تبلیغات
تبلیغات متنی
رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی
محبوبترینها
بررسی دلایل قانع کننده برای خرید صنایع دستی اصفهان
راه های جلوگیری از جریمه های قبض برق
آشنایی با سایت قو ایران بهترین سایت آگهی و تبلیغات در کشور
بهترین شرکت‌های مهندسی در آلمان
صفر تا صد حق بیمه 1403! فرمول محاسبه حق بیمه
نقش هدایای سازمانی در افزایش انگیزه و تعهد کارکنان
کلینیک پروتز و ساخت اندام مصنوعی دکتر اجرائی
چگونه می‌توانیم با ترانسفر وایز پول جابجا کنیم؟
بهترین مدل‌های [صندلی گیمینگ] براساس نقد و بررسی کاربران
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1804801644
تخم جانوران ماقبل تاریخ در جعبه میوه/ اینجا فسیل‌ها هم می‌میرند
واضح آرشیو وب فارسی:مهر: شگفتی‌های یک موزه فراموش‌شده؛
تخم جانوران ماقبل تاریخ در جعبه میوه/ اینجا فسیل‌ها هم می‌میرند
شناسهٔ خبر: 2954672 - یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴ - ۰۹:۳۱
استانها > کرمان
کرمان – مجموعه فسیل‌های بی‌نظیر در حالی در وضعیت بسیار نامطلوبی نگهداری می‌شوند که باوجود پیگیری‌های مداوم، اما در میان سکوت مسئولان بسیاری از این فسیل‌ها در معرض نابودی قرارگرفتند. خبرگزاری مهر – گروه استانها: توسعه گردشگری در یک جامعه زمانی روی می‌دهد که از تمام پتانسیل‌ها و جذابیت‌های یک منطقه نهایت استفاده شود بسیاری از استان‌های هم‌جوار کرمان در کنار داشته‌هایشان به دنبال خلق جاذبه‌های دیگر نیز بوده‌اند و به‌این‌ترتیب زمینه پویایی صنعت گردشگری را فراهم می‌کنند. حال اگر سری به دنیای اطرافمان در شهر کرمان بزنیم می‌بینم سال‌هاست آنچه داشته‌ایم را خود ندیده‌ایم و تازه به فکر توسعه گردشگری به‌عنوان مهم‌ترین پتانسیل استان افتاده‌ایم و سعی داریم زیرساخت‌های لازم را برای جذب گردشگر فراهم کنیم. در این خصوص اقدامات قابل‌توجهی نیز اتفاق افتاده و متأثر از مجموعه کشور حضور گردشگران خارجی در کرمان در سال جاری رو به افزایش است.
اما اگر بخواهیم این صنعت تداوم داشته باشد باید دیدگاه‌های مسئولان و مردم نیز به سمت توسعه گردشگری و استفاده از تمام فرصت‌های مجاز برای جذابیت بیشتر در استان سوق داده شود اما گویی این تفکر هنوز هم جا دارد تا در استان ما نهادینه شود تماس مسئولان یکی از موزه‌های کرمان و درخواست‌های مکررش برای مطرح کردن مشکلات و عدم رسیدگی به موانع سر راهش موجب شد عصر یکی از روزهای پاییزی کرمان راهی موزه هرندی شوم. اولین چیزی که در مسیر این موزه نظر هر بیننده‌ای را به خود جلب می‌کند خیابان سنگ‌فرش شده ای است که به سمت موزه ختم می‌شود، خیابانی که سنگفرش‌هایش هر فردی را به یاد روزگاران قدیم می‌اندازند و بیننده را از خیابان‌های پر هرج‌ومرج و شلوغ شهر دور می‌کند اما در کنار زیبایی این خیابان چاله‌های بزرگ و کنده شدن سنگ‌ها از جایشان نیز دردی را به جان می زند و این سوال را ایجاد می‌کند که چرا بی‌توجهی در حفظ این مکان صورت می‌گیرد.
در انتهای کوچه به درب چوبی بزرگی می‌رسم که بر روی یک تابلوی مسی بالای سردر نوشته‌شده موزه هرندی، اولین چیزی که نظرم را به خود معطوف می‌کند ماشین رضاشاه پهلوی است که در سر راهش به بندرعباس در کرمان سوار این ماشین می‌شده است. خودرو در اتاقکی نامناسب پارک شده و شیشه‌های شکسته این اتاق و زنجیری که بر درهای بسته آن انداخته‌شده خودرو را نازیبا می کند. موزه ای در انتهای یک باغ تاریخی به یاد صحبت‌های محسن تجربه کار می‌افتم که پیگیری مداومش من را راهی این موزه کرده است قرار است به موزه دیرینه‌شناسی کرمان بروم و وضیعت نامناسب و موانع بر سر راه این موزه را ببینم، از نگهبان موزه که در اتاقکی نشسته است آدرس بخش دیرینه‌شناسی موزه هرندی را می‌پرسم و با دست انتهای سمت چپ باغ رانشانم می‌دهد. باغی بزرگ به سبک ایرانی، که دورتادور عمارت مرکزی را در برگرفته و آب‌نماهای متعددی دارد هرچند اطراف عمارت اصلی موزه کمی تمیزتر از سایر بخش‌های باغ است اما هر چه که به موزه دیرینه شنای نزدیک می‌شود اوضاع بدتر می‌شود باغچه‌های نامرتب و گاه زباله‌های رهاشده و سیاهی بخشی از راه که نتیجه سوزاندن بوته‌های خشک‌شده است.
از دور بسته‌های کاشی‌ای می‌بینم که تا ارتفاع دو متر روی‌هم انباشته‌شده‌اند و جلوی دید را گرفته‌اند پشت این دیواره کاشی‌ها که قرار است زمانی سنگ‌فرش موزه شود، دربی چوبی به‌زحمت دیده می‌شود که بالای دربش نوشته‌شده موزه دیرینه‌شناسی کرمان. وارد این موزه که می‌شوم در سردرش استخوان بزرگ از جمجمه جانوری قرارگرفته که توجهم را جلب می‌کند و جلوتر از آن ویترینی بزرگ از انواع فسیل‌ها که پشتش مردی میان‌سال نشسته است. موزه دیرینه‌شناسی کلاً از دو اتاق قدیمی تشکیل‌شده که زلزله چند ماه قبل کرمان بر دیواره‌هایش ترک انداخته است و از دور مشخص است که انباری نیز در انتهای موزه قرارگرفته است محسن تجربه کار از ورودم به موزه خوشحال می‌شود. با عکس‌های پرتونگاری و سی‌تی‌اسکن‌های گرفته‌شده از فسیل‌هایش سرگرم است، آنها را رها می‌کند و به سمتم می‌آید که موزه رانشانم دهد. موزه دیرینه‌شناسی کلاً از دو اتاق قدیمی تشکیل‌شده که زلزله چند ماه قبل کرمان بر دیواره‌هایش ترک انداخته است و از دور مشخص است که انباری نیز در انتهای موزه قرارگرفته است.
این موزه حاصل کارهای تجربی و علاقه تجربه کار است بر درودیوار موزه فسیل‌های مختلفی آویزان کرده و بالای هرکدام قدمتشان و اسمش فسیل نوشته‌شده است اعداد مختلف از ۴۰۰ میلیون سال تا ۲۰ میلیون سال. اول سراغ سی‌تی‌اسکن‌ها و بررسی درون فسیل‌ها می‌روم برخی شبیه سنگ هستند و برخی نیز دقیقاً مشابه اطلس‌های علمی که در اطراف میز تجربه کار به‌صورت نامنظم گذاشته‌شده‌اند. بنا به اعلام مراجع علمی که سی‌تی‌اسکن‌ها را گرفته‌اند در درون این سنگ‌ها بافت‌های گوشتی که تبدیل به سنگ شده‌اند کاملاً مشخص است.
در میانه اتاق اول میزی طولانی قرارگرفته و روی میز ده‌ها اطلس بازشده و چندین میکروسکوپ قرار دارد و نمونه‌های یافت شده در کنار عکس صفحات اطلس‌ها قرارگرفته است، فسیل‌های موجود را با اطلس‌ها مطابقت می‌دهم و نتیجه بسیار جالب است تمام مشخصات این فسیل‌های عجیب‌وغریبی که روبرویم است با اطلس‌های دانشگاه‌های معتبر اروپا دقیقاً یکی است. تخته‌سنگ‌های کوچکی نظرم را جلب می‌کند و به سمتشان می‌رود تجربه کار می‌گوید: کرمان مدت‌ها قبل اقیانوسی بزرگ بوده و در کاوش‌هایم بخش‌هایی از کف این اقیانوس را پیداکرده‌ام بسیاری از فسیل‌هایی هم که اینجا می‌بینید از موجودات دریایی است که قبلاً در این سرزمین زندگی می‌کردند. دنیایی رویایی در یک تخته سنگ کوچک تخته‌سنگ‌ها را زیر میکروسکپ می‌بینم، دنیایی بسیار زیبا و رؤیایی در یک‌تخته سنگ کوچک هزاران موجود بسیار زیبا در کنار یکدیگر به سنگ تبدیل‌شده‌اند. به هرکدام از سنگواره‌ای اطراف که دست می‌زنم تجربه کار داستان پیدا کردنش را برایم می‌گوید و اما هر بار هم بسیار احتیاط می‌کند که موقعیت سه محلی که این فسیل‌ها را کشف کرده است را کاملاً محفوظ نگه دارد.
بدنه بزرگ درختی در میانه اتاق قرارگرفته تجربه کار می‌گوید این از نخستین یافته‌هایم است و تنه درختی از دوران کامبرین است. ماهی‌های سنگی بسیار، صدف‌های دوکفه‌ای، تنه‌های درخت، موجودات ناشناخته‌ای که تجربه کار هنوز نمونه آنها را در اطلس‌های مختلفی که دور و برش وجود دارد پیدا نکرده است و البته از همه جالب‌تر صدها تخم بسیار زیبا که متأسفانه جایی بهتر از یک سبد میوه در کمد یکی از ویترین‌های شکسته ندارند. تعدادی تخم‌سنگی روبرویم می‌گذارد و می‌گوید این‌ها را برش داده‌ام و تشویقم می‌کند بازشان کنم. هم‌زمان تصاویر سی‌تی‌اسکن شده را هم می‌آورد هر تخم را که باز می‌کنم شگفتی مقابل چشمانم رژه می‌رود هر چیز را در این موزه بتوان نادیده گرفت این تخم‌ها را نمی‌شود تعدادی تخم‌سنگی روبرویم می‌گذارد و می‌گوید این‌ها را برش داده‌ام و تشویقم می‌کند بازشان کنم. هم‌زمان تصاویر سی‌تی‌اسکن شده را هم می‌آورد هر تخم را که باز می‌کنم شگفتی مقابل چشمانم رژه می‌رود.
درون تخم‌های سنگی جنین سنگ شده موجودات ناشناخته وجود دارد لایه به لایه ادامه دارد تا مرکز تخم که جنینی که در حال شکل گرفتن است. تصاویر رنگی گرفته‌شده از اعماق تخم‌های دیگر هم همین‌ها را می‌گوید. همه حقایق جلوی چشمانم قرارگرفته است. یکی از تخم‌ها اندازه سر یک انسان است اگر بر روی سنگ‌های آب بریزی رنگ‌ها خودنمایی می‌کند بخشی سبز، بخشی زرد و بخشی شیری‌رنگ، وقتی تجربه کار می‌گوید که هیچ نهاد علمی تابه‌حال هیچ تمایلی برای مطالعه بر روی این سنگ‌ها نشان نداده تعجبم از زمان دیدن این سنگواره‌ها هم بیشتر می‌شود.
باید با فسیل هایم از کرمان بروم، اینجا ما را باور ندارد شاید معنی‌اش این است که آنچه داریم را باور نداریم. تجربه کار در اعماق تاریخ دور و برش از همین بی‌توجهی‌ها می‌نالد و می‌گوید باید این فسیل‌ها را از کرمان ببرم زیرا هیچ‌کس ما را باور نمی‌کند. از کنار ویترین عقیق‌ها می‌گذرم و این مرد باتجربه می‌گوید: این عقیق‌ها را از گندم بریان که گرم‌ترین نقطه زمین لقب گرفته پیداکرده‌ام و نتیجه روزها گشت‌وگذارم در کویر شهداد است. به اتاق دوم می‌رویم همین‌که وارد می‌شوم لحظاتی به چیزی که مقابلم است خیره می‌شوم. بر روی یک مکعب شیشه‌ای استخوانی بزرگ به ابعاد نیم متر در یک متر قرارگرفته است استخوانی حجیم و سنگ شده از حیوانی ناشناخته که از اعماق معادن زغال‌سنگ شمال کرمان یافت شده است. تصور اینکه این استخوان بخشی از بدن یک حیوان عظیم‌الجثه بوده است مو به تن انسان سیخ می‌کند. بر روی یک میز مجموعه از سنگواره‌ها قرار دارد تجربه کار همه آنها را شماره‌گذاری کرده و مطابق کدها کنار هم می‌چیند و رفته‌رفته حیوان شکل می‌گیرد شگفتی‌های این موزه تمامی ندارد اما یک شگفتی در اتاق بسیار کوچکی که انباری این موزه است از همه‌چیز من را متعجب‌تر کرد.
داخل این انبار که شدم از کف تا سقف انبار مملو بود از انواع سنگواره‌ها و فسیل‌های روی‌هم تلنبار شده در داخل کارتون، جعبه میوه و جعبه‌های چوبی که روی‌هم ریخته شده بود. این‌همه موجودات از اعماق تاریخ جمع شده‌اند که این‌گونه در معرض تخریب قرار گیرند. تجربه کار می‌گوید کار زلزله است روز بعد از زمین‌لرزه تمام این‌ها روی‌هم ریختند چون چینش اینجا مطلوب نیست و فضا محدود است. نمی‌دانم از وضعیت اینجا باید شگفت‌زده شوم یا از چیزهایی که در دقایق سپری‌شده‌ام دیده‌ام. بارها در خصوص این مجموعه نوشته‌ام و حالا از نزدیک تک‌تک فسیل‌ها را دیده‌ام بی‌توجهی به پنجه فسیل‌شده بزرگی که در میانه موزه گذشته شده بسیار عجیب‌تر از وجود خود این پنجه سنگی است. وقتی از تجربه کار خداحافظی می‌کنم و از در خارج می‌شوم نخستین چیزی که می‌بینم دیوار ساخته‌شده از کاشی‌هایی است که قرار است زمانی سنگ‌فرش این موزه شود و حالا مانع دیدم شده اند. خبرنگار: اسماء محمودی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 7]
-
گوناگون
پربازدیدترینها