تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 15 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):خداوند اجابت دعاى مؤمن را به شوق (شنيدن) دعايش به تأخير مى اندازد و مى گويد: «صداي...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826192563




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

زائر متفاوت


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
زائر متفاوت
زائر متفاوت   نويسنده:سيد مهدي شجاعي   سري که درد مي کند اسم گروه مان را گذاشته ايم هشل ــ هفت، براي اين که جمعاً هشت نفر بوديم. ولي اغلب اوقات يکي مان به يک دليل غايب است و هميشه جمع مان در برزخ بين هفت و هشت تلو مي خورد. بيشتر بوديم. حدود بيست نفر بوديم. ولي طي ساليان سال و گذر حوادث بچه ها يکي يکي آب رفتند و همين هشت نفر مانديم...تنها چيزي که ما را به هم پيوند مي دهد رعايت آداب رفاقت و رسم و رسومات الواطي است ...به قول ايرج: کسي که سيبيل ماستي شو با آستر پاي کتش پاک مي کنه، لوطي نيست، جاهله. لوطي بايد تو همه کار مرام داشته باشه. بگذريم، قرار ما يعني گروه هشل ــ هفت اين است که هر دو سه هفته يک بار مي زنيم بيرون و يک جاي با صفا اتراق مي کنيم...اگر بخواهم قصه را از اول اول تعريف کنم اين مي شود، که صبح روز شنبه اي هوشنگ تلفن زد که: مراسم اين هفته مشهد. هم زيارت آقا هم عشق و صفا. گفتم: من يکي نيستم. با تعجب پرسيد: ا...واسه چي؟ فکر کردم ذوق مرگ مي شي از اين خبر. گفتم: ببين! من تو رفاقت هيچ جا کم نياوردم. پا به پاي همه آمدم. گاهي وقت ها هم چند قدم جلوتر ولي حرمت آقا رو باهاس نگه داشت. گفت: زبونم لال، روم به ديفال، مي خواست بي حرمتي کنه به آقا؟ گفتم: عزت زياد، دست حق پشت و پناه. و گوشي را گذاشتم... در فهرست انتظار، تنها من بودم و در هواپيما فقط يک جاي خالي که انگار براي من گذاشته شده بود. مي دانم که فهم اين قضايا و باورش براي آدم ها کار آساني نيست ولي من چه کار دارم به باور آدم ها؛ من دارم شيرين ترين لحظات زندگي خودم را مرور و مزمزه مي کنم. تا مشهد تمام مدت، تصوير آقا جلوي چشمم بود و صداي آقا در گوشم. به تاکسي گفتم: حرم! و سوار شدم. راننده بعد از خوش و بش و احوالپرسي گفت: «حالا چرا راه به راه حرم؟ نمي خوايي اول استقراري پيدا کني و خستگي اي از تن بگيري و غسل و وضويي و بعد...». گفتم: «نه، بي تاب تر از اونم که بتونم يه جا بند شم. در ثاني آدم تا با صاحبخونه حال و احوال نکرده و رخصت نگرفته که نمي ره تو خونه طرف لنگر بندازه». راننده تاکسي گفت: «درسته حرف و مرامت». و بعد، سر درد دلش باز شد و تعريف کرد که چه مشکلاتي داشته و آقا چه لطف هايي در حق او کرده و او هم به عوض يا جبران يا تشکر، نذر کرده اولاً مسافران فرودگاه را تا حرم مجاني ببرد و ثانياً هر سال، يک زائر آقا را هم در خانه خودش مهمان کند و از آقا هم خواسته که آن مهمان را خودش به نوعي معرفي کند و دست آخر رسيد به اينجا که ديشب آقا را در خواب ديده و مرا که آقا به عنوان مهمان به او معرفي کرده. به اينجا که رسيد، بغض هردومان ترکيد و زديم زير گريه و براي اين همه آقايي آقا گريه کرديم. من که تا خود حرم و در خود حرم و در راه برگشت از حرم هم اشکم بند نيامد. فقط به آقا مي گفتم: «شما کجا و ما کجا؟! من لات بي سر و پا رو چه قابل به اين همه محبت؟!». زيارت دلچسبي شد. هميشه آقا رو دوست داشتم ولي هيچ وقت اين طوري خودم رو زير سايه اش حس نکرده بودم. منبع: همشهري جوان، شماره 235 /ج  
#سرگرمی#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 397]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن