واضح آرشیو وب فارسی:شبنم ها: شبنم ها در یادداشتی نوشت:همیشه وقتی اسم "دانشجو" را می شنوم، یک حس عجیب به من دست می دهد. حس خاصی بین عظمت و پوچی، بین تازگی بهار و خزان پاییز، چیزی بین پرواز و سقوط. نمی دانم چرا؟ نمی دانم این حس دوگانۀ عجیب چرا درون مرا -به عنوان یک دانشجو- پر از آشوب می کند؟ اما این را می دانم که گذری بر تاریخ و دانش پژوهان آن باعث هجوم این حس غریب می شود. دانشجویانی که گاه تاریخ در برابر عظمت آنها تمام قد می ایستد و گاه به خاطر پوچیِ آنها رو برمی گیرد. عظمت، با وجود اولین و بهترین دانشجوی پیامبر (ص) یعنی امام علی (ع) و 12 استاد برتر دنیا از سلاله پاک نبوی در ذهنم ترسیم می شود، و در وجود دانشجویان ایشان از مالک تا کمیل، از مقداد تا عمار، از حر و حبیب و عباس تا زراره و جابر و مفضل و .... جاری می گردد. و تازه این سردفتر دانشجویان باعظمت تاریخ در "دانشگاه اسلام" است. باید در میان آنها هزاران هزار دانشجوی دیگر را جستجو کرد که همه در کلاس 14 خورشید شاگردی کرده اند. و هر کدام استاد یک رشته خاصی گشتند. یکی در عرفان و دیگری در ادبیات، یکی در فنون جنگی و دیگری در علوم سیاسی، یکی در شیمی و دیگری در علوم حدیث، یکی در ریاضی و دیگری در فیزیک و پزشکی و ... لیست "دانشجویان" از آنها ترسیم می شود اما همچنان آغازی بی پایان است؛ آنها سرداران خطی هستند به درازای تاریخ. خطی که سه دانشجوی دانشکده فنی تهران بر روی آن قرار گرفتند و با "سه قطره خون خود" حیاتی دیگر بدان بخشیدند و جاودانگی آن را ترقیم کردند. و این گونه بود که در خزان پاییز "دانش" با "خون" آبیاری شد و از آن لاله های سرخ "عشق" روئید تا راه را برای شهریارها و احمدی روشن ها روشن تر کند. آری دانشجو الگو از آنها می گیرد... اما چه کنم! که در میان این همه عظمت و بندگی، باز می یابم در دل تاریخ همان هایی را که با عنوان "دانش-جو" هاله ای بر اسم آن می کشند... هستند افکاری که با ادعای "دانش-جو" همراه دیگران به پرواز درمی آیند اما سرانجامی جز سقوط نداشته و ندارند؛ در زیر پرچم دانشجو، سر از جاهایی دیگر درمی آیند. و من از اینگونه ها بسیار در اطراف خود دیده ام... همانان که فقط بدنبال "کیفیت و کمیت" خوابگاه و غذا و کلاس و اطراف دانشگاه هستند. آن هم برای "بهتر درس خواندن!! دانشجویانی که برگه ها را به امید اشغال صندلی پر زور و زر "مدیریت" سیاهه می زنند و از میان واژگان، فقط غیرفارسی را می بینند و حفظ می کنند تا با مدرکی تو خالی به منتهای آرزوهای خود برسند. و از این میان، همه و حتی خود را هم «می پیچانند!» یادمان باشد که آنها یادگار بهترین ستارگان تاریخ یعنی «قوه متفکر ملت» (صحیفه امام ج ۸، ص ۱۴۱) را بر دوش خود حمل می کنند و می خواهند «مبدأ همه تحولات باشند»(همان؛ ج ۸، ص ۶۴)!! در حیرتم!! دانشجویی که از میان برگ برگ نوشته ها فقط فصل های امتحانی را حفظ می کند چگونه و کجا می تواند "سطح معرفت" خودش – و نه حتی دیگران- را بالا ببرد؟! دانشجویی که در تمام دوران تحصیل به جستجوی چیزی غیر از دانش بوده چگونه می تواند "با جان و علم" خود آن "سه قطره خون" را میراث گردد؟! و حتی دانشجویی که تمام توشه دانشگاهی اش یادگیری نظریه ها و فرمول ها ی علمی محض بوده، با کدامین فرمول می تواند چون "افسر جنگ نرم" در مقابل "نفوذ" اجنبی بایستد؟! و همین است که "شاگرد امام (ره)" در سخنان خود می فرمایند: من شما دانشجویان را به "دانش+جویی" دعوت می کنم.(6/5/1392) گوییا باید دوباره "دانشجویی" را تعریف کنیم...... یاداشت از :ک. الف
سه شنبه ، ۱۷آذر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شبنم ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 9]