تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 9 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):خدا داناست به هر رازى كه مردم در دل نهان داشته اند، و به نجواى آهسته رازگويان و به هر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1813168697




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

کارون/ زمان در کلاس ششم روستای مبارکه ۲ می ایستد


واضح آرشیو وب فارسی:روناش: مریم فرطوسی * – روناش: در ابتدای جاده آبادان و انتهای کارون که شهرستان شدنش باری از روی دوشش برنداشت و لعاب تازه ای به دیوار هایش نزد، ۳ روستا با نام مبارکه وجود دارد. رود ها که در گذر تاریخ همواره مایه برکت و فراوانی بوده اند، اینجا را نیز متبرک کرده اند؛ روستاهای مبارکه ۱، مبارکه ۲ و […]مریم فرطوسی * – روناش: در ابتدای جاده آبادان و انتهای کارون که شهرستان شدنش باری از روی دوشش برنداشت و لعاب تازه ای به دیوار هایش نزد، ۳ روستا با نام مبارکه وجود دارد. رود ها که در گذر تاریخ همواره مایه برکت و فراوانی بوده اند، اینجا را نیز متبرک کرده اند؛ روستاهای مبارکه ۱، مبارکه ۲ و مبارکه ۳ نام خود را از «رود مبارکه» گرفته اند که روزی از اینجا می گذشت.برکت آب که از رودخانه گرفته شد، نخل های مبارکه ۱ نحیف شدند و تن گوسفندانش رنجور. مردم روستا در دوره خشکسالی نتوانستند قحطی را دوام بیاورند و به شهر مهاجرت کردند تا از روستا چیزی جز یک نام باقی نماند. مردم مبارکه همچنان منتظر بهبود اوضاع هستند اما کودکان این روستای ۵۷۰ نفری با ۸۶ خانوار، داستان دیگری دارند. روستای آنها ۱۲ کیلومتر با سویسه فاصله دارد و این کودکان نیز مثل همه کودکان کارون برای رفتن به مدرسه باید فاصله طولانی را پیاده بروند. روزهای بی رنگی روستای مبارکه ۲ فقط یک مدرسه ابتدایی دارد. محل زندگی این کودکان نه پارکی برای تفریح دارد و نه یک خیابان صاف برای بازی ساده گل کوچک. «حیدر» دانش آموز سال ششم ابتدایی مدرسه روستای مبارکه ۲ برای توصیف مدرسه کهنسال روستا می گوید: من، پدرم و پدربزرگم اینجا درس خوانده ایم. لبخند شیطنت آمیزی می زند و ادامه می دهد: خدا را چه دیدی، شاید پسرم هم اینجا درس بخواند. «مسلم» دوست حیدر که دانش آموز سوم راهنمایی است، می گوید: «مدرسه روستا تا کلاس ششم دارد و ما باید برای دوره راهنمایی به روستای «سویسه» در ۱۲ کیلومتری اینجا برویم. من و ۱۰ نفر از دوستانم هر روز صبح سر خیابان جمع می شویم و با یک ماشین به سویسه می رویم. راهنمایی که تمام شود، مشکل دیگری وجود دارد. سویسه دبیرستان ندارد و ما باید به شهر برویم. اگر بخواهم دقیق بگویم، از مبارکه ۲ تا نزدیکترین دبیرستان می شود ۲۰ کیلومتر و ۲۰ کیلومتر هم راه برگشتمان است.» خطرهای راه پدر حیدر با اشاره به خطرهای این مسیر می گوید: کودکان این روستا ناچار هستند از مسیر اصلی اهواز- آبادان که محل عبور کامیون ها، اتوبوس ها و ماشین های دیگر است، عبور کنند تا به مدرسه برسند. پل عابر پیاده ، زیرگذر و حتی یک خط کشی ساده برای نجات جان این کودکان از خطر تصادف وجود ندارد. متاسفانه به همین دلیل در سال های گذشته تعداد قابل توجهی از دانش آموزان بر اثر تصادف جان خود را از دست دادند و در آخرین حادثه که یک ماه پیش رخ داد، یک دانش آموز کلاس اول راهنمایی در مسیر بازگشت به خانه به دلیل تصادف کشته شد. او ادامه می دهد: تامین هزینه های حمل و نقل کودکان به مدرسه از توان بسیاری از ساکنان روستا خارج است و به همین دلیل برخی دانش آموزان بعد از کلاس ششم ترک تحصیل می کنند. خانواده هایی هم که فرزندان خود را به مدرسه می فرستند، در واقع بخشی از سایر هزینه های معیشت خود را به این کار اختصاص داده اند تا شاید کودکان آینده بهتری داشته باشند. پسر بزرگ من که با مشقت فراوان دانشگاه را به پایان رساند، در شهر به عنوان مهندس کشاورزی مشغول است و گاهی هم در مزرعه روی تراکتور کار می کند تا کمکی به من کرده باشد. همین امر موجب شده است دیگر خانواده ها سرنوشت پسر بزرگ من و دیگر فارغ التحصیلان روستا را ببینند و با تمام وجود تلاش کنند فرزندانشان را به مدرسه بفرستند. زیرا معتقدند دانشگاه پنجره جدیدی به روی جوانانشان باز خواهد کرد. رویای معلم شدن مانتوی مدرسه سبز، دمپایی بنفش، شلوار خانگی گل دار و مقنعه ای سفید؛ اینها مجموع لباس های دختری است با چشمانی قهوه ای و پوستی گندمگون و موهای مشکی که باد چند تار آنها را که بیرون مقنعه هستند، نوازش می کند. دستش را در دست پدر گذاشته است و به سمت مدرسه می رود. کلاس چهارم ابتدایی است و ۱۰ سال دارد. «سمیه» با لحن کودکانه ای می گوید: «مدرسه خیلی قدیمیه. سر کلاس که می شینیم، گچ های سقف می ریزه روی سرمون. خیلی هم کثیفه. هر روز همه نیمکت خودشونو تمیز می کنن. هفته ای یک بار هم با کمک معلم، کلاس رو شست و شو می دیم. من می خوام وقتی بزرگ شدم، خانوم معلم بشم.» پدر سمیه میان حرف دخترش می آید و می گوید: «دختران و پسران روستا با هم درس می خوانند. به دلیل نبود معلم زن، بسیاری از اهالی روستا بعد از کلاس چهارم مانع رفتن دخترانشان به مدرسه می شوند». سمیه می خواهد معلم شود تا دیگر دختران روستا به دلیل نبودن معلم زن ترک تحصیل نکنند. این بار نوبت سمیه است که حرف پدر را قطع کند، انگار که می خواهد روی چیزی تاکید کند. او که با انگشتانش در حال شمارش است، می گوید: «من، نسرین، زینب، الهام، رنا و فائزه ۶ تا دختریم و کل کلاس۳۹ نفر. ما یه گوشه کلاس می شینم که با پسرا قاطی نشیم.» سمیه نگاهی به پدر می کند، سرش را پایین می اندازد و با شرم می گوید: «دستشویی مدرسه ما در نداره. مجبوریم با اجازه معلم از مدرسه بریم به مسجد روستا که نزدیک مدرسه است. قبلا پلاستیک بزرگی به جای در دستشویی آویزون می کردن، اما یا باد اون رو می زد کنار یا خودش می افتاد.» بغض سمیه حرف های او را ناتمام می گذارد و پدر آهی می کشد، شاید اندکی از دردهای درون سینه را بیرون دهد و به دست باد بسپارد. قدمت، کهنگی و فرسودگی دهیار روستای مبارکه ۲ با تایید فرسودگی مدرسه می گوید: این مدرسه پیش از انقلاب ساخته شده است و چند نسل از مردم روستا در آن درس خوانده اند. «محمد باویان پور» می افزاید: این مدرسه ۴ کلاسه که یک کلاس آن به عنوان دفتر برای امور اداری استفاده می شود، فاقد استانداردهای ایمنی لازم است و عمر مفید آن سال هاست به پایان رسیده است. به گفته او، مدرسه سرویس بهداشتی مناسب، آبخوری، بوفه، سرایدار و نگهبانی ندارد و همه این مشکلات بار ها به مسئولان اطلاع داده شده، اما اقدامی برای رفع آن ها صورت نگرفته است. دهیار روستا درباره روند مستمر و فزاینده ترک تحصیل دختران به دلیل نبود معلم زن در مدرسه هشدار می دهد و می گوید: بسیاری از دختران روستا به دلایل مختلفی چون نبود معلم زن، کلاس های مختلط و فقدان امکانات آموزشی در سال چهارم ابتدایی ترک تحصیل می کنند و آنها هم که زیر بار این مشکلات دوام می آورند و دوره ابتدایی را به پایان می رسانند، به دلیل نبود مدارس راهنمایی و دوری مسافت نمی توانند وارد دوره راهنمایی شوند. باویان پور ادامه می دهد: این مدرسه علاوه بر همه مشکلات سیستم سرمایشی و گرمایشی مناسب نیز ندارد و کودکان ناچار هستند در گرمای طاقت فرسای منطقه درس بخوانند و برای رفع عطش با خود از منازلشان آب نوشیدنی بیاورند. او تاکید می کند: شورای روستا تلاش های فراوانی برای حل مشکلات روستا کرده است، اما بودجه کافی برای حل این مشکلات ندارد و مکاتبه هایشان نیز نتیجه ای نداشته است. امید پابرجاست استخوان گاوهای روستا از گرسنگی بیرون زده و رخ سبز باغ های روستا به زردی گراییده است. دانش آموزان به زحمت درس می خوانند، مدرسه رو به ویرانی است و نهر آبی از روستا نمی گذرد، امید اما پا بر جاست. انگار که این مردم باور دارند مشکلات به پایان می رسد. دختران روستا، همان ها که رویای معلم شدن برایشان محقق نشد، هنوز وقتی بزرگ می شوند و ازدواج می کنند، در خواب می بینند که کودکانشان درس خوانده اند و معلم شده اند. کارون، خبرنگار همشهری


سه شنبه ، ۱۰آذر۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: روناش]
[مشاهده در: www.rounash.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 11]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن