تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 15 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):روزه و حج آرام‏بخش دل‏هاست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804647977




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

همیشه می خواستم سمیعی نخست وزیر شود


واضح آرشیو وب فارسی:روزنامه ستاره صبح: مجید یوسفی/ گروه تاریخ: خداداد فرمانفرماییان، رییس بانک مرکزی و رییس سازمان برنامه و بودجه دوره پهلوی روز ۲۵ آذرماه امسال در ۸۷ سالگی در لندن درگذشت. وی یکی از پسران عبدالحسین میرزا فرمانفرما، شاهزاده قاجار و نخست وزیر احمدشاه بود که در بیروت و آمریکا درس خواند. او فارغ التحصیل دانشگاه هاروارد و کلرادو بود که در بازگشت به ایران، به کار در موسسه مطالعات و تحقیقات علوم اجتماعی مشغول شد. در سازمان برنامه و بودجه از معاونت به ریاست رسید و ریاست بانک مرکزی را هم تجربه کرد. فرمانفرماییان که معاون مهدی سمیعی در بانک مرکزی بود، سپس جانشین او در آنجا و نیز سازمان برنامه و بودجه شد. گفت وگو با او درباره تجربه همکاری با سمیعی است که پس از درگذشتش منتشر می کند. *** به رغم همه اقدامات درست و دقیق آقای سمیعی اما ایشان از بانک مرکزی به سازمان برنامه رفت. این خواست شاه بود؟ آیا ایشان را عزل کرده بود؟ نه، اصلا. هویدا از سمیعی خواهش کرد که به سازمان برنامه و بودجه برود. چون صفی اصفیا از این سازمان رفته بود، سازمان از یک مدیر با لیاقت تهی شده بود. پس از آن برای مدت کوتاهی احمد آرامش جایگزین شد اما چون اشتباهات بزرگی انجام داد او را برداشته و به دنبال شخصی لایق و مدبر بودند تا جایگزین شود. سمیعی به این جهت انتخاب شد، چون آرامش خیلی کار ها را به هم ریخته بود. او اصلاً مناسب سازمان برنامه نبود.  بنا به آنچه که من مطالعه و تحقیق کرده ام، دوره فعالیت بانکی آقای سمیعی مهم تر از سازمان برنامه بود. مهم تر این که ایشان زمانی رییس بانک توسعه کشاورزی شدند. آیا شما هم همین دوره را دوره مهمی می دانید؟ چه اطلاعاتی از دوره ریاست وی در بانک توسعه کشاورزی وجود دارد؟ پس از دوره دومی که سمیعی در سازمان برنامه و بودجه بود به بانک توسعه کشاورزی رفت. اما اطلاعات زیادی در این مورد وجود ندارد، چون مدت زیادی در بانک توسعه کشاورزی نماند. اما در همین دوره آقای سمیعی معتقد می شود که باید محور توسعه ایران بر پایه کشاورزی قرار داده شود در صورتی که شاه این اعتقاد را نداشت. به نظرم مهدی سمیعی تا این اندازه محدود نگاه نمی کرد. البته کشاورزی جایگاه ویژه خود را داشت و ما هم در سازمان برنامه و بودجه و در هر جای دیگر، به کشاورزی دید مثبتی داشتیم و خواستار پیشرفت این بخش بودیم. اما او به سایر حوزه ها مانند فرهنگ و آموزش نیز بهای زیادی می داد و اعتقاد داشت که آموزش نقش اساسی دارد و باید به فرهنگ و آموزش رسیدگی جدی شود. همچنین به رسیدگی به جاده ها و مخصوصاً راه های فرعی که روستا ها را به هم متصل کند بسیار توجه داشت. به کشاورزی بسیار رسیدگی می شد و بودجه های خوبی تخصیص می یافت اما قدرت جذب کشاورزی همیشه پایین بود، یعنی مبلغی که به آن تزریق می شد اثر خود را خیلی زود و فوق العاده نشان نمی داد. اما در مورد آقای سمیعی هم همین دیدگاه وجود داشت؟ سمیعی اعتقاد داشت که باید کمک بیشتری به کشاورزی شود و وقتی هم که در بانک بود سعی می کرد اعتبارات بیشتری را برای بانک کشاورزی بگیرد.  ایشان در زمانی که رییس بانک توسعه کشاورزی بودند وام های کلانی دادند و خیلی پیگیر بودند تا کشاورزی در روستا ها توسعه یابد و به همین خاطر زمانی که آقای سمیعی در ایران بازداشت شد همان کارمندان نزد امام خمینی رفتند و خواستند که او را به خاطر خدماتش آزاد کنند و ایشان هم پذیرفتند. به نظرم این گفته در مورد او در ارتباط با این که به توسعه کشاورزی معتقد بود اشتباه نباشد. بله، سمیعی معتقد بود. همه ما اعتقاد داشتیم و در مورد رشد و توسعه کشاورزی و آموزش بسیار با هم صحبت می کردیم. سمیعی صد در صد معتقد بود و تا جایی هم که توانست کمک کرد اما من قدرت جذب کشاورزی را بیان کردم که نسبت به صنعت بسیار کمتر بود. شاه از سمیعی درخواست تاسیس حزب را داشت. اما تاسیس حزب با روحیات او سنخیتی نداشت و ایشان این کار را جدی نگرفتند. واقعا چرا از این کار انصراف دادند؟ از قضا در این مورد با سمیعی خیلی صحبت کرده بودم. مطمئن هستم که سمیعی اعتقادی به انجام این امر نداشت. بعد از او ناصر عامری این کار را به عهده گرفت. اما معلوم بود که شاه می خواست در یک بازی نشان دهد که احزاب دیگری هم هستند. سمیعی هم می دانست که حزبی که او بخواهد تشکیل دهد هیچ پایه و اساس و تاثیری نخواهد داشت. همیشه خود را عقب می کشید و عامری بعد ها این کار ها را انجام داد و البته عامری می دانست که این حزب تاثیر فوق العاده ای نخواهد داشت. شما این خبر را شنیده بودید که در روزهای قبل از انقلاب، شاه از مهدی سمیعی درخواست کرد که نخست وزیر شود؟ این صحبت بسیار زیاد بود. من هم بسیار از این موضوع خوشحال شده بودم و دوست داشتم او نخست وزیر شود. اما هرگز از شاه یا علم و دیگران چنین اشاره ای ندیدم که پیشنهاد نخست وزیری به سمیعی شده است. حتی از سمیعی نیز چنین چیزی را نشنیدم. اما به نظر من مهدی از رجالی بود که حق و لیاقت نخست وزیری را داشت. من همیشه از خدا می خواستم که نخست وزیر شود. اگر نخست وزیر می شد آیا می توانست جنبش یا حرکتی در جهت توسعه و بهبودی کشور انجام دهد؟ نمی دانم. نمی شود این گونه پیش بینی کرد که اگر او نمی توانست هیچ کس دیگری هم جز او نمی توانست کاری انجام دهد. چون او فرد سیاسی نبود. او نمی توانست شمشیر بکشد و مسائل بزرگ سیاسی را حل کند، چرا که هیچ وقت در کارهای سیاسی نبود و همچنین شرایط لازم برای احراز جایگاه نخست وزیری را که در مقابل شاه و مجلس بایستد و پافشاری کند نیز به همراه  نداشت. آیا می شود از سمیعی به عنوان یک تکنوکرات یاد کرد؟ بله، بسیار آرام و منضبط بود. تحصیلات و کار او نیز همان بود که انجام می داد. اهل هیاهو، جدال و بازی های سیاسی نبود و به این شناخت از سیاست رسیده بود و به همین دلیل از آن پرهیز داشت. همه او را می شناختند. جدیت، پاکی و خوش فکری را در کار او دیده بودند. سمیعی شخصیت آن را نداشت که نطق کند یا به سالن مجلس برود و با مجلسی ها جدال و دعوا کند. سمیعی از یک تکنوکرات فرا تر بود. او می خواست همه چیز را تغییر دهد تا راه های بهتری برای اداره کشور پیدا شود. این در خون او بود. اما او اهل سر و صدا و هیاهو نبود.  در بعضی از خاطرات هنرمندان خواندم که سمیعی زمانی که رییس بانک مرکزی بود بعضی از تابلوهای هنرمندان و نقاشان را می خرید و به قیمت خوبی به بانکدارهای معتبر دنیا و رجال مهم کشورهای دیگر اهدا می کرد، می فروخت یا برای بانک کشاورزی خریداری می کرد.  سمیعی دوستان نقاش و هنرمند زیاد داشت و بسیار به آن ها کمک می رساند اما هیچ وقت نقاشی های آن ها را نمی خرید که بخواهد بفروشد. حتی ما در آن زمان همراه با ابراهیم گلستان فیلمی در مورد جواهرات و گنجینه های بانک مرکزی درست کردیم. ابراهیم گلستان نیز از دوستان ما بود. بنابراین یادم نمی آید که او خرید و فروش کرده باشد اما به هنرمندان، نویسندگان و شعرا تا جایی که می توانست کمک می کرد. سمیعی آدم بسیار متمدنی بود و دوست داشت هنر و تمدن در جایگاه والایی  قرار گیرد. آقای سمیعی چه در قبل و چه بعد از انقلاب رییس بانک توسعه کشاورزی بود، حتی در روزهای انقلاب در ایران ماند و نرفت. در روزهای انقلاب او چه تصوری از اوضاع داشت؟ درست است. چون همه ما همین تصور را داشتیم. در جمع با هم حرف می زدیم که ما کاری نکرده ایم که بترسیم و فرار کنیم. تصور می کردیم که دولت عوض شده و شاه هم تصمیم دارد برود. ترسی نداشتیم اما بعداً ترس های ما شروع شد. بازرگان یکی از دوستان ما بود. بازرگان و مهدی سمیعی از دوستان قدیمی هم بودند و سال های سال یکدیگر را می شناختند. سمیعی، مهندس بازرگان را شخصی آزادمنش و غیرسیاسی می دانست و احترام بسیاری برای او قائل بود. طبیعی است که سمیعی در روزهای اول ترسی نداشت و فکر فرار نمی کرد. اما بعداً مثل من از کشور خارج شد. من هم یک سال در ایران بودم، دستگیر شدم. بعد از یک سال از ایران رفتم. به عنوان آخرین سوال اینکه شما مدت ها با آقای ابتهاج کار کردید. ایشان را چه طور دیدید؟ یک آدم میهن پرست واقعی بود . برای او شاه و غیر شاه نداشت. هیچ وقت هیچ چیز برایش از ایران مهم تر نبود. کاردانی این شخص منحصر بفرد بود. عدد و رقم را می شناخت. منبع: سایت تاریخ ایران


جمعه ، ۱۱دی۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: روزنامه ستاره صبح]
[مشاهده در: www.setaresobh.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 18]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن