تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 13 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):دانش، نابود كننده نادانى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803916845




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

خدایا رهبری بدتر بر این مردم مسلط کن+عکس


واضح آرشیو وب فارسی:روضه نیوز: همزمان با فرارسیدن هفته وحدت چند قطعه شعر زیبا با همین موضوع را از شاعران فارسی زیبا در ادامه بخوانیدبه گزارش خبرنگار  روضه نیوز ؛همزمان با فرارسیدن هفته وحدت چند قطعه شعر زیبا با همین موضوع را از شاعران فارسی زیبا در ادامه بخوانید قاسم بای بنویسید وقت آن شده است که صمیمانه هم زبان باشیم کوه در کوه پشت هم، آری خارِ چشمان دشمنان باشیم حلقه های مداوم زنجیر طرحی از تار و پود وحدت ماست بنویسید می شود ما نیز حلقه در حلقه توأمان باشیم شور دریا شدن تماشایی ست جلوه ی بی کران زیبایی ست قطره در قطره می شود ما نیز سمت دریا شدن روان باشیم تا که حبل المتین ما عشق است تار و پود یقین ما عشق است عشق یعنی یکی شدن، هر چند مرد و زن، پیر یا جوان باشیم «اصلحوا» با «تعاونوا» در نور شرح و تفسیر روشنی دارند «اُمهٌ واحده» بخوان تا ما نقطه ی وحدت جهان باشیم هم زبانان شهر شک نکنید همدلی نقطه ی یکی شدن است ما یکی می شویم اگر با هم محو آیین دینمان باشیم هر نماز جماعتی بی شک فصلی از اتحاد و همدلی است پس بیایید روز و شب ها گوش- به فراخوانیِ اذان باشیم .:***********:. سید مسیح شاهچراغ قصیده آه بگرید، پر از بلا بشود به سوگواریِ آیینه مبتلا بشود «محمد» آمده در شعر من، به سینه زنان قصیده کاش برای غمش حرا بشود از آن دو چشم جگر سوز، اشک خون بچکد حرای شعر پر از عطر ربنا بشود به حال و روز کتاب خدا چه می گذرد؟ چقدر محملِ تفسیر ناروا بشود؟ ببین که بر جگر دین چه زخمها بزند همان که سجده ی او غرق در ریا بشود همان که لعن برایش همیشه ملعبه ای است بناست تفرقه انداز دین ما بشود منافقانه نشسته است تا نگاه کند به دست خنجر فتنه سری جدا بشود برادرم، به گمانم رسیده ساعتِ آن که نغمه ی لبمان «اِتحادُنا» بشود اگر نقاب بیفتد به تیغ وحدت ما ورای چهره ی تکفیر، رونما بشود جهان به چشم ببیند که حیله گر چه کسی است یهود از پَسِ آن پرده برملا بشود همیشه شیعه ی مشتاق آرزو بکند به عشق دین خدا هر کجا فدا بشود جلال حج من و تو به اوج خود برسد در این میانه فلسطین، اگر منا بشود چه باک خاک تو را قتلگاه شیعه کنند وَ در تلاطم خون، غزه کربلا بشود مگر که شیعه بمیرد، عفاف دختر تو اسیر حلقه ی گرگان بی حیا بشود برای سنیِ عاشق سعادتی ابدی است اگر شهید حرم های سامرا بشود نجف، نگین درخشان خاتم تو شده است که سینه ات سپر جان مرتضی بشود شکوه غیرت تو این اجازه را ندهد که فرق شیر خدا باز هم دو تا بشود اگر که چشمه ی وحدت بجوشد از دلمان درخت عزت اسلام، با صفا بشود به جاده دل بسپاریم تا صبا بوزد که دردمان به شمیم خوشی دوا بشود بدان که صبح تماشای او فرا برسد کسی که منتقم دین مصطفی بشود .:***********:.  اصغر عظیمی مهر ظاهراً خوبیم؛ اما حال و روز ما بد است صرف ما از فعلها تنها «ضمیر مفرد» است هیچ چیز از ما نماند از بس که از هم کم شدیم! بخت ما برگشته است از بس که دور از هم شدیم! بال هرکس زور پرواز خودش را می زند! هرکسی در این میان ساز خودش را می زند! ما برای قتل همدیگر رقابت می کنیم! ما برادرهای خود را نیز غارت می کنیم! از «حجاز» و «شام» تا «ری» جز حدودالقهر نیست هیچ شهر روشنی در «ماوراءالنهر» نیست مرزهای مسجدالاقصای ما قاطی شده «قدس» جولانگاه یک خاخام افراطی شده یک کشیش خام هم سرگرم قرآن سوزی است قشر روشنفکر ما هم فکرشان امروزی است! در نقابی صلح جو، مردم فریبی می کنند در پسِ آن فکر یک جنگ صلیبی می کنند تا ندانیم از کجا داریم افسون می شویم غرق ِناکامی در این مرداب مدفون می شویم فتنه در راه است و ما اصلاً مواظب نیستیم در عمل دنبال «تقریب مذاهب» نیستیم! جنبه ای از شعر فاخر؛ جنبه ی تعلیمی است «حفظ وحدت» مَخلَص ادیان ابراهیمی است عده ای اما پی افکار کاذب می روند دائماً دنبال تبعید مذاهب می روند! اُمتی در حال تبعیدیم! برگردیم کاش! تا از این بدتر نپاشیدیم؛ برگردیم کاش! ما که با هم طی نمودیم آن شب تاریک را جاده های خاکی و طولانی و باریک را در حقیقت نقش خود را خوب بازی کرده ایم چارده قرن پیاپی سرفرازی کرده ایم پرچمی در اهتزاز از باختر تا خاوران غرق خون؛ غرق عرق، پیشانی جنگاوران سروری کردیم عمری در علوم و در فنون بوده زیر پرچم ما «اندلس» تا «تیسفون» رفته رفته رد شدیم از مرزهای آسیا چند مسجد ساختیم از مرمر اسپانیا پاسپورتی معتبر داریم از عهد قدیم اعتبارش بوده «بسم الله الرحمن الرحیم» از تحجر غیر بدنامی چه می ماند به جا؟ از تمدنهای اسلامی چه می ماند به جا؟! کار دشواری ست اما باز هم یک «راه» هست! ریسمان محکمی با نام «حبل الله» هست دوری از آن ریسمان بخشی از این آموزه نیست! جایگاه این تمدن در محاق موزه نیست! تفرقه در بین امت مایه ی بدنامی است راهِ بیرون رفتن از آن «وحدت اسلامی» است ما پناه از نامسلمانان به «قرآن» می بریم جنگهای نابسامان را به پایان می بریم! گرچه از باد مخالف برگهامان خسته است شاخه ها و ریشه های ما به هم پیوسته است! چون درخت و خاک ما پابند هم باشیم کاش! هرکجا هستیم خویشاوند هم باشیم کاش! ما مسلمانان همه آیینه ی یکدیگریم «هم کتاب» و «هم دل» و«هم قبله» ، «هم پیغمبریم» اهل هر جای زمین باشیم از اصحابیم ما! مثل عکس دسته جمعی توی یک قابیم ما! خوب اگر باشیم با هم؛ هر بدی گم می شود در ضمیرجمع ما هر مفردی گم می شود! .:***********:. علی سلیمانی تا بر تن ما جامه ی احرام نشسته این جامه چو پرچم شده بر بام نشسته یکرنگی این باغ شمیم صلوات است تا بر لب ما عطری از این نام نشسته پیداست کتابی که سرآغاز مسیر است بر طاقچه ها تا به سر انجام نشسته گر تفرقه چون موج گهی شور بگیرد صد شکر که این دریا آرام نشسته ای ساقی خوشنام! خودت پاک کن امروز این تازه غباری که سر جام نشسته وقتی سخن از مستی عشق است عجب نیست عطار اگر در بر خیام نشسته امروز اگر دام بچیند همه جا کفر پیداست خودش آمده در دام نشسته صد شکر که هر جای جهان شیعه و سنی بی واسطه در سایه ی اسلام نشسته .:***********:. انسیه سادات هاشمی از زبان مولا علی علیه السلام: خدایا خسته ام از مردم و مردم ز من خسته از اندرز و تشرها و نصیحت های پیوسته کسی گوشش بدهکار خروش خطبه هایم نیست منم حقی که غیر از حق مریدی پا به پایم نیست خدایا رهبری بدتر بر این مردم مسلط کن نصیبم مردمی بهتر از این آشفته اُمت کن خدایا ترس من از دشمنان و نیزه هاشان نیست خدایا ترس من از کافران حتی به قرآن نیست من از این یاوران مست و گنگ و کور می ترسم من از این عاشقان کاغذی بدجور می ترسم به خاک افتاده در میدان من یک مشت بازیگر «محبٌ مفرطٌ» این سو و آن سو «مبغضٌ مفتَر» آهای ای قوم «اشباه الرجال وُ لا رجال» افسوس که مردانم شمایید و زمانه از شما مأیوس شما همچون شترهایی که در بیراهه می گردید به هر سو جمعتان کردم سر از آن سو درآوردید تمام دشمنان جمع اند دور وحدتی باطل شما پخش و پلا در دین خود از «حق»تان غافل در این میدان که هرکس بهره ای از آیه ای بُرده ست به چشمم دیده ام قرآن میان جنگتان مُرده ست به قرآن کاش می دیدید این دنیا چه مکاری است تمام برگ های دفتر تاریخ تکراری است همیشه قصد جان هر گلی را کرد این دنیا به طوفانی پراکند ابتدا گلبرگ هایش را خدا می خواست دیگر اُمتی با آبرو باشید نه اینکه مثل عصر جاهلیت کینه جو باشید ندانستید قدر نعمت اسلام را هرگز نفهمیدید حتی معنیِ این نام را هرگز شعار «جنگ آری ننگ هرگز» سربرآوردید چه ها که بر سر اسلام با نامش در آوردید و قرآن گفت: «ان الدینَ عند الله» اسلام است به جز این سایبان هر سایبان دیگری دام است نگه می دارد اما سایبان را شانه های ما به فرمان خدای من، خدای تو، خدای ما «تو» تنهایی و «من» تنها، ضمیر جمعمان تنهاست بیاور دست هایت را که دستان خدا با «ما»ست .:***********:. احمدرضا قدیریان رسول حضرت خورشید، السلام علیک کلیدواژه ی توحید، السلام علیک کلام روشن و جان بخش آفتاب، سلام نسیم روح نواز گل و گلاب، سلام سلام ای سبب رحمت خدا بر خاک سلام ای می چشمت دلیل مستی تاک سلام حضرت باران، سلام حضرت عشق سلام ای لب پاکت پر از بشارت عشق تو آمدی که زمستان پر از جوانه شود گلوی خشک پرنده پر از ترانه شود تو آمدی که بیابان به باغ بنشیند که فصل سرد جهالت به داغ بنشیند تو کفش ایمان را وقف جاده کردی که... به قد و قامت یک کوه اراده کردی که... به زخم های زمین التیام برگردد خدا دوباره به بیت الحرام برگردد چقدر حوصله کردی هجوم توفان را؟ چقدر خنده شدی دردهای انسان را؟ چه خوب نام تو را می شناخت این اندوه... چگونه جان تو را می گداخت این اندوه... که روح انسان با نام برده کشته شود و دختری به گناه نکرده، کشته شود تو در قبیله به دنبال عشق می گشتی همیشه در پی امثال عشق می گشتی ولی قبیله بزرگ و بزرگ تر می شد و با برادر خود، گرگ و گرگ تر می شد که ناگهان تو رسیدی و ناگهان تر از این از آسمان خبر آوردی، آسمان تر از این که آسمان نه همین است، آسمان آن سوست جهاننه سویه ی پایین ما، جهان آن سوست صلا زدی که: هلا، لا اله الا هو صلا زدی که یکی هست و هیچ نیست جز او تو آمدی و خدا قبله ی قبایل شد تو آمدی و هبل هم به سجده مایل شد به جان شیطان گفتی که سنگ باید زد به ریسمان خداوند چنگ باید زد و اینچنین بود آری که عشق باور شد و مرد مؤمن با برده اش برادر شد تو آمدی و سرانجام مکه ایمان یافت و اینچنین بود آری که عشق جریان یافت :: ببخش حضرت مولا، کلام من تلخ است ببخش، دست خودم نیست، کام من تلخ است اگر که حرف دلم، تلخ بر زبان آمد ببخش، قصه ی بعد از تو در میان آمد ببخش، «بعدِ تو» می گویم، ای هنوز اینجا تو ای همیشه ی من، ای بهار نامیرا هنوز نام تو در نغمه ی اذان جاری است هنوز شور تو در جان آسمان جاری است هنوز هم صلوات است عطر شب بوها حدیث شوق تو می روید از لب قوها هنوز هستی و ما رسم جاهلی داریم تو پا به راهی و ما میل کاهلی داریم تو ماه خواستی از ما و ما ستاره شدیم تو رشته خواستی از ما و پاره پاره شدیم سفارش تو خرد بود و خودسری کردیم برادری گفتی، نابرادری کردیم اگرچه ما همگی در پی خدا رفتیم تو گفته بودی با هم، ولی جدا رفتیم به سمت قبله ی واحد نماز اگر خواندیم برادران را با شیوه ای دگر خواندیم ببخش حضرت مولا، کلام من تلخ است چگونه تلخ نگویم که کام من تلخ است در انتظارم تا رایت تو برگردد نجات بخشی در قامت تو برگردد در انتظارم تا نخل تو ثمر بدهد نهالِ تلخیِ این روزها، شکر بدهد کسی بیاید و ما را به «تفلحوا» خواند برای بادیه از «لاتفرقوا» خواند طلسم باطل تاریخ ما شکسته شود و مرز مبهم جغرافیا شکسته شود به انتها برسد داستانِ آن همه درد تمام آنچه جدایی به روزمان آورد مسیر عشق به پایان فصل غم برسد هزار پاره ی ما باز هم به هم برسد بیاید آن شب عشقی که وعده داده شدیم ببارد آن تب عشقی که وعده داده شدیم به حرف عشق رسیدم کلام، شیرین شد سخن رسید به موعود و کام، شیرین شد رسول حضرت خورشید، السلام علیک کلیدواژه ی توحید، السلام علیک جهان اگرچه پر از اشتباه چرخیده ست و روی محورِ تنگِ گناه چرخیده ست ولی به لطف نسیمت بهار خواهد شد به یمن حضرت تو رستگار خواهد شد .:***********:. آرش پورعلیزاده ای زِ ماهِ بدر در هر جلوه کردن، ماه تر ای زِ حبلِ الله هر آیینه حبل الله تر بوسه ام فتوای شیخِ اعظمِ الأزهر است ای تبسم های شیرین تو دانشگاه تر ای صراط المستقیم آخر کجای عالَم است در سوادِ زلف تو خلقی از این گمراه تر مرحبا ای روی ماهت «فَأصلِحُوا بَینَ أخی» مرحبا ای چشم مستت از همه آگاه تر عطرِ آغوشِ تو از عقدِ أخوت باقی اَست کی زِ خاطر می برند آن ها که خاطرخواه تر گرگ ها آسوده اند و ما برادرها به جنگ آی یوسف ها چه می خواهید از این چاه تر؟ خرقه ی نفتی بسوزان زاهدِ دشداشه پوش توبه را بشکن بنوش از باده بی اکراه تر هرچه هستی حُبِ آل الله داروخانه، است کفش هایت کو برادر، راه از این کوتاه تر؟ شاخه ها از هم گریزانند اندوها که نیست در مرامِ ریشه ها دردی از این جانکاه تر .:***********:. محمد محمودآبادی آن ها که در جهل مرکب گیر کردند این زندگی را با ستم دلگیر کردند پیش پدر فرزند ها را سر بریدند تازه پدر ها را چه ساده پیر کردند در خواب غفلت خواب های تازه دیدند این خواب ها را با جنون تعبیر کردند هی آیه آوردند و هی خون ریختند و... آیات را به رأی خود تفسیر کردند گفتند تنها اعتقاد ما درست است هر چه مسلمان بود را تکفیر کردند هر چند که شاید مسلمانان دنیا... در انتقام از فرقه ها تأخیر کردند هر چند تا اکنون مسلمانان یک دل در شستن خون برادر دیر کردند اما امان از لحظه ای که در خبرها اخبار گوید مسلمین تدبیر کردند اخبار خواهد گفت سربازان اسلام دستان شرم فتنه را زنجیر کردند رفتند... تا پرواز در افلاک رفتند این فتنه ها را سخت بی تاثیر کردند در عالم دلدادگی از جان گذشتند اسلام را بخشندگی تصویر کردند اسلام یعنی از محمد تا محبت این جمله را در آسمان تحریر کردند :: یک روز هم اخبار خواهد گفت: آمد... روزی که رنگ جمعه ها تغییر کردند .:***********:. الهام عمومی پاییزمرده اَست و از آن سوی مزرعه دیگرصدای شوم کلاغان نمی رسد وقتی کبوتران همه آوازشان یکی ست بانگ غریب جغد، شتابان نمی رسد این جا درختها همه از یک قبیله اند درهم تنیده ریشه اَفرا و سرو و بید وقتی بهار در نفس باغها رهاست از جاده های دور زمستان نمی رسد صوتی ز سمت مشرق و مغرب بلند شد پر شد هوا ز عطرخوش «لا تفرقوا» هرگز به گوش بسته نامحرمان مست صوت خوش تلاوت قرآن نمی رسد کفتارها در آتش نمرود سوختند جایی برای حیله روباهها نماند آری به جنگلی که پر از شرزه شیرهاست یک لحظه نیز پای شغالان نمی رسد شب بو و یاس و زنبق و پیچک کنار هم مجنون و واله، عاشقِ هم، بی قرارِ هم بر دامن معطرگلهای باغچه دست خزان و پنجه طوفان نمی رسد گرد و غبار تیره بیدادها بلند... بیرق به دست خسته فریادها بلند آواز خفته در نفس بادها بلند آیا کسی به داد مسلمان نمی رسد؟ چون دانه های روشن تسبیح«ما»شدیم یک شب به درد عشق خدا مبتلا شدیم «راهی ست راه عشق که هیچش کناره نیست» دردی ست درد عشق و به درمان نمی رسد .:***********:. علیرضا رجبعلیزاده کاشانی چو آفتاب دلی زنده در کفن با ماست قسم به فجر که شور برآمدن با ماست نمای مشترک «وحدت» است بی تردید اگر به حافظه مفهومی از وطن با ماست ز هم مباد پریشان به شانه تفریق که طرفه زلف سیاهی شکن شکن با ماست پیاله خواه منا! راه کثرت از آن سوست شراب وحدت خمخانه کهن با ماست دوای «بلبله بابلی» یکی شدن ست که با هزار زبان، خصم در سخن با ماست خوشا به حنجره ما را صفیر سیمرغان چنانکه قوت بازوی تهمتن با ماست شکسته باد طلسم هزار رنگ نفاق هر آن کجا که به جادویش اهرمن با ماست جدا مباد ز هم پاره های پیکر قوم که روح واحد اسلام انجمن با ماست .:***********:. مرتضی کریمی قهفرخی با بغض تشییع کردند در سینه ها کینه ها را سنگین دلان می فشارند با کینه ها سینه ها را ردی است از پای اندوه بر قلب بابای امت دلبند فرزند! بنگر! بر دست او پینه ها را در کیش ما ناخوشی نیست رسمِ برادرکشی نیست مرگا به آنان که سنگ اند آیین آیینه ها را مرگا به آنان که جغدند بر بام شب های دنیا مرگا به خاری که سازد آوار گل چینه ها را کودک کُشان یزیدی گرم تماشا نشستند نامردمی های شمر و بازی بوزینه ها را اَلمُوت لِصَهیون! اَلمُوت! اَلمُوت لِداعِش! اَلمُوت! هذا شُعاری صَباحاً، هذا شُعاری نَهارا ... .:***********:. منصوره اسحاق زاده بر دوش می برند درختان باغ را تا شعله ور کنند تبرها، اجاق را این دستهای هرزه گمان برده اند که می گسترند سفره ی شوم نفاق را مسموم کرده اند به افکار کورشان آرامش دمشق و هوای عراق را هی نقشه پشت نقشه که آشوب تر کنند این روز های زخمی و پر اتفاق را اندیشه های مرده به تکفیر می رسند صهیون نشانه رفته دوباره وفاق را اسلام پرچمی ست که در اهتزاز خویش درهم شکسته است بت افتراق را یک روز اسم اعظم وحدت به لطف حق می پاشد این اُبهت بی طمطراق را ای کاش یوسف از پس این قصه سر زند پایان دهد حکایت تلخ فراق را... .:***********:. سید محمدجواد میرصفی مقصد یکی، راه یکی، رهنما یکی ست قبله یکی، رسول یکی، مقتدا یکی ست وقتی یکی ست جلوه ی خوف و رجای حق هم ابتدای جاده و هم انتها یکی ست دین سایه است و نور عبای محمدست همسایه همیم که صاحب لوا یکی ست سعی صفا و مروه گذر کردن از خود است اینجا غریبه نیست اگر آشنا یکی ست کوهیم، اگر بهانه ی پژواک می شویم لبیک وحدیتم که ما را صدا یکی ست باید که چنگ زد به همین ریسمان فقط هر جای خاک پا بگذاری خدا یکی ست .:***********:. سیدمحمد بابامیری می توان چون سینه ی پیغمبران یکرنگ بود هر نفس، هر جا، برای یکدلی دلتنگ بود می توان پلکی به رسم روشن آیینه ها تیرگی ها را زدود و عاری از هر زنگ بود می شود درگیر احساسات بی حاصل نشد تا به مقصد، بی خیال این کمیت لنگ بود تا به کی باید تفرعن داشت و تکفیر کرد؟ کوس خودکامی زد و در آرزوی جنگ بود ساز شیطان را برای اهل قبله کوک کرد با تم موسیقی ابلیس هم آهنگ بود؟ «قدس» مظلوم است... وقت همدلی ها آمده مسلمین! باید به فکر «انقلاب سنگ» بود .:***********:.  عمران عیسوند در پی احقاق مسلمانی ام در طلب وحدت رحمانی ام عاشق یک امت قرآنی ام تا به ره حضرت حق رهنمون اتحدوا اتحدوا مسلمون شیعه و سنی همه یک ملتیم ما همگی رهرو یک سنتیم عاشق پیغمبر و یک امتیم آیه ی پنجاه و دو ِ مؤمنون اتحدوا اتحدوا مسلمون شرک همین تفرقه اندازی است بتکده سازی وسط بازی است شیطنت دشمن و لجبازی است اولئک یلعنهم لاعنون اتحدوا اتحدوا مسلمون سینه اسلام به تنگ آمده دشمن ما گوش به زنگ آمده جبهه ی تکفیر به جنگ آمده گشته دل امت حق غرق خون اتحدوا اتحدوا مسلمون سر بسپاریم به احیای دین وحدت ما، چنگ به حبل المتین دست خدا بر سر ما اینچنین دشمنمان را افلا تبصرون؟ اتحدوا اتحدوا مسلمون .:***********:.  محمد عابدینی وحدت تقیه نیست برادر، تفکر است اندیشه ای که در جریانِ تطور است از شدتِ جهالتِ اربابِ تفرقه انگشت بر دهانِ جهان از تحیر است خنجر کشیده اند به حلقومِ اتحاد این فکر نیست، جلوه ای از یک تحجر است گفتند اهلِ بیت: حریمِ خداست دل این خانه ی خداست که غرقِ تنفر است؟ با نامِ دین همیشه به دین ضربه می زنند از دستِ این گروه، دلِ مؤمنین پر است با پوندِ انگلیس دم از شیعه می زنند این نیست حرف شیعه که نوعی تمسخر است دشمن دلش نسوخته هرگز به حال دین حالا اگر که سوخته جای تدبر است حالا که امر کرده به وحدت ولیِ امر تنها دلیلِ فتنه گری ها تکبر است در خانه هست یک کس و یک حرف هم بس است این بارِ آخر است که کارم تذکر است .:***********:.  سجاد سعید نژاد تشریح این قصیده بسی گریه آور است زخم نفاق و تفرقه از تیشه بدتر است از فتنه های دل چه بگویم که هرچه هست بی شک همیشه زیر سر نفس ابتر است خون گریه های شیعه به پایان نمی رسد دنیای شیعه خنجر در خون شناور است عمریست پشت کرده به اندیشه های سست این مذهب از نتایج نخلی تناور است نام علی تجلی عشق است در جهان «از هر زبان که می شنوی نامکرر است» :: گفتند نقطه. از سر این سطر خون چکید گودال قتلگاه پر از جسم بی سر است ای دشمنان جواب خدا را چه می دهید؟ این جنگ در شریعت ما نابرابر است دعوت به کینه می کند این قوم جهل را صدها دهان یاوه که بالای منبر است از هرطرف که می گذری فتنه می وزد حق ناگزیر رفته به سوراخ سنگر است دارد هوای شهر پر از کینه می شود ای مسلمین به هوش! که هشدار آخر است :: دستی گلوی ظلم و ستم را فشرده است این دست یادگار علمدار لشکر است باطل سکوت کرده و حق حرف می زند «تقوی» نشان دهنده ی انسان برتر است فرصت دهید از دلتان در بیاوریم تاریخِ بی وفایی ما بس مکدر است باید دوباره دست خدا را عَلَم کنیم ایران برای مبدأ این کار بهتر است مقصد: طواف خانه ی دل، خانه ی خدا وحدت همیشه در حرم امن داور است .:***********:. شکیبا غفاریان به طوافند همه، شیعه و سنی در حج ذکر ِ اَلله، دمِ شیعه و سنی در حج اوج می گیرد و بر بالو پرش می بالد با همین یک کلمه شیعه و سنی در حج گل بریزند ملائک به خوشامدگویی دم به دم در قدم ِ شیعه و سنی در حج کعبه آن خانه ی مولود ولایت حالا شده بیت الحرم ِ شیعه و سنی در حج گنبدی سبزتر از ماه ربیع الاول شده دفع نقم ِ شیعه و سنی در حج خط باطل به تن ِ تفرقه قد قامتشان- می کشد با قلم ِ شیعه و سنی در حج در سجودند به یک قبله ی واحد همگی دینشان هم قسم ِ شیعه و سنی در حج جوهرش تازه شود مُهر اخوت که چنین کم شود هم و غم ِ شیعه و سنی در حج دست توحید به دنبال کسی می گردد تا بگیرد علم ِ شیعه و سنی در حج .:***********:. فرید فردوسی از نبی هر که بخواهد به شفاعت برسد با دلی شاد به فردای قیامت برسد باید از یکدلی آینه ها دم بزند هر کسی خواست به مقصود نبوت برسد باید این لحظه وضو سازد و از خانه رود هر کسی خواسته باشد به جماعت برسد اصل دین است و یقین هر که مسلمان باشد باید از تفرقه اکنون به رفاقت برسد باید از هر که به جز امت هم پیمانش در همین لحظه به اعلام برائت برسد خصم یک عمر بر آن بوده بریزد بر هم هر کجا آمده اسلام به قدرت برسد در جهانی که سیاست شده بازی گردان کاشکی رایحه ی عشق به امت برسد کاش در باغ الهی که پر از احساس است هر کجایش بروی عطر محبت برسد ریشه سنی و شیعه به خدا یک ریشه ست کاشکی میوه ی تقریب به نوبت برسد پیر ما گفت که بایست مسلمان یک عمر اهل وحدت باشد تا به سعادت برسد .:***********:.  سلیم غلامی بروجنی به هر چه راه سنگلاخ اگرچه گشته رو به رو ببین که آب می رود به سوی بحر، جو به جو بدون این که پای او بلرزد از هراس سنگ به روی خاک می کشد دوباره دستِ جستجو چنان که روی فرشِ خاک، می رود قدم قدم گره زده ست تارها به تارها و پو به پو چه ریشه ها که آبیاری از وجود او شدند چه سبزه ها که در رهش گرفته اند رنگ و بو نگاه آب، سوی بی کران آبی است باز که رود رود بر لبش نشسته است های و هو به منع سنگ و صخره ها نکرده است اعتنا که اتحاد قطره هاست راز پیشرفت او کمال وحدت است مقصد تمام ذره ها کجاست آن که بشنود به جان کلام وحدهُ!؟ اگر به تیغ تیز عقل، پیش از این جدا شدید! زنید چنگ ریسمان عشق و «لا تَفَرَقوا» برای این که بوی حق به ما رسد، ندا رسید که در زمین ما... «و لا تنازعوا، فتفشلوا...» زمان آن رسیده تا که دست های ما به هم تنیده گردد و کُند بنای ظلم، زیر و رو اگر که اختلاف ها شده ست بندِ پای ما به تیغ مهر بگسلید بند را... «و اصلحوا...» مگر نه اختلاف دین به نهروان رسید؟ هان! دودستگی به نام ما شد و به کام هر عدو هر آنچه از سپاه و اسب را فراهم آوردید به اتحاد، «تُرهَبونَ...» دشمن ستیزه خو که ارث بردن از زمین و پیشوایی زمان به دست اتحاد ماست! «یا علی مدد» بگو .:***********:.  محمد صارمی شهاب بی گمان آن ها که امید سعادت داشتند در دل خود روز و شب شوق شهادت داشتند دین ما از عاشقی آکنده بود و مومنان در مسیر همدلی یک عمر همت داشتند شیعه و سنی چه فرقی داشت وقتی بندگان یار بودند و به یکدیگر محبت داشتند این برادرها و خواهرهای ایمانی چقدر مثل عاشق ها برای مهر فرصت داشتند از دعاهاشان نسیم عشق می آمد چقدر بیشتر از ما امید استجابت داشتند در جهان خویش دین را قله می دیدند و باز در مسیر عاشقی بی شک شهامت داشتند در مصاف غیر می شستند دست از اختلاف مومنانی که به قدر عشق حکمت داشتند در گذار از سختی دورانشان این عاشقان هم دیانت داشتند و هم سیاست داشتند تا بپچید نغمه ی اسلام هر جای جهان امت عشاق میل بی نهایت داشتند کاش ما این روزها از جان و دل عاشق شویم مثل عشق آن مسلمانان که وحدت داشتند .:***********:. رضا حاج حسینی وقتی که چندین خشت از دیوار برداری باید که از روی خودت آوار برداری دین خودت را می فروشی... شیخ درباری!؟ تا شهرتی از رونق بازار برداری تو از خودت هم باختی... مثل کلاهی که هر بار بگذاری سرت، هر بار برداری... خرمای کوفی خورده ای ... ای کاش می شد که یک دانه هم از میثم تمار برداری افکار تلخِ تفرقه انگیز تو پوچ است کی می شود که دست از این افکار برداری ... دنیا شبیه کوه و تو یک کوه پیمایی باید فقط فرمان فرماندار برداری هر جا که می گوید قدم بگذار، بگذاری هر جا که می گوید قدم بردار، برداری یا طوق مِهر بندگی بر گردنت آویز یا اینکه بایستی طناب دار برداری .:***********:.  زهرا شعبانی تا ابد پیوسته و یکدست و محکم با هم اند حلقه ها پابند زنجیرند و هردم با هم اند گاه باید در مسیر عاشقی باور کنی کاروان تا کاروان هرچند بی هم، با هم اند گرچه عمری پشت هم، از هم جدا افتاده اند بعد از این ذی الحجه و ماه محرم با هم اند شیعه و سنی دگر چون نابرادر نیستند بعد از این در لحظه های شادی و غم با هم اند این دو مذهب را کتاب و دین و پیغمبر یکی است این دو مذهب تا ابد همراه و همدم با هم اند پیش روی دوستان دست رفاقت می دهند روبروی دشمنان یک عمر محرم با هم اند پرچم الله اکبر بر فراز بام هاست زیر این پرچم مسلمانان عالم با هم اند .:***********:. قاسم صرافان و شیطان عادتش این است طاعت را نمی خواهد لجوج است او و حتی ترک عادت را نمی خواهد خودش خودخواه و مغرور است، پس در قلب آدم ها تواضع، یعنی آن بنیان وحدت را نمی خواهد خودش هم خوب می داند چه نیرویی که در جمع است که یک رکعت نماز با جماعت را نمی خواهد شیاطین برنمی تابند با هم بودن ما را خدا هم راهیان بی رفاقت را نمی خواهد صدای «تفرقه انداز و بر مردم حکومت کن» از آن حلقی است که دین با سیاست را نمی خواهد حبیب الله آمد تا بگوید: حضرت محبوب دعا بی همدلی، دین بی محبت را نمی خواهد محمد رحمةٌ للعالمین بود آی تکفیری چرا پس قلب تو سنگ است، رحمت را نمی خواهد؟ کمی با چشم اغماض از خلایق بگذریم آخر خدا قاضی است از ما هم قضاوت را نمی خواهد .:***********:. علیرضا بختیاری فر هزار سال سراسر در آرزو و خیال هزار سال گذشته، کجاست آن آمال؟ هزار سال امید وصال با من بود هزار سال گذشت و ندیده ایم وصال من و تو عمر پس از عمر در کنار همیم که قلبمان ز ولای خداست مالامال من و تو شور و شعور و توان یک روحیم «برادریم» ولی با وجود این احوال شبی گذشت به ما سخت، سرد، حزن آلود شبی که از غم آن قرص ماه گشت هلال کسی «رئوف» به ما، رفت از میانه ی ما کسی «حریص علینا»... آه از آن سال صدای خنده ی شیطان به گوش می آمد ... و باز حیله ی روباه و زوزه های شغال ... و آه... دست من و تو ز هم جدا شده بود... شراره های محبت گرفت راه زوال من و تو «قدر» شناسیم پس چرا این بار «هزار ماه» جدایی، غرور، طعنه، جدال؟ هزار ماه گذشت و هزار سال گذشت هزار عمر هدر رفت بر همین منوال برای دلخوری از هم هزار سال بس است بس است شعله و هیزم، بس است این جنجال بیا که راه بپوییم باز دست به دست بیا که پر بگشاییم باز بال به بال بیا دوباره به اعقاب خویش برگردیم بیا که اوج بگیریم رو به سوی کمال .:***********:. محمد غفاری نرسد شب تار و سیاهی شک به سپیدی محض و به نور یقین نکند اثری تب خیره سری به نجابت و پاکیِ پرده نشین نکند که به دست خود از هیجان همه غرق تلاطم و غم بشویم به خلاف تمامیِ حادثه ها بگذر ز هر آن که چنان و چنین... چه مراوده ها که گسسته شود و چه آینه ها که شکسته شود که کسی که دچار به تفرقه هاست نرسد قدمی به تعالیِ دین من و تو شده ما ز تمام جهان همه گرم طواف و به وقت اذان  شده یک صف یکدله قبله ی مان که به حلقه ی ما شده کعبه نگین من و تو اگر امت واحده ایم ز چه منفعل و به مشاهده ایم که از اوَل، مرد مجاهده ایم منشین! شده دشمنمان به کمین همه نقطه ی مرکز دایره ایم و صدای رسای دو حنجره ایم و کتاب قطور ز خاطره ایم «که بیا و بخوان، که بیا و ببین»  .:***********:. زهرا حقیقت من و تو مثل شاپرک هستیم هی به دنبال نور می گردیم پیِ سرچشمه های نورانی در افق های دور می گردیم غرق دریای بندگی هرروز جست و جو می کنیم ساحل را جزر و مد می کنیم هفده بار می سپاریم دست او دل را جذبه ی دوست می کشد ما را نه که ما، بلکه کل دنیا را به هوای طواف پی در پی سوی صحرای خشک الدهنا همگی معتصم به حبل الله ریسمان را به چنگ می گیریم خدعه های پلید شیطان را زیر طوفان سنگ می گیریم شاخه ها در مسیر باد اما ریشه ها زیر خاک پابرجاست شاخه ها فرعیات ما هستند پایه ی ما درخت وحدت ماست .:***********:. سلیم غلامی بروجنی خورشیدوار از مشرق توحید تابیدیم در ذره های این جهان نقش خدا دیدیم بر آیه های حق تعالی چشم وا کردیم هر گوشه ای غیر از صدای عشق نشنیدیم مقصد که توحید است، نقض وحدت ما چیست؟ بار سفر را بی گمان برعکس برچیدیم در زیر یک پرچم مسلمان گشته ایم اما امروز رو در روی هم در فکر تهدیدیم یعنی به ننگ دشمنان شرع تن دادیم وقتی لباس تفرقه بر خویش پوشیدیم وقتی نزاعی بینمان باشد یقین دارم با دست های خویش جام زهر نوشیدیم وحدت محقق چون نشد ما سال های سال از سایه های خویش هم هر روز ترسیدیم یک عمر دانستیم جمع قطره ها دریاست اما به تنهایی به جای خویش خوابیدیم ما قطره ها را بی بهانه بی بها کردیم کلی نگر بودیم و دریا را فقط دیدیم .:***********:. محمدحسین ابوترابی خطوطِ رنگارنگ آمدند با لبخند به دور نقطه ی تو، تا به هم زنی پیوند به روی صفحه ی تاریک قرنهای زمین ستاره ای همه با هم پدید آوردند ستاره کم کم تبدیل شد به خورشیدی نگاه کرد خداوند از تو شد خرسند چنانکه خورشید اُمتت پس از چندی بزرگتر شد و سایه به آسمان افکند! رسید شیطان تا منحرف شوند خطوط و نقطه ی تو بماند غریب با ترفند ولی نشد، که تو سبزی، معطری، نوری چطور می شود از نقطه ی شما دل کند؟ شراب «اشهد ان لا اله الا اله» رها نمود به دست تو بَرده را از بند به دور «اَشهدُ اَن مُحمداً»، سرمست خطوط با هر رنگی هنوز می چرخند .:***********:. سیدابراهیم سجادی زاده ما فخر جهانیم که قرآن، داریم بر تک تک آیه هاش ایمان داریم گنجینه ی وحدت است قرآن آری با چنگ بر آن، گنج فراوان داریم :: دو ثقل گرانبها برای من و توست منشور هدایت خدای من و توست من شیعه، تو سنی این دو دُر تابان تا کوثر نور رهنمای من و توست :: از باده ی وحدت، همگی سرمستیم دل بر خم مصطفی و صادق بستیم امروز به یمن این دو میلاد عزیز در راه خدا همه ولایی هستیم :: انگیزه ی انقلاب ما قرآنی است اهداف بلند راه ما انسانی است در رمز بقای آن چنین گفت امام آن راز بزرگ، وحدت ایمانی ست :: اسلام و حکومت الهی اصل است این راه نجات نسل اندر نسل است امید که پرتواش بگیرد همه را وحدت،که چراغ روشن این فصل است .:***********:.  محمد کاظمی نیا حیدر مگر «اشجع» همه امت نیست؟ یا اینکه مگر آینه ی غیرت نیست؟ هی خون جگر خورد و لب از لب نگشود این صبر علی حجت بر وحدت نیست؟ .:***********:.  حسن بهرامی ابریم که روی گنبد افلاکیم چون جاریِ چشمه های روشن، پاکیم جان و دلمان سخت گره خورده به هم مانند دو گل، شکفته در یک خاکیم .:***********:. یوسف رحیمی امام علی (ع) می فرمایند: لَیسَ رَجُلٌ فَاعلَم أَحرَصَ [النَاسِ ] عَلَى جَمَاعَةِ أُمَةِ مُحَمَدٍ (ص) وَ أُلفَتِهَا مِنِی أَبتَغِی بِذَلِکَ حُسنَ الثَوَابِ وَ کَرَمَ المَآبِ. آگاه باش، احدى به وحدت و الفت امت محمد (ص) از من حریص تر نیست، من در این کار پاداش نیکو و عاقبت شایسته اى را خواهانم. نهج البلاغه، خطبه78 در حق طلبی همیشه با عزت باش همواره برای دین خود زینت باش مانند امام صبر! مانند علی! ای دوست بیا منادی وحدت باش :: خورشید سعادت و یقین است علی خیبر شکن و ناجی دین است علی هرگز نشود نور حقیقت خاموش محبوب «تمام مسلمین» است علی :: در دین خدا راه ندارد تزویر اسلام ببین چگونه شد عالمگیر ای تشنه ی راه حق! کجا می گردی؟ سرچشمه ی وحدت است همواره غدیر :: هر کس که تولا و تبرا دارد در واقعه ها نگاه بینا دارد وقتی که نتیجه اش شود «شیعه کشی» «لعن علنی» دگر چه معنا دارد؟ :: دیدید چگونه دشمن تکفیری از کشتن مسلمین ندارد سیری در وقت مبارزه دگر بی معناست در خطِ خودی منازعه، درگیری! :: در مصر ببین دوباره ناکامی را سرکوب گری و بی سرانجامی را با حربه ی اختلاف دشمن می خواست خاموشیِ بیداری اسلامی را :: خواهی دلت از غم نشود مالامال؟ خواهی نشود حقیقت آیا پامال؟ در وقت بیان حق، سخن باید گفت با لهجه ی عقلانیت و استدلال! .:***********:. سارا جلوداریان پیوند آب و آینه ها، ناگسستنی ست حق تا همیشه ماندنی و ظلم، رفتنی ست بیدار گشته اند تمام جهانیان در چشمها مکاشفه ی نور و روشنی ست هرجا که بنگری سخن از عدل و وحدت است شیطان اگرچه در صدد بغض و دشمنی ست از هر طرف صدای اذان می رسد به گوش «الله اکبر» از لب عالم، شنیدنی ست در خاک و خون تپیده چه جانهای طاهری! آیات عشق بر تن این قوم، خواندنی ست دنیا دوباره منبع احساس می شود هرچند قرن سیطره ی آدم آهنی ست صبح قریب می رسد از راه، غم مخور! خورشید با شکسته دلان، خواهر تنی ست... .:***********:. محمدجواد الهی پور زخم من کهنه زخم تو تازه زخمی پنجه های بی رحمیم بین ما وجه مشترک کم نیست حرف هم را چه خوب می فهمیم گر چه این روزها تن اسلام زخمی از تیغ مارقین دارد متحد می شویم و می بینند خشم ما آه آتشین دارد باز خورشید عشق می تابد این دعا...نه...یقین قلب من است صلح و آزادی و غرور و شرف همه در سایه ی یکی شدن است صبح آن روز را تصور کن که جهان زیر چتر قدرت ماست شرق تا غرب هم صدا...هم دل این همان وعده و قرار خداست صبح آن روز را تصور کن که فلسطین دوباره آزاد است دل فرزند های شام و عراق فارغ از رنج و مرثیه... شاد است صبح آن روز خاک مرده به عشق یک سلام دوباره خواهد کرد شتک اشک مادران شهید خاک را پر ستاره خواهد کرد این شعار و خیال باطل نیست بغض یک امت است...می دانی؟ امت واحده ست غایت ما با دلی قرص و عزم طوفانی نقشه ی راهمان بصیرت ماست تکیه گاه همیم پس غم نیست قبله، قرآن، پیامبر، دین، اسم بین ما وجه مشترک کم نیست خواب شوم نفاق را باید دل بیدارمان به هم بزند سرنوشت تمام دنیا را یکدلی هایمان رقم بزند شب ما رنگ فجر خواهد داشت پیشتازان جاده ی سحریم آخر قصه ی من و تو یکی ست هر دو در انتظار یک نفریم .:***********:. علی سلیمانی اگر چه راه جدا، مقصد سفر که یکی ست اگر تمام یکی نیست، بیشتر که یکی ست به نفس باغ نظر کن، اگر تفاوت هاست میان شکل درختان ولی ثمر که یکی ست اگر شبیه به هم نیست ایستادن ها رکوع و سجده یکی، گریه ی سحر که یکی ست اگر چه دارد هر حرف قصد و منظوری ولی به چشم همه صاحب نظر که یکی ست امید تفرقه دارند... عطر باغچه ها اگر که نیست یکی، قصه ی تبر که یکی ست اگر چه شیوه ی ترتیل ها مشابه نیست کتاب روشن آیات معتبر که یکی ست به رغم فاصله شک نیست هر مسلمانی نشسته منتظر آخرین خبر ... که یکی ست اگر چه مذهب ها فرق می کند با هم پیام عشق که یکسان، پیامبر که یکی ست .:***********:. میثم داوودی یکی ست رایحه ربنایمان با هم چه فرق می کند آیا خدایمان با هم؟ من و تویی که گره خورده است ریشه مان گره نخورده چرا شاخه هایمان با هم؟ به آیه آیه قرآن قسم شبیه هم است طنین زمزمه آشنایمان با هم چه می شود که دمی در دل کویر سکوت دوباره شور بگیرد صدایمان با هم در امتداد پر از ابر ساحل ایمان تپیده رو به افق ردپایمان با هم به کعبه می رسد آری تبارمان، وقتی که بوده شوق به سعی و صفایمان با هم به ریسمان خدا چنگ می زنیم که داد در این مکاشفه، درد و دوایمان با هم من و تویی که به یک قبله می بریم سجود چه فرق می کند آیا خدایمان با هم؟ .:***********:. حسن اسحاقی مهماندوستی پایان یکی ست، پنجره ی آسمان یکی ست خورشید بین این همه رنگین کمان یکی ست ما دست داده ایم به هم، چشممان به اوج... ما را به سمت دست خدا نردبان یکی ست هم مَسلکیم، قامتمان پیش حق دو تاست تا روز حشر، قبله ی ایمانمان یکی ست هنگام همکلامی معشوق، بین ما در سجده و رکوع و تشهد، زبان یکی ست پیرانمان نصیحتمان کرده اند و ما آموختیم عاقبت داستان یکی ست: تکبیرگو به کشتن تکفیر می رویم سنگر یکی ست، دشمن این دودمان یکی ست قرآن سپرده است به ما: «لا تَفَرَقُوا» منشور عشقبازی ما در جهان یکی ست دریا برای ماست نترسیم از مسیر پایان رودهای مداوم روان یکی ست .:***********:. ناصر کسایی دل اگر تنگ و جان اگر خسته ست گاه گاهی اگر پریشانیم روبرو صخره ای اگر باشد یک به یک موج های طوفانیم دین ما دین آب و آیینه ست بی قرار امیر آدینه ست داغ هایی به روی این سینه ست گاه اگر مثل ابر گریانیم گاه مهر نبی نشانه ی ماست گاه گاهی شکوه شمشیرش «فاتقوالله یا اولی الباب» ما همیشه مرید قرآنیم «و یدالله فوق ایدیهم» عشق یعنی عبادتی بی مرز عقل اگر ماه و عشق اگر ابر است ما پریشان وقت بارانیم لحظه های دفاع از ایمان لحظه های شکوه اسلام است پای دشمن اگر وسط باشد بی گمان رهسپار میدانیم هر کجای جهان اگر باشیم راه ما راه عشق و همراهی ست یوسف عاشقیم و در همه حال چشم در راه خاک کنعانیم نیست باکی اگر که درگیری ست دشمن ما اگر که تکفیری ست جنگشان از سر شکم سیری ست ما در این رزمگاه می مانیم یک جهان مانده در شجاعت ما وحدت ماست رمز همت ما شیعی و سنی اند دوشادوش دست در دست هم مسلمانیم  .:***********:. محسن کاویانی صفین یعنی این که قرآن هم بر ضد قرآن میشود گاهی وقتی بیفتد دست نا اهلان خود می شود یک راه گمراهی تا کی ببینم در لباس دین هی روضه خوانی های دشمن را تا کی ببینم بر سر شیطان عمامه های مارک لندن را شور تبری دارم اما نه ! پای دلم بسیار می لنگد دشمن شده دلسوز دین من یک جای کار انگار می لنگد تاریخ را هی خواندم و دیدم مولا جوانمردی ست افتاده حتی زن و فرزند دشمن را با عاشقی یک عمر نان داده مولای ما مولای خوبی هاست نه رسم ما نامردکوبی نیست توهین به دشمن هایمان حتی در مسلک ما چیز خوبی نیست این رسم دشمن بوده که دین را بی جنگ و خونریزی نمی خواهد پشت نوای سرخ «وا اسلام» جز تفرقه چیزی نمی خواهد از سر بریدن ها دلم خون است بیزارم از دشنام بعضی ها بیزارم از «بیزاری از وحدت» بیزارم از اسلام بعضی ها امروز هم بر نیزه ها کردند مکارها با حیله قرآن را مولا هنوز انگار می گرید افراط و تفریط رفیقان را! .:***********:.  مجتبی حاذق نیکرو در انتقاد به آنها که با رفتار و گفتار و احکامشان موجب بر هم خوردن وحدت اسلامی می شوند دست از زمین بردار، آدم را هوایی کن خیری نخواهی دید از این خوشه گندم ها بین تو و بین زمین هیچ ارتباطی نیست دنیای ما پر بوده از سوءتفاهم ها تو از خدا هستی و بی شک مقصدت عرش است از یاد شاید برده ای عهد الستت را راهی که خواهی رفت بی شک راه دشواری ست در دستهای یک نفر بگذار دستت را این سو که ما هستیم باید خوب دقت کرد پیداست وقتی مشترک هستند دشمن ها با دوستان باید مدارا کرد و راه آمد سودی نخواهد داشت این دشنام دادن ها باید مدارا کرد، تا فردا چه پیش آید امروز جز انجام این تکلیف کاری نیست آن روز می آید که می بینیم در دنیا دیگر خبر از انفجارِ انتحاری نیست اما اگر دستان ما از هم جدا افتاد آن وقت طوفان مهیبی راه می افتد این رابطه تبدیل خواهد شد به درگیری... مابین ما جنگ صلیبی راه می افتد دیگر برادر با برادر جنگ خواهد کرد این است حکمِ شرعیِ اسلامِ بعضی ها چشم خودت را باز کن دارند می خندند  شیرین نشسته جنگ ما در کامِ بعضی ها حرف از جنایات سیاسی اقتصادی نیست بس کن از این پس داستانهای پلیسی را کافی ست که دقت کنی تا روی منبرها پیدا کنی عمامه های انگلیسی را امروز هم دارند «عمروعاص»های قوم از برکتِ «دشنام» در دین خطبه می خوانند گاه از تریبون های «سی.ان.ان» و گاهی هم بر منبر کاخ کرملین خطبه می خوانند ما شیعیان حقیم، در این هیچ شکی نیست بعضی ولی دنبال جنگ فرقه ها هستند جان بر کفان جبهه ی دشنام و تکفیرند انگار غیرتمندتر از مرتضی هستند! مثل من و تو بچه های هیأتی هستند مثل من و تو چهره های هیأتی دارند آنجا که لازم نیست می ترکد دهانهاشان جای زبان انگار بمب ساعتی دارند با حکمِ «جنگِ با برادر» دشمنان حالا اسلام را پر کرده اند از خیل قاتل ها فتوای وحدت بر زمین می ماند و فردا خون می چکد از برگ توضیح المسائل ها درگیر نان هستند اما خوب معلوم است هر روز دارد درک مردم می رود بالا هر روز یک بالانشین سُر می خورد پایین هرقدر که نرخ تورم می رود بالا فرقی میان ما نبود و نیست، باور کن حالا که پشت یک نفر، راهی به یک راهیم از راست می رانیم یا از چپ، تفاوت چیست وقتی که در مقصد فقط یک چیز می خواهیم


پنجشنبه ، ۱۰دی۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: روضه نیوز]
[مشاهده در: www.rozenews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 8]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن