محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1829647842
شمس لنگرودی: از دیگری شدن در بازیگری لذت بردم
واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
شمس لنگرودی: از دیگری شدن در بازیگری لذت بردم
"برای ایفای نقش، کاملا از خود اصلیام خارج شده و یکی دیگر میشدم، این برایم جذاب بود. خسته شده بودم از خود بودن. همین باعث شد بازیگری را پیگیری کنم".
مجله صبا: ساعت 10 صبح بیست و چهارمین روز از دومین ماه پاییز، خانهای در بلوک 44 شهرک آپادانا، وعدهگاه قرار با شمس لنگرودی است. با رویی گشاده دعوتمان میکند به نشستن، جایی در میان تارها و سهتارهای آشناتر از ما با صاحبخانه.
کتابخانهای که یک دیوار خانه را بهخود اختصاص داده روبهرویمان است. گوشه گوشه خانه مزین است به درختچههایی که برای ساکنش حال و هوای لنگرود را به ارمغان میآورد. لنگرود، دیار شمس لنگرودی است؛ نویسنده و مترجمی که حالا به بهانه بازی در فیلم «احتمال باران اسیدی» مهمانش شدهایم و میزبان از سینما تا سیاست و جامعه و ادبیات و عشق و علاقههای زندگیش با ما سخن میگوید.
برخلاف بعضیها که معتقدند اگر فردی نویسنده است پس باید تنها به نویسندگی خود بپردازد یا یک بازیگر بهتر است به بازیگری خود توجه داشته باشد، تصورم این است فردی که عرصههای مختلف هنری را میآزماید و در آنها بعضا هم موفق است، انسان باهوشی است و خوشبختانه شما زندگی کردن را شناخته اید و از آن هوش بهترین استفاده را میکنید.
استفاده بهینه (میخندد).
اولین بار که فیلم «احتمال باران اسیدی» را در جشنواره فیلم فجر دیدم به همکارانم گفتم: « شاعرانمان نیز بازیگر شدند!» و شما با بازی خود جواب محکمی به من دادید و اینکه یک شاعر میتواند بازیگر باشد، بازیگر خوبی هم باشد. قبل ازاینکه نگاهی به بازی شما در نقش منوچهر در این اثر سینمایی داشته باشیم بد نیست برگردیم به نزدیک چهار دهه قبل، به تئاتر «آناهیتا» و حضور شما در عرصه نمایش. چه شد آن سالها بازیگری را رها کردید و چه شد که اکنون به بازیگری برگشتید؟
سالی که صحنه و تئاتر را رها کردم درست به همان سال 57 بر میگردد، به روزهای انقلاب. یادم میآید همان روزها، تمرین نمایش «مونسرا» به نویسندگی امانوئل روبلس را داشتیم ولی من تئاتر را ترک کردم. سودابه اسکویی، کارگردان آن نمایش بود.
چرا؟
آن روزها درگیر جریانات انقلاب شدم، از تئاتر دور افتادم و بهطور کل مسیر زندگیم تغییر کرد. بعد ازانقلاب، مصائبی پیش آمد که کلا نشد به تئاتر و بازیگری فکر کنم. در پس این ماجراها ایران را ترک کرده و در کشوری دیگر نوشتن تاریخ تحلیلی شعرنو را آغاز کردم تا به قول اخوان ثالث «آبها از آسيا افتاده است/ طبل توفان از نوا افتاده است».
اگر نوشتن تاریخ تحلیلی را شروع کردم دو دلیل داشت؛ یکی اینکه میخواستم به نادانستههای خودم جواب دهم و بدانم داستان شعرنو چیست. علت دیگر اینکه اصلا دلم نمیخواست به مسائل بیرونی فکرکنم. وقتی نوشتن این کتاب تمام شد، برای تدریس آن به آمریکا و اروپا رفتم. در این چرخه کاملا از دنیای بازیگری دور شدم.
شعر چون یک هنر فردی است توانستم در این سالهای دور از کشور، آن را ادامه دهم ولی هنرهای جمعی مثل بازیگری را طبیعا در این سالیان نتوانستم پیگیری کنم؛ به شکلی که بهطور کل از بازیگری منصرف شدم.
پس چه شد دوباره بازیگری و دنیای نقشها و کاراکترها برایتان جذاب شد، آنقدر که به فضای سینما آمدید؟
این بیتوجه شدن به بازیگری در من بود تا اینکه یک روز رسول یونان به سراغم آمد و با احتیاط به من گفت: «من یک فیلمنامه نوشتم، یک نقش شاعری در آن است که میخواهم شما بازی کنی». گفتم: «من به هیچ وجهه بازی نمیکنم، دلایل زیادی هم دارم» و در ادامه به خاطر اعتمادی که به رسول یونان داشتم به او گفتم: «شناختی از سینما ندارم، شنیدم فضایش زیاد هم حرفهای نیست».
یونان گفت: «نه! این تیم بسیار حرفهای هستند، نگاه هنری دارند، یک روز بیایید بچهها را ببینید، اگر تمایل داشتید در فیلم بازی کنید». قبول کردم. کارگردان آن فیلم حمید علیقلیان بود. عوامل همه حرفهای بودند و دنیای شعر را خوب میشناختند.
این عوامل دست به دست هم داد تا در آن پروژه سینمایی بمانم و بازی کنم. فیلمی که لوکیشنهای اصلی آن در شهر دیلمان بود. فیلمبرداری در فصل زمستان و سردترین روزهای آن منطقه انجام شد.
تجربه ورود به سینما چطور بود؟
خیلی خوشم آمد. شعر یک زندگی فردی است، سینما مرا از زندگی فردی خارج کرد. در یک جمع 50 نفره قرار گرفته بودم که فقط مسئول کار خودم بودم. در شعر، شاعر باید به همه چیز دقت داشته باشد. به هرحال آن فیلم و آن فضا باعث شد کمی به سینما علاقهمند شوم ولی نه به این اندازه که تصمیم بگیرم سینما را انتخاب کنم.
مدتی از آن فیلم گذشت. رضا کیانیان با من تماس گرفت و گفت: «یک فیلمی در دست ساخت داریم، میخواهیم در آن بازی کنی». گفتم «در چه نقشی؟» گفت: «نقش قاضی.» گفتم: «این نقش را دوست ندارم.» گفت: «معتقدم با اینکه دوستش نداری میتوانی خوب آن را به تصویر بکشی.» خلاصه راضی شدم و رفتم. اولین صحنهای که قرار بود در آن فیلم بازی کنم وقتی ضبط شروع شد، غم وجودم را پر کرد.
چرا؟
برای اینکه کاراکتر اصلا به روحیهام نمیخورد. ولی با خود فکر کردم، قبول کردم در این فیلم باشم، پس باید بمانم. ماندم و در ادامه آرام آرام از نقش و فیلم خوشم آمد. دلیل این خوش آمدن این بود که برای ایفای نقش، کاملا از خود اصلیام خارج شده و یکی دیگر میشدم، این برایم جذاب بود. خسته شده بودم از خود بودن. همین باعث شد بازیگری را پیگیری کنم.
بعد از بازی در آن دو فیلم بود که بهتاش صناعیها، کارگردان «احتمال باران اسیدی» تماس گرفت. کامبوزیا پرتوی که مشاور کارگردان بود مرا برای نقش منوچهر به او پیشنهاد داده بود. سناریوی «باران اسیدی» برایم قابل توجه بود. یک سناریو شهری که به مسالهای شهری میپرداخت و پردازش خوبی هم داشت.
شهری یا جهانی؟ به نظر میآید به مبحثی انسانی و جهانی میپردازد.
منظورم این است که به روابط شهری میپردازد، نه روابط روستایی. این را برای این میگویم که خیلی از فیلمهای ما به روابط روستایی میپردازد. گفتم که فیلمنامه به نظرم قوی و خوب بود. با کارگردان که صحبت کردم، متوجه شدم سینما را بلد است.
در جریان ساخت فیلم، به قطعیت رسیدم اثر خوبی است. به مرور در نقش خود جا گرفتم به شکلی که یک روز، در پشت صحنه دیدم بهتاش صناعیها نگاهم میکند و میخندد. گفتم: «چرا میخندی؟» گفت: «راه رفتنهایت هم، شبیه منوچهر شده.» بازیگری خیلی به اعصاب فشار میآورد.
فرد بعد از سه، چهار روز از زمانی که شروع به جاگرفتن در نقش میکند تازه حس میکند ابعاد شخصیت را شناخته و آن را حس میکند، در این فضا تصورم این است، زمینه شعرگویی و داستان نویسی در کاراکترسازی به یاریام میآمد.
گفتید بازیگری به شما فرصت داد زندگی آدمهایی که شما نبودند ولی روزگاری آنها را بازی میکردید، تجربه کنید و همین از سینما برایتان جذاب شد. حال شاعر و نویسندهای که تا پیش از این با فردیت خود زندگی میکرد و در همان حال، به نوشتن میپرداخت اکنون زندگیهای دیگران را بازی میکند و درفضای روحی و روانی آنها جای میگیرد. فکر میکنید این بازی کردن بر نوشتار شما چقدر میتواند تاثیر بگذارد؟
در شعر که هیچ تاثیری ندارد اما در رمان بعدی که شروع خواهم کرد احتمالا تاثیر خواهد داشت. برای اینکه تا پیش از بازیگری، شخصیت پردازی را تدریس کرده بودم ولی الان تجربه کردم. تا قبل از این در کتابها میخواندم مثلا شخصیت پردازی باید اینگونه باشد، فضاسازی باید آنگونه باشد، زاویه دیده چنین است اما الان تجربه کردم. احتمال میدهم بازیگری در طراحی کاراکترهای رمان بعدیام تاثیر مثبت خواهد داشت.
منوچهری که شما دراین فیلم بازی کردید از نظر شخصیتی با شمس لنگرودی هیچ شباهتی ندارد، شاید تنها ظاهرتان شبیه به هم است، آنهم به شرطی که عینکتان را از صورت بردارید، تنها در یک سکانس از فیلم منوچهر به خود شما نزدیک بود.
سکانس روی پشت بام و کشیدن مواد مخدر (میخندد).
نه سکانسی که در آشپزخانه میگذرد.
جالب است بگویم در سکانس آشپزخانهای که از آن میگویید اصلا نمیدانستم در حال ضبط هستند. فکر میکردم در حال تمرین هستیم، وقتی صناعیها گفت: «تمام شد» تازه فهمیدم ضبط آن سکانس تمام شده است. برای همین منوچهر آن سکانس عین من است.
داشتم میگفتم که منوچهر قصه جز یک سکانس هیچ ربطی به واقعیت شخصیت شمس لنگرودی ندارد. شما پر از زندگی، توجه به اطراف و جامعه هستید. حال از خود اینقدر دور میشوید که به دنیای مردی به نام منوچهر که زندگی در وجود او به رخوت رسیده، وارد میشوید. از این دور شدن از خود بگویید.
هنگام بازی در فیلم دوم که رضا کیانیان مسئول هنری آن بود، یکی دو مرتبه به من گفت: «در این سکانس، داستان این است.» این گفتن برای این بود تا فضای روحی کاراکتر را درک کنم. تاکیدهای کیانیان باعث شد بدانم باید تا چه حد به دنیای کاراکتر در هر لحظه فیلم فکر کرد و به پرداخت آن به شکل صحیح توجه داشت.
در فیلم «احتمال باران اسیدی» بارها از کارگردان سوال کردم مثلا اگر الان کنار این پنجره ایستادهام جنس انتظارم چگونه است؟ منتظرم کسی بیاید؟ منتظرم اتفاقی رخ دهد؟ خوشبختانه صناعیها خود از کارگردانهایی است که دقیق فضای کاراکتر را در هر سکانس تعریف میکند. او میگفت و من همزمان حس کاراکتر را میگرفتم و تصویر آن فرد در آن حال در ذهنم شکل میبست.
شاید اینگونه شکلگیری شخصیت، برگرفته از تاثیر شعر باشد، شعرهایم نیز تماما تصویری است. البته بگویم در روزهای ضبط مدام فیلمنامه را میخواندم و فضای کاراکتر را در هر بخش، به چندین شکل متفاوت، در ذهنم امتحان میکردم.
دائم این سوال را از خود داشتم که مخاطب با کدام شکل پردازش، در این سکانس از سوی منوچهر، به باور پذیری میرسد؟ و آنقدر حالتهای مختلف را مرور میکردم تا به آن معقولترین حالت میرسیدم. اینگونه رسیدن به فضای کاراکتر از دورههای تئاتر آناهیتا با من مانده بود. در آن دورهها، تاکید بر شیوه بازیگری به روش استانیسلاوسکی بود و اصل این روش، شناخت حس است. بر پایه این درس قدیم آموخته، خود را در نقش میدیدم.
بعد تصور میکردم یکسری آدم از دور، در تماشای این بازی با حال و هوای کاراکتر هستند. بازیام را در نگاهشان غلوآمیز که میدیدم به دنبال پردازشی تازه میرفتم. در یک کلام، شخصیت را اول جدا از خودم تصور کرده، بعد در هر سکانس شروع به ساختنش با حال آن بخش فیلم میکردم.
محور اصلی فیلم تنهایی آدمهاست، تنهایی که نه تنها در جامعه ما برای فرد فرد افراد وجود دارد بلکه سخنش از یک تنهایی جهانی است. تنهایی که شاید ما ایرانیها دیرتر از خیلی از کشورهای جهان به آن دچار شدیم. این محور قصه چندان دور از شعرهای شما نیست، شعرهایتان نیز از تنهایی میگوید و ریتمی دارد که تصویر هم در ذهن مخاطب شکل میگیرد.
سوال این است که فکر میکنید پرداختن به این تنهایی در مدیوم شعر و کتاب و سینما، درمانی برای دوری از تنهایی که فراگیر هم شده، ایجاد میکند؟
گفتن از تنهایی هیچ درمانی برای آن پیدا نمیکند و از تنهایی با تلخی گفتن بیاثرترین روش است. تلخی را باید با تسکینی همراه کرد. کار هنر درمان نیست، تسکین است. به شخصه دو نوع تنهایی دارم؛ یک بعد آن به فضای فلسفی بر میگردد، به قول فلاسفه انسان موجودی است پرتاب شده در هستی، یک بعد دیگر تنهاییام به نوع زندگیام و سالها تنها زندگی کردنم برمیگردد.
خانواده در آمریکا ساکن هستند، من پیش آنها میروم، آنها ایران میآیند ولی تنهایم. این را گفتم که بیان کنم تجربه دو نوع تنهایی را داشتم و دارم. با تنهایی بیگانه نبودم؛ به شکلی که بعضیها به من میگویند: «شاعر تنهایی».
شعرهایم پر از تنهایی است اما این اصل وجود داشت که این دو نوع تنهایی باعث نشده بود به یک انسان رنجور مبدل شوم یا انسان گریز و انزواگر شوم. تنهایی امری است که آن را پذیرفتهام، با آن زندگی میکنم و توانستهام تنهایی را به خلوت مبدل کنم ولی تنهایی که در قالب کاراکتر منوچهر به تصویر کشیدم، تنهایی انزوا بود. منوچهر هیچ ارتباطی با کسی نداشت ولی من دور از انسانها نیستم. تنهایی منوچهر رقت انگیز است، تنهایی است که دل انسان برای کاراکتر میسوزد.
کاراکتر تمایل دارد با انسانها ارتباط داشته باشد ولی راه ارتباط گرفتن را نمیداند و تنها چیزی که به زندگیاش معنا میداد کارمند اداری بودن بود. منظور این است که بله! من تنهایی را تجربه کردهام، حس کردهام و در زندگی من هست، در زندگی خیلیها هست اما نوع تنهایی فرق میکند.
بهخاطر این فرق در تنهاییها، بازی کردن دنیای منوچهر برایم آسان نبود، برای اینکه تنهایی او تنهایی من نبود ولی چون اینگونه انسانهای تنها از این جنس، همیشه برایم قابل توجه بودند، زود با او همزاد پنداری کردم. همانگونه که گفتید، توجهام به اطراف زیاد است، اینگونه تنهاها برایم خیلی رقتانگیز هستند.
انسانهایی که با چشمهای گشاده آدم را دنبال میکنند، آن هم با این ذهنیت فکری که چگونه سلام و احوالپرسی کنند و ارتباط بگیرند، ولی راه ارتباط گرفتن را نمیدانند و هر روز تنهاتر میشوند. شخصیت منوچهر از جمله این تنهایان بود.
میشد که برداشت از این کاراکتر اینگونه باشد که منوچهر در تمام سالهای زندگیاش میخواسته ارتباط عاطفی را تجربه کند ولی چون راه گفتمان با مردم را بلد نبوده تمام سالهای زندگیاش تنها مانده است. این مرد با این شخصیت و پیشینه از شهر خود به تهران میآید و ناگهان با یک دختری مواجهه میشود که راحت حرف میزند و احساس هر لحظهاش سخن میگوید و منوچهر انگار اولین مکالمه با یک زن را با دختری شروع میکند که به او نگاه پدرانه دارد ولی منوچهر به مرور نگاه عاطفی به این دختر پیدا میکند.
ابتدا تنها فضای گفتمان این دو از نوع کمک کردن است. منوچهربه مهسا کمک میکند، مهسا هم سعی در کمک کردن دارد. مهسا او را دایی خطاب میکند و منوچهر با این لقب که به او داده میشود هنگام صحبت کردن با این دختر، احساس آرامش دارد ولی به مرور به مهسا علاقه پیدا میکند البته نه علاقه خاص.
حضور مهسا آن هم به طور ناگهانی، شروع یک احساس برای منوچهر بود که هیچ وقت در زندگی تجربه نکرده بود و حال داشت تجربه میکرد.
دقیقا! این آشنایی برای منوچهر به شکلی پیش میرود که در آن سکانس خداحافظی غمگین است و واقعا دلش نمیخواهد که برود.
به خانه مادربزرگ و آن لحظه خداحافظی اشاره کردید، سکانسی که میتوان از آن به عنوان سنگینترین سکانس حسی فیلم یاد کرد، آنجا که مهسا رو به منوچهر میگوید:«برو دیگه».
راستش را بگویم، سه مرتبه فیلم را تا امروزدیدهام و هر سه مرتبه هم وقتی به سکانسهایی رسیدم گریهام گرفت.
کدام سکانسها شما را به گریه رساند.
یکی از آن سکانسها همین لحظه خداحافظی است. هر دفعه به این بخش فیلم میرسم گریهام میگیرد. یکی هم سکانسی است که منوچهر درحال خوردن صبحانه به عکس مادرش نگاه میکند.
فیلم کاملا سبکی مینیمال دارد، حال آنکه شما هیچ وقت در فضای ادبیات، شعر و رمان خود به سمت مینیمال نرفتید. به نظرتان سینما در سبک مینیمال دوست داشتنی و جذاب است؟
تصور نمیکردم این فیلم سبک مینیمال بگیرد. حتی وقتی صناعیها تاکید کرد میخواهند سبک مینیمال داشته باشد، چون این واژهها در ایران مثل کشمش و نخود بهکار میرود.
فکر کردم همین طوری یک چیزی گفته است ولی وقتی کار کلید خورد، دیدم کارگردان، یک حرف روی هوا نزده است، بلکه دقیق سبک مینیمال را میشناسد. اینکه سینمای مینیمال را دوست دارم یا نه، باید بگویم این فیلم را دوست دارم.
سینما چقدر در زندگی شمس لنگرودی نقش دارد، این سوال از آنجاست که پیش از آغاز گفتوگو گفتید «موسیقی را تجربه کردهام، به سمت نقاشی هیچ وقت نرفتهام اما ادبیات با شعر و رمان نویسی پررنگترین در زندگی بوده است». در مورد هنرهای مختلف گفتید اما در مورد اینکه چقدر فیلم میبینید و چقدر فیلم دیدهاید نگفتید.
قدیمها خیلی فیلم میدیدم، یعنی عضو کانون سینما فیلم ایران بودم. اینگونه بگویم بهتر است، جز در دوران پرآشوب زندگیام، یعنی از سال 57 تا 74 که خیلی کم فیلم دیدم و بیشتر درگیر مصائب خودم بودم مابقی عمر تا امروز فیلم دیدن بخشی از زندگیام بود.
تماشای فیلم درست به سبک کتاب خواندنهایم است، یعنی مثلا وقتی میخواهم از ساعدی بخوانم، ناگهان شروع به خواندن یک کتاب از او نمیکنم.
از اولین کتاب تا آخرین کتابی که نوشته است تهیه میکنم و بعد شروع میکنم به خواندن. اینگونه آثار هنرمندان را میخوانم و میبینم تا بتوانم به یک جمعبندی از آثارش برسم.
فیلم دیدنهایم هم به همین شکل است. به طور مثال، پارسال تمام آثار جیم جارموش را گرفته، شروع کردم به تماشا، امسال فیلمهای مایکل داگلاس و داستینهافمن رادیدم. سینما را عشقی نگاه نمیکنم.
به شدت آثار آلفرد هیچکاک را دوست دارم، امسال میخواستم تمام آثار او را هم ببینم که تا امروز وقت نشد ولی در صدد دارم شروع کنم.
تاریخ انتشار: ۲۶ آبان ۱۳۹۴ - ۱۴:۴۵
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 73]
صفحات پیشنهادی
شمس لنگرودی: هیچچیز زندگی قابل پیشبینی نیست
دوشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۴ - ۱۸ ۲۹ شمس لنگرودی در اکران افتتاحیه احتمال باران اسیدی گفت هیچ چیز زندگی قابل پیش بینی نیست رسول یونان شاعر در یک روز پاییزی مثل امروز به من اصرار میکرد که بیا و فیلم بازی کن من به دلایلی قبول نمیکردم تا اینکه اصرار ایشان باعث شد من در اولین فیلمااسدی: از پیروزی ایران مقابل ترکمنستان لذت بردم
اسدی از پیروزی ایران مقابل ترکمنستان لذت بردم دبیر کل فدارسیون فوتبال گفت از پیروزی تیم ملی فوتبال مقابل ترکمنستان لذت بردم به گزارش گروه ورزش باشگاه خبرنگاران علیرضا اسدی پس از پیروزی 3 بر 1 تیم ملی فوتبال ایران مقابل ترکمنستان در مقدماتی جام جهانی گفت از این بازی لذت بشمس لنگرودی: هیچ چیز زندگی قابل پیش بینی نیست
شمس لنگرودی در اکران افتتاحیه احتمال باران اسیدی گفت هیچ چیز زندگی قابل پیش بینی نیست رسول یونان شاعر در یک روز پاییزی مثل امروز به من اصرار می کرد که بیا و فیلم بازی کن من به دلایلی قبول نمی کردم تا اینکه اصرار ایشان باعث شد من در اولین فیلم اش یعنی فلامینگو شماره ۱۳ بهمه زحمت کشیدن و برنده شدیم اسدی: از پیروزی ایران مقابل ترکمنستان لذت بردم/ مگر میشود عاشق تیم ملی کشورم نباش
همه زحمت کشیدن و برنده شدیماسدی از پیروزی ایران مقابل ترکمنستان لذت بردم مگر میشود عاشق تیم ملی کشورم نباشمدبیر کل فدارسیون فوتبال گفت از پیروزی تیم ملی فوتبال مقابل ترکمنستان لذت بردم به گزارش خبرنگار ورزشی خبرگزاری فارس علیرضا اسدی پس از پیروزی 3 بر 1 تیم ملی فوتبال ایراناسدی: از پیروزی ایران لذت بردم
اسدی از پیروزی ایران لذت بردم دبیر کل فدارسیون فوتبال گفت از پیروزی تیم ملی فوتبال مقابل ترکمنستان لذت بردم خبرگزاری فارس دبیر کل فدارسیون فوتبال گفت از پیروزی تیم ملی فوتبال مقابل ترکمنستان لذت بردم علیرضا اسدی پس از پیروزی 3 بر 1 تیم ملی فوتبال ایران مقابل ترکمنستان در مقددربازیگری همه چیز برمبنای پول وپارتی پیش می رود/چقدر پول برای سوپر استار شدن لازم است؟!
به طور حتم تحصیلات در موفقیت یک بازیگر بسیار تاثیرگذار خواهد بود اما متاسفانه درسال های اخیر شاهد حضور کسانی دراین عرصه هستیم که برای بازیگری پول پرداخت می کنند و نقش ها را می خرند بدون اینکه تحصیلات وتجربه ای سرویس فرهنگی شفاف به طور حتم تحصیلات در موفقیت یک بازیگر بسیار تاثاز ۱۸ سال مصرف مواد و خیابان خوابی در رشت تا خودکشی و گردانده شدن در شهر/آمدهام تا به معتادان خیابانی کمک کنم
گیل نگاه گروه اجتماعی مانند جلسات انجمن معتادان گمنام NA شروع میکند بهنام هستم و۷ سال و ۲ ماه و ۲۰ روز است که پاکم بهنام بلگوری متولد ۱۳۶۱ است و ۱۸ سال از عمرش را درگیر انواع مواد مخدر بود هنوز زمان صحبتهایمان دو رقمی نشده که متوجه زندگی عجیباش میشویم مردی که نیمی از ساطاهری و شمس به عنوان رییس و نایب رییس کمیسیون فرهنگی انتخاب شدند
با برگزاری انتخابات داخلی در شورای اسلامی کاشان طاهری و شمس به عنوان رییس و نایب رییس کمیسیون فرهنگی انتخاب شدند با برگزاری انتخابات داخلی رئیس نایب رئیس و دبیر کمیسیون فرهنگی اجتماعی برای سومین سال از فعالیت دوره چهارم شورای اسلامی شهر کاشان انتخاب شدند به گزارش خبرنگار ایلناابراز خرسندی کارگردان «گشت ارشاد» از حمایت شدن فیلم اولیها
ابراز خرسندی کارگردان گشت ارشاد از حمایت شدن فیلم اولیها به نظر من راه برای ورود فیلمسازهای اول بسیار و مسیر آنها آسفالت شده است زمان ما نه تنها آسفالت نبود بلکه پر از دستانداز بود سعید سهیلی کارگردان سینما در گفتگو با خبرنگار حوزه سینما گروه فرهنگی باشگاه«پدر آن دیگری» با دوبله آذری اکران شد
یدالله صمدی در بازدید از غرفه خبرگزاری پانا پدر آن دیگری با دوبله آذری اکران شد خبرگزاری پانا یدالله صمدی کارگردان فیلم پدر آن دیگری در بازدید از غرفه پانا از اکران این فیلم به زبان آذری برای هموطنان آذری زبان کشورمان خبر داد ۱۳۹۴ جمعه ۲۲ آبان ساعت 16 13 به گزارش خبرنگار ف-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها