیری از جریمه های قبض برق
آشنایی با سایت قو ایران بهترین سایت آگهی و تبلیغات در کشور
بهترین شرکت‌های مهندسی در آلمان
صفر تا صد حق بیمه 1403! فرمول محاسبه حق بیمه
نقش هدایای سازمانی در افزایش انگیزه و تعهد کارکنان
کلینیک پروتز و ساخت اندام مصنوعی دکتر اجرائی
چگونه می‌توانیم با ترانسفر وایز پول جابجا کنیم؟
بهترین مدل‌های [صندلی گیمینگ] براساس نقد و بررسی کاربران
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1804355359
... خوارج سر از خاک برداشتند
واضح آرشیو وب فارسی:قدس آنلاین: قدس/ ایستگاه/ مجید تربت زاده شهر«بورسا»ی ترکیه امروزه به خاطر قدمت و آثار تاریخی فراوانی که دارد، معروف است و البته برای گردشگران اروپایی پیست های اسکی اش شناخته شده تر است. ما ایرانی ها اما «بورسا» را جور دیگری هم می شناسیم. شهری که برای ۱۱ ماه تبعیدگاه امام خمینی(ره) بود. برای گزارش امروز، بورسای امروزی را بگذاریم و چند دقیقه برگردیم به بورسای قدیم.از خربزه فروشی تا دین فروشی ما اکنون در بورسای 330 سال قبل هستیم. شهر4 هزار ساله ای که بازار هایش پر رونق است و جای سوزن انداختن ندارد. میان آن همه شغل پردرآمد و کاسبی های نان و آبدار، یک نفر هست که چندان از کسب و کارش راضی نیست. «شولمان قرقوزی» را می گوییم که به طور قطع تا امروز نامش را نشنیده اید. این آقا از نسل یهودیان ساکن ترکیه (یهود دوغه- یهود دونمه) است. اسناد تاریخی می گویند، این گروه بعدها با نیت نفوذ در حکومت عثمانی یا با اهداف سیاسی دیگر به اسلام گرویدند. «شولمان» به خرید و فروش خربزه و هندوانه مشغول است، اما شاید در شهری که بیشتر مردم در کار خرید و فروش ابریشم و ادویه هستند، اجناس «شولمان» طرفدار ندارد، برای همین جناب قرقوزی، خربزه و هندوانه فروشی را رها می کند و می زند توی کار دین فروشی! بعدها از مصر، سوریه، مکه، مدینه و در نهایت «نجد» سر در می آورد. یهودی ترک تباری که ظاهر مسلمانی گرفته، با انتخاب نام سلیمان، خودش را به عنوان فردی از قبیله «ربیعه» جا می زند و حالا از بیخ عرب می شود! قرقوزی سوژه این گزارش نیست! شخصیت شخیص گزارش امروز «محمد بن عبدالوهاب»، نوه قرقوزی است، کسی که مؤسس فرقه وهابیت است. او در سال 1115 ه.ق در شهر «عُیَینه» از توابع نجد به دنیا می آید. فقه حنبلی را نزد پدر عالمش می آموزد و بعدها در مدینه ادامه می دهد. از همان ابتدا هم به «ابن تیمیه» و عقایدش علاقه نشان می دهد و ارادت خاصی به خواندن سرگذشت پیامبران دروغین دارد. ابن تیمیه، پدر تفکر سَلَفی است، البته با مرگ او و سپس مرگ شاگردش «ابن القیم»، سلفی گری انگار فراموش شد. تا زمانی که محمد بن عبدالوهاب 400 سال بعد چشمش به آموزه های ابن تیمیه افتاد، نشر عقاید سلفی به بهانه توحید و مبارزه با شرک آغاز شد. برای محمد بن عبدالوهاب و طرفدارانش، همه آدم ها جز خودش و پیروانش، مشرک بودند! با همین توجیه حمله او به قبایل و نواحی اطراف نجد شروع شد و کشتار و کشتار و کشتار... محمد بن عبدالوهاب سال 1206ه.ق مُرد، اما سَلَفی گری زنده ماند. جاسوس هم جاسوس های قدیم بازهم پای انگلیسی ها در میان است! آن ها که مدت ها بود دنبال متلاشی کردن حکومت عثمانی بودند و برای اسلام نقشه ها داشتند، همزمان 9 جاسوس زبده را به سرزمین های اسلامی فرستادند. از جمله «مستر همفر». مستر همفر به ترکیه آمد، مسلمان شد، نامش را به«محمد» تغییر داد و بعد برای یادگیری علوم اسلامی و قرآن به عراق رفت... . جاسوس هم جاسوس های قدیم! در همین سفر به عراق با محمد بن عبدالوهاب و عقاید افراطی اش آشنا شد. این دو کم کم با هم رفیق ششدانگ شدند. همفر او را وسیله مناسبی تشخیص داده بود برای ایجاد یک تفرقه مذهبی و فرقه ای و سپس تضعیف حکومت عثمانی. برای همین به لطایف الحیل موفق به نفوذ در دل و روح رفیقش شد. جالب است که محمد بن عبدالوهاب پیش از تأسیس وهابیت (شاید به توصیه مستر همفر) از عراق به کردستان و سپس همدان آمد. همزمان با حکومت نادرشاه به اصفهان رفت و در آنجا مدت ها فلسفه مشایی، اشراقی و طریقه صوفیه را خواند و سفری نیز به قم داشت. خواب همفر برای شیخ محمد «... خواب دیدم پیامبر(ص) بر پیشانی تو بوسه زد و گفت، ای محمد بن عبدالوهاب! تو وارث حقیقی من در تمام امور دینی و دنیایی هستی...» وقتی همفر همه خوابش را برای عبدالوهاب تعریف کرد، انگار جرقه تأسیس وهابیت را هم زد. روح ابن تیمیه آنجا حاضر بود و لبخند می زد. عبدالوهاب به نجد بازگشت، «محمد بن سعود» (جد آل سعود) را یافت و با او پیمان همکاری بست، یعنی توافق بر سر تقسیم قدرت. قدرت مذهبی و حق فتوای کشتار و تکفیر برای محمد بن عبدالوهاب و قدرت سیاسی و نظامی برای محمد بن سعود... حالا مستر همفر لبخند می زد... خوارج سر از خاک برداشته بودند و آماده می شدند برای افتادن به جان و مال و ناموس و دین مردم... حکومت آل سعود تأسیس شده بود!
چهارشنبه ، ۱۶دی۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قدس آنلاین]
[مشاهده در: www.qudsonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 19]
-
گوناگون
پربازدیدترینها