واضح آرشیو وب فارسی:روزنامه خراسان: همسرم کم لطفی می کند که از من به اتهام ترک انفاق شکایت کرده است با همه زجری که به 2 فرزندم می دهد و با الفاظ زشت آن ها را تحقیر می کند، اما من نه تنها زندگی خوبی برای همسرم و نوزاد 9 ماهه اش فراهم کرده ام بلکه ماهیانه مبالغ زیادی هم به حساب بانکی او واریز می کنم. مرد جوان با بیان این جملات به کارشناس اجتماعی کلانتری الهیه مشهد گفت: ازدواج اولم به خاطر خیانت های همسرم به شکست انجامید و همسرم با رها کردن 2 فرزندم به دنبال رویاها و آرزوهای خودش رفت و دیگر سراغی از فرزندانش نگرفت. مجبور بودم فرزندانم را در مهد کودک ثبت نام کنم و بعدازظهر که از سر کار برمی گشتم در کنار دختر و پسرم بودم. 4 سال به همین ترتیب سپری شد تا این که تصمیم به ازدواج دوباره گرفتم. قصد داشتم با زن مطلقه ای ازدواج کنم که شرایط خاص من و فرزندانم را درک کند تا بار دیگر طعم تلخ شکست را تجربه نکنم. در این میان با کمک اطرافیانم با «رکسانا» آشنا شدم و هنگام خواستگاری شروطم را با او مطرح کردم. به او گفتم فرزندانم از وجود مادر محرومند و می خواهم تو همانند یک مادر واقعی به آن ها محبت کنی. من هم از هیچ تلاشی برای رفاه و آسایش شما کوتاهی نمی کنم. با این شرایط زندگی قشنگ و رویایی من در کنار «رکسانا» و 2 فرزندم آغاز شد همواره نماز شکر به جا می آوردم و آرزو می کردم هر چه زودتر دختر 9 ساله و پسر 5 ساله ام رکسانا را به جای مادرشان بپذیرند، اما هنوز مدت زیادی از ازدواج ما نگذشته بود که ورق برگشت. همسرم همه قول و قرارهایش را زیر پا گذاشت و مدعی بود اگر خودش مادر شود بهتر با فرزندانم کنار می آید اما به محض این که متوجه بارداری اش شد دیگر حتی نوع غذاهایش را هم از ما جدا کرد. در اتاقش را قفل می کرد و اجازه نمی داد فرزندانم به آن اتاق رفت و آمد کنند. دیگر فرزندانم را با الفاظ زشت صدا می کرد. او حتی لباس های کثیف دخترم را نمی شست و ادعا می کرد دختر باید مسئولیت پذیر باشد و کارهای خودش را انجام بدهد. من هم به خاطر بارداری او کوتاه می آمدم و چیزی نمی گفتم. بعد از تولد دخترم بهانه گیری های او صد چندان شد. رکسانا به بهانه ضعف بعد از بارداری، برای خودش یخچال دیگری خرید تا خوراکی و غذاهای تقویتی را به دور از چشم فرزندانم مصرف کند. او معتقد بود پسر و دخترم باید به تنهایی و در آشپزخانه غذایشان را بخورند و در مهمانی ها و مجالس خانوادگی کنار ما نباشند. او حتی میوه های خوب را دستچین می کرد و در یخچال خودش می گذاشت. با وجود آن که هیچ کدام از بستگانمان جرأت رفت و آمد به منزلم را نداشتند، اما همسرم تحت تأثیر حرف های مادرش قرار می گرفت و اعتقاد داشت که باید آینده خود و فرزند 9 ماهه اش را تأمین کند. به همین منظور مخارج او را به حساب بانکی اش واریز می کردم... این جا بود که زن با اعتراض فریاد کشید یک میلیون تومانی که تو می دهی فقط هزینه تلفن همراهم را تأمین می کند!... و مرد در حالی که عنوان می کرد دیگر خسته شده ام، گفت: گویی بخت فرزندانم با نامهربانی گره خورده است و حالا مانده ام که... ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
چهارشنبه ، ۴آذر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: روزنامه خراسان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 11]